عوامل ورود در جهنم (غیبت)
فارسی 3608 نمایش |عیبجویی
عیبجویی یکی از اوصاف بسیار بدی است که متاسفانه انسان را به قهقرا و نابودی می کشاند و برای شخص عیبجو عاقبتی غیر از آتش جهنم مقدر نشده است: «ویل لکل همزة لمزة* الذى جمع مالا و عدده* یحسب أن ماله أخلده* کلا لینبذن فى الحطمة* و ما أدرئک ما الحطمة* نار الله الموقدة* التى تطلع على الأفدة؛ واى بر هر عیب جوى بدگوى! همان که ثروتى فراهم آورده و [پى در پى ] آن را شمرد [و ذخیره کرد] گمان مى کند که ثروتش او را جاودانه خواهد کرد. این چنین نیست، بى تردید او را در آن شکننده اندازند و تو چه مى دانى آن شکننده چیست؟ آتش برافروخته خداست [آتشى] که بر دل ها برآید و چیره شود.» (همزه/ 1- 7)
راه گریزی از آن نیست
پس از آن که به آتش دوزخ افکنده شدند، درهاى جهنم به روى آنان بسته مى شود و باد و نسیم و شکایت و کلامى در کار نیست، بلکه همه شهیق و زفیر است و آه و ناله و عذاب شدید. در آخرین آیات این سوره مى فرماید: «إنها علیهم مؤصدة؛ درهاى آن به روى ایشان بسته است.» (همزه/ 8) "مؤصده" از ماده "ایصاد" به معنى بستن در و محکم کردن آن است، و لذا به اطاقکهایى که در درون کوه ها. براى جمع اموال به وجود مى آورند "وصید" مى گفتند.
در حقیقت همانگونه که آنها اموال خود را در گاوصندوقها و مخازن در بسته نگاه مى داشتند خداوند هم آنها را در عذاب در بسته دوزخ که راه خلاص و نجاتى از آن نیست زندانى مى کند! هیچ روح و ریحانى وارد بر آن نمی شود و تمام اطراف آنها را احاطه کرده و راه بیرون رفتن از آن را ندارند چنانچه مى گویى: «در را بستم و قفل کردم که کسى نتواند داخل شود و نتواند خارج شود.»
میخکوب اهل عذاب
در حدیث به جا مانده از رسول الله (ص) آمده است که: «سپس خدا فرشتگانى را با طبقهایى از آتش و میخهایى از آتش و گرزهایى از آتش بر سر ایشان مى فرستد و با آنچه در این طبقها است آنان را مى پوشانند، و به وسیله میخها آنان را در جاى خود محکم مى بندند، پس شکافى باقى نمى ماند تا نسیمى داخل شود، و از آن اندوهى بیرون رود، و خداوند بر عرش خویش آنان را از یاد مى برد، و بهشتیان در فردوس برین به برخوردارى از نعمتهاى الهى مشغولند، و پس از آن هرگز استغاثه اى از دوزخیان شنیده نمى شود، و از سخن گفتن باز مى مانند، و سخنشان دم فرو بردن است و دم برآوردن، و این است معنى گفته خداى تعالى: «إنها علیهم مؤصدة» و سرانجام مى گوید: «فی عمد ممددة؛ در عمودهاى دراز.» (همزه/ 9)
"عمد" جمع "عمود" به معنى ستون یا هر شى ء طولانى مانند قطعات چوب و آهن است، و "ممددة" به معنى کشیده و طویل است. جمعى از مفسران این تعبیر را اشاره به میخهاى عظیم آهنین دانسته اند که درهاى جهنم محکم با آنها بسته مى شود، به گونه اى که راه خروج مطلقا از آن وجود ندارد، و بنابراین تاکیدى است بر آیه قبل که مى گوید درهاى جهنم را بر آنها مى بندند و از هر طرف محصورند.
بعضى نیز آن را اشاره به نوعى از وسائل عذاب و مجازات دانسته اند، شبیه چیزى که در میان ما به "کند و زنجیر" معروف است، و آن قطعه چوب یا آهن سنگینى است که دو فرورفتگى در آن به اندازه مچ پاها وجود دارد، پا را در آن مى نهادند، و با میله اى روى آن را گرفته و قفل مى کردند، به طورى که شخص قدرت بر حرکت نداشت، و این جزاى شکنجه هاى آنها نسبت به مردم بیگناه در این دنیا است.
بعضى نیز تفسیر سومى به کمک اکتشافات اخیر براى آن ذکر کرده اند، و آن این که شعله هاى سوزان جهنم به صورت ستونهاى کشیده و طولانى بر آنها مسلط مى شود آنها مى گویند در اکتشافات اخیر ثابت شده که اشعه مخصوص ایکس (رونتگن) بر خلاف اشعه هاى دیگر که به صورت مخروطى پخش مى شود به صورت استوانه اى درست همچون ستون منتشر مى گردد، و عجیب اینکه این اشعه در تمام وجود انسان نفوذ مى کند، و حتى بر قلب مسلط مى شود، و به همین دلیل براى عکسبردارى از اعضاى داخلى از آن استفاده مى کنند، معلوم مى شود اشعه اى از آتش سوزان جهنم برمى خیزد که بى شباهت به اشعه فوق نیست.
ولى از میان این تفاسیر مناسبتر همان تفسیر اول است. البته بنابر بعضى از این تفاسیر جمله "فی عمد ممددة" بیان حالت دوزخ و در بعضى دیگر بیان حال دوزخیان است. به هر جهت، هر چه بوده باشد، پایان سختى است که هر مستکبر و گردنکش در زمین، و هر هماز و لماز، باید چشم به راه آن باشد. و اینگونه آن آتش بر همین گروه، احاطه نموده و راه نجات و خروجشان را در میان ستونهاى ممتدى، بسته است. یا در حالى که آنها در میان پایه هاى ممتد گرفتارند، یا ...
اینها که در زندگى دنیاى خود، در میان ستونهاى خویهاى راسخ و دوزخى خود گرفتار بودند و ماوراء آن را نمى دیدند و در آن نمى اندیشیدند و درهاى معرفت حق و رحمت و خیر به خلق را به روى خود بستند، باید در آخرت، روزنه نجات و دریچه رحمت به رویشان بسته باشد و در میان ستونهاى ممتد آتش گرفتار شوند. چنانچه معلوم است کیفر و مجازات عمل روى دو چیز استوار می گردد. یکى آن صفات و ملکاتى که باعث عمل نکوهیده می گردد. مثل کبر حسد و باقى صفات زشت.
دیگر، روى آثار بدى است که متفرع بر عمل می گردد و چون در اول سوره اشاره به دو عملى دارد که هم ناشى از اوصاف رذیله می شود و هم منشأ آثار بدى است که متفرع بر عمل می گردد زیرا چنانچه گفته شد (همزه و لمزه) شامل تمام انواع و اقسام توهینى که ممکن است به مؤمنین یا به مسلمانى وارد گردد، می شود. از قبیل استهزا و سخریه و بدحرفى خواه در پیش رو و خواه پشت سر، سخن چینى، نمامه گى، هر عملى که سبب توهین وى گردد و غرض شکستن او باشد و چنین عملى اضافه بر اینکه کاشف از خبث سریره و اوصاف نکوهیده ایست که در عامل آن پدیدار است باعث نفاق و ضدیت بین مؤمنین می گردد و آن اتحاد و یگانگى که غرض شارع اسلام بوده تبدیل به افتراق و تشتت جامعه می گردد و نیز چون مؤمن با تقوى ارتباط به خدا دارد دشمنى با او دشمنى با خداست توهین او توهین به خداست و نیز جمع مال زیادتر از قدر حاجت هم کاشف از آن حرصى است که از محبت دنیا تولید گردیده و هم براى جامعه و تمدن مضر است زیرا که پول و مال باید بین مردم رواج باشد و هر یک مخارج لازمه خود را به آن رفع نمایند وقتى بعضى از مردم زیادتر از قدر حاجت ذخیره نمایند از قسمت باقى کاهیده می گردد و دیگران در مضیقه می افتند و زندگى بر آنها تنگ می گردد.
از اینجا معلوم می شود که چون این دو عمل غیبت و استهزاء و جمع نمودن مال زیادتر از قدر حاجت بدترین صفات رذیله و بدترین اعمال نکوهیده به شمار می رود این است که مجازات آن بسیار سخت و پاداش آن شعله ور شدن آتش غضب الهى است. آرى این حبس و بستگى، نتیجه همان علاقه به دنیا و مال دنیا است که آدمى را پابند نموده و تولید حرص و بخل گردانیده و آتشى که به قلب سرایت می نماید «نار الله الموقدة* التی تطلع على الأفئدة» همان آتش حسد و کینه و کبر و خودپسندى و تفرعن و مخالفت ورزیدن با اولیاى حق تعالى و هوى و نفس پرستى است کسى که خود را به زنجیر طبیعت بسته گردانیده چگونه می تواند ترقى و تعالى نماید و خود را از پرتگاه طبیعت به اوج رفعت و کمال رساند و از عذاب اخروى و نکال دنیوى رهایى یابد هرگز ممکن نیست.
عیبجویان و غیبت کنندگان بخوانند
"خود برتربینى" بلاى عظیمى است که خمیر مایه بسیارى از معاصى محسوب مى شود، غفلت از خدا، کفران نعمتها، غرق شدن در عیاشى و هوسبازى، تحقیر دیگران، و استهزاى مؤمنان، همه از آثار شوم این صفت رذیله است، افراد کم ظرفیت همین که به نوایى مى رسند، چنان گرفتار کبر و غرور مى شوند که مطلقا ارزشى براى دیگران قائل نیستند، و همان سبب جدایى آنها از جامعه، و جدایى جامعه از آنها مى شود.
در عالمى از پندار فرو مى روند، خود را تافته اى جدا بافته مى پندارند و حتى از مقربان خدا مى شمارند، و همین سبب مى شود که عرض و آبرو و حتى جان دیگران در نظر آنها، بى ارزش و بى مقدار باشد، به "همز" و "لمز" مشغول مى شوند، و با عیبجویى و مذمت دیگران، به گمان خود بر عظمت خویش مى افزایند! جالب اینکه در بعضى از روایات اینگونه افراد به "عقرب" تشبیه شده اند، که کارشان نیش زدن است، (و اگر نیش عقرب نه از ره کین است، نیش آنها از راه کینه توزیهاست).
از نظر روایات،آنها مسخ ملکوتی شده و صورت عقرب به خود گرفته اند و همه کس را نیش می زنند. امام امیرالمؤمنین (ع) تعداد مسخ شدگان را از پیامبر اکرم (ص) پرسید. رسول خدا (ص) می فرماید: «سیزده گروهند.» سپس می فرماید: «و أما العقرب فکان رجلا لذاعا لایسلم من لسانه؛ کژدم مرد نیش زننده ای است که مردم از زبان او در امان نیستند.» پیامبر عالی قدر اسلام (ص) درباره افراد عیبجویان و غیبت کنندگان می فرماید: «گروهى را در شب معراج دیدم که گوشت پهلوهاى آنان قطع مى شد. سپس ایشان آن گوشت را لقمه لقمه کرده می خوردند! بعدا به آنان گفته می شد: بخورید آن گوشتى را که از گوشت برادر دینى خویشتن می خوردید! من به جبرئیل گفتم: اینان کیانند!؟ جبرئیل گفت: اینان همان افرادى هستند که در دنیا در حضور و غیاب از مسلمانان عیبجوئى و غیبت می کردند.»
در روح المعانى در ذیل آیه ی "ویل لکل همزة لمزة" گفته است این سوره بنا به روایتى که ابن ابى حاتم از طریق ابن اسحاق از عثمان بن عمر نقل کرده، در شان ابى بن خلف و بنا به روایتى که سدى نقل کرده در شان ابى بن عمر ثقفى، معروف به اخنس بن شریق نازل شده، چون مردى هرزه دهن بود، بسیار غیبت مردم را مى کرد، و به آنان تهمت مى زد و بنابر آنچه ابن اسحاق نقل کرده امیة بن خلف جمحى نسبت به رسول خدا (ص) همز و لمز مى کرد، و بنابر آنچه ابن جریر و غیر او از مجاهد نقل کرده اند، درباره جمیل بن عامر و بنابر آنچه دیگران گفته اند در شان ولید بن مغیره و بدگوئیش نسبت به رسول خدا (ص) و سعى در تنقیص آن جناب نازل شده، و بنابر قولى دیگر در شان عاص بن وائل نازل شده است.
در مجمع البیان است که عیاشى به سند خود از محمد بن نعمان احول از حمران بن اعین از امام باقر (ع) روایت کرده که فرمود: «کفار و مشرکین در قیامت اهل توحید را که به خاطر گناهان در آتش شده اند سرزنش مى کنند، که امروز نمى بینیم که توحید شما دردى از شما دوا کرده باشد، چون مى بینیم خدا فرقى میان ما و شما نگذاشت، در این هنگام خداى تعالى براى اهل توحید غیرت به خرج مى دهد و به ملائکه دستور مى دهد اهل توحید را شفاعت کنید، آنان هر کس را که خدا خواسته باشد شفاعت مى کنند، سپس به انبیا دستور مى دهد شفاعت کنید، آنان هم هر کسى را که خدا خواسته باشد شفاعت مى کنند، سپس به مؤمنین دستور مى دهد شفاعت کنید، مؤمنین نیز هر کس را که خدا خواسته باشد شفاعت مى کنند، آن گاه خداى تعالى مى فرماید: من از همه اینان مهربانترم، به رحمت من از آتش خارج شوید، و همه چون مور و ملخ بیرون مى آیند.» آن گاه امام باقر (ع) فرمود: «سپس عمد کشیده مى شود و راه نجات را به رویشان مى بندد و به خدا سوگند که خلود از اینجا شروع مى شود.»
منـابـع
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 27 صفحه 306
محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 18 صفحه 320
عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد 14 صفحه 223
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 20 صفحه 615
سیدمحمود طالقانی- پرتوى از قرآن- جلد 4 صفحه 251
نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد 15 صفحه 277
ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد 27 صفحه 270
سيد محمدحسين حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 18 صفحه 285
محمدجواد نجفی- تفسیر آسان- جلد 18 صفحه 373
عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 418
سيد محمدابراهيم بروجردى- تفسیر جامع- جلد 7 صفحه 491
سیدعباس سیدکریمی- تفسیر علیین- صفحه 601
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها