تفسیر اشک و گریه بر امام حسین علیه السلام از منظر مولانا (سالکان)
فارسی 4050 نمایش |در این قسمت از نوشتار به مطالبی چون؛ گریه مبین نیازمندی سالکان، زاری و گریه، سرمایه ای قوی،اشک صیقل وجود انسان، اشک باعث تواضع انسان و جلب رحمت حق، می پردازیم.
گریه مبین نیازمندی سالکان
مولانا با تصویر سازی و نمادپردازی بی نظیر خویش، تمثیل گریه طفل و شیر مادر را قابل تطبیق با زاری اولیاء و جوشش شیر رحمت الهی می داند. کودک تا وقتی خواب است، مادر با وی کاری ندارد، وقتی که گرسنه می شود و نیازش را به سینه مادر، با آه و افغان و گریستن اعلام می کند، فورا مادر به فریادش می رسد و شیر را به لبهای وی می رساند، در عالم معنا نیز چنین است:
طفل یک روزه همی داند طریق *** که بگریم تا رسد دایه شفیق
تو نمی دانی که دایه دایگان *** کم دهد بی گریه شیر او رایگان؟
گفت: فلیبکو کثیرا گوش دار *** تا بریزد شیر فضل کردگار
گریه ابر است و سوز آفتاب *** استن دنیا، همین دو رشته تاب
گر نبودی سوز مهر و اشک ابر *** کی شدی جسم و عرض زفت و ستبر؟
کی بدی معمور این هر چهار فصل *** گر نبودی این تف و این گریه اصل
سوز مهر و گریه ابر جهان *** چون همی دارد جهان را خوش دهان
آفتاب عقل را در سوز دار *** چشم را چون ابر اشک افروز دار
چشم گریان بایدت، چون طفل خرد *** کم خور آن نان را، که نان آب تو برد
تأویل مولانا تفسیر بسیار خوبی برای آیه ۵-۱ انجیل محسوب می شود که حضرت عیسی (ع) در پاسخ به سؤال حواریون که پرسیدند چه کسی در ملکوت آسمان ها والاتر است فرمود: «هر آینه به شما می گویم. تا بازگشت نکنید و مثل طفل کوچک نشوید هرگز داخل ملکوت آسمان نخواهید شد. پس هرکه مثل این کودک خود را فروتن سازد همان در ملکوت آسمان بزرگتر است.» (انجیل، باب هجدهم)
زاری و گریه، سرمایه ای قوی
اولیاء الهی که انسان را فقیر محض دانسته اند و به قول ملاصدرا عین ربط دانسته اند، از سر مسامحه سخن نگفته اند. واقعیت موجودات، جز نیاز نیست. مولانا بر اساس مشرب عشقی که دارد معتقد است، خداوند از هر پدر و مادر و دایه ای مهربان تر است و اساسا مهربانی همه دایگان عالم قطره ای از محبتی است که خداوند به جهانیان نصیب کرده است. همان طور که مادر همه وجودش وقف کودک است و پی بهانه می گردد تا خود را نثار کودک نماید، حق تعالی نیز با کوچکترین بهانه ای انسانها را به بهشت خواهد رساند. این بهانه، از نوع قلدری و تکبر نیست بلکه از سنخ شکستگی، زاری و نیاز بردن به جانب معشوق است. بنابراین گریه در نزد مولانا سرمایه ای عظیم است که خلعت ها و رحمت ها را نصیب انسان می کند. در اندیشه مولانا، نیازهایی که انسانها دارند، به مثابه طفل های شیرخواره اند و راه برطرف شدنشان، زاری و احساس عجز و فروتنی در بارگاه الهی است.
زاری و گریه، قوی سرمایه ای است *** رحمت کلی، قوی تر دایه ای است
دایه و مادر، بهانه جو بود *** تا که کی آن طفل او گریان شود
طفل حاجات شما را آفرید *** تا بنالید و شود شیرین پدید
گفت: ادعوا الله، بی زاری مباش *** تا بجوشد شیرهای مهرهاش
هوهوی باد و شیر افشان ابر *** در غم ما اند، یک ساعت تو صبر
فی السماء رزقکم نشنیده ای؟ *** اندرین پستی چه بر چفسیده ای؟
(مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۶- ۱۹۵۰)
مولوی وجه دیگر سرمایه بودن اشک را با تأویل قطرات اشک تبیین کرده است. به نظر وی اشکی که به نظر آب می آید، حقیقتش گوهر است که از دریای چشمان به دست می آید:
خاک غم را سرمه سازم بهر چشم *** تا ز گوهر پر شود دو بحر چشم
اشک، کان از بهر او بارند خلق *** گوهرست و اشک پندارند خلق
(مثنوی، دفتر اول، بیت ۸۰- ۱۷۷۹)
به اعتقاد مولانا در تجارتخانه دنیا، سرمایه ای جز اشک و نیاز وجود ندارد. همانگونه که سرمایه در تجارت دنیا پول و طلاست، در تجارت معنوی سرمایه جز عشق و چشمان اشکبار نیست. در دنیا بدون پول، نمی توان سود بدست آورد، در عالم معانی نیز بدون عشق و اشک، نباید دست به تجارت زد. به قول خواجه شیراز حافظ: بی معرفت مباش که در من یزید عشق اهل نظر معامله با آشنا کنند.
اشک صیقل وجود انسان در مکتب مولانا عبادت، دعا، نیایش، زاری و تضرع و عرض حاجت به پیشگاه رب الارباب، صیقل عقل است. چشمان عقل، برای دیدن خورشید جمال الهی، نباید با رادع و مانعی روبرو باشد. همان طور که در هوای غبارآلود، نمی توان درست تشخیص داد، آینه وجود آدمی نیز گرد و خاک می گیرد. بحث های کلامی و نفسانی، غباری بر عقل انسان است و نه تنها جان را روشنی نمی بخشند که تیرگی می آورد. به نظر عارفان باید با باد آه و ابر اشک، آینه وجود را شست و تیرگی اش را برطرف نمود:
ز آتش دل و آب دیده نقل ساز *** بوستان از ابر و خورشیدست باز
تو چه دانی ذوق آب دیدگان *** عاشق نانی، تو چون نادیدگان
(مثنوی، دفتر اول، بیت ۸- ۱۶۳۷)
ابر گریان، باعث طراوت و شادابی و نشاط درختان است، باغ وجود آدمی نیز با اشک، صفا پیدا می کند. و در پرتو صفا روشن بینی نیز پدید می آید. آدمی نیز مانند شمع است، همانگونه که شمع با گریستن، نور می پاشد و اطراف خود را روشن تر می کند، آدمی با تضرع و زاری همچون شمعی باعث درخشش خود و جهان می گردد:
ز ابر گریان، شاخ، سبز و تر شود *** ز آنکه شمع از گریه، روشن تر شود
هر کجا نوحه کنند، آنجا نشین *** ز آنکه تو اولی تری اندر حنین
(مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۸۱- ۴۸۰)
فلسفه چشم در نزد عارفان برای دیدن حق است. چشمی که نتواند خدا را ببیند، شایسته است کور بماند و کور هم هست. به تعبیر زیبای امام حسین (ع) در دعای عرفه «عمیت عین لاتراه؛ کور باشد چشمی که نتواند تو را بنگرد.»
اشک باعث تواضع انسان و جلب رحمت حق
اشک و گریستن و تضرع، دل را نرم می کند و فروتنی پدید می آورد. و آدمی را نه تنها در پیشگاه الهی محبوب می کند بلکه در نزد خلق نیز آبرو می بخشد. انسانها از آدم متکبر بیزار، و اهل تواضع را دوست دارند. تواضع نه تنها سرمایه ای است که در عالم آخرت خریدار دارد که در جهان انسانی نیز مایه تجارت محسوب می شود. مولانا در مثنوی معنوی داستان کوری بدصدا را مطرح می کند که در کوچه ها با ناله ای حزین بانگ برمی آورد که خدایا رحم کن برکسی که دو عیب دارد. مردم با کمال تعجب از وی پرسیدند که ما عیب کوری تو را می بینیم، عیب دوم چیست؟ گفت: بانگ زشتی است که دارم. و مردم با شنیدن اعتراف وی، دلشان نسبت به وی نرم می شد و به وی کمک می کردند:
زشتی آواز کم شد زین گله *** خلق شد بر وی به رحمت یک دله
کرد نیکو، چون بگفت او راز را *** لطف آواز دلش، آواز را
و آنکه آواز دلش هم بد بود *** آن سه کوری دوری سرمد بود
(مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۰۲)
مولوی و گریه ممدوح و مذموم
مولوی ضمن آنکه اثرات نیکوی گریه و زاری را بر می شمرد اما همه این اثرات را معطوف به گریه هایی می داند که با منطق الهی باشند. وی اندوه های دنیوی و احساساتی را که برای از دست دادن منافع دنیوی نثار می شود، نکوهش می کند. از نظر وی این اشک ها اعتباری ندارند. تضرع ها و چاپلوسی های مردم طماع دنیاطلب منافق، در بارگاه الهی پشیزی نمی ارزد. شادی ها و اندوه های دنیوی در نزد مولانا شباهت به سفالهای شکسته ای دارد که در بازی اگر به کودکی بدهند شاد می گردد و اگر از وی بگیرند، گریان می شود. این نوع گریه ها و خنده ها در امور اعتباری است و موجد حقیقی نمی گردد.
چون نباشد طفل را دانش دثار *** گریه و خنده ش ندارد اعتبار
(مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۳۸)
ملاک گریه ممدوح و مذموم در اندیشه عرفانی آن است که اگر گریه، آب دیده خوانده شده است باید معلوم کرد که چشم انسان چه دیده تا به گریه آمده است. اگر شوق خدا و عوالم معنوی را دیده، گریه برای آن سزاوار است و هر قطره اش گوهری قیمتی است، اما اگر دنیا و اندوههای دنیوی را دیده و به یاد آن می گرید، چنین گریه ای هدر است. در احادیث نیز وارد شده است که نمازگزار در نماز باید احساساتش را ضبط کند. گریه در نماز مبطل نماز است مگر برای شوق یا خوف از خدا باشد. البته چنین اشکی، آبی است که آتش جهنم وجود آدمی را خاموش می کند. پیامبر اکرم (ص) همواره از خداوند چشمان اشکبار طلب می کرد.
«اللهم ارزقنی عینین هطالتین تشفیان القلب بذروف الدمع من خشیتک قبل ان یکون الدموع دما و الاضراس جمرا؛ خداوندا دو چشم اشکبار به من عطا فرما تا با اشکی که از خوف تو ریزند قلبم را آرام گردانند، پیش از آنکه اشک به خون، دگر گردد و دندانها به اخگر.»
قطره ای ز آن زین دوصد جیحون به است *** که بد آن یک قطره، انس و جن برست
البته یک قطره اشک پیامبر (ص) از صدها جیحون برتر است، زیرا به خاطر همان یک قطره انسیان و جنیان از آتش برستند. مولوی در داستان وارد شدن شاعری به شهر حلب در روز عاشورا، فلسفه گریه بر ابا عبدالله (ع) را تبیین کرده است. به اعتقاد وی شهادت سالار شهیدان و اصحاب با وفایشان را باید جشن گرفت، و موضع شهادت، موضع گریه نیست. چون گریه و ماتم ناشی از فراق است واصحاب کربلا به وصال خدا رسیدند. در موضع وصال باید شاد بود نه گریست. زندان طبیعت دنیا جای اندوه و ماتم است، اما جستن از زندان و پر کشیدن در فضای لایتناهی لاهوت، خوف و حزنی ندارد:
روح سلطانی ز زندانی بجست *** جامه چه درانیم؟ و چون خاییم دست؟
چونکه ایشان خسرو دین بوده اند *** وقت شادی شد چو بشکستند بند
سوی شادروان دولت تاختند *** کنده و زنجیر را انداختند
روز ملک است و گش و شاهنشهی *** گر تو یک ذره از ایشان آگهی
عزا
به نظر مولانا گریه بر امام حسین (ع) ماهیت آگاهی بخش دارد. عزاداران حسینی در حقیقت به یاد کسانی که حسین (ع) را تنها گزاردند، به حال خود می گریند و نوحه سرایی می کنند. این گریه باعث تنبه عقل گردیده و هشدار دهنده است. عزادار امام حسین (ع) با خود باید بیندیشد که چرا به خاک چسبیده و میلی مانند میل یاران امام حسین (ع) برای شهادت در وجودش نیست. عزادار حسینی اگر گریه اش بر غفلت خویش باشد، این گریه یقینا تأثیرگذار خواهد بود.
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان *** زآنکه بد مرگی است این خواب گران
ورنه ای آگه، برو برخود گری *** زآنکه در انکار نقل و محشری
بر دل و دین خرابت نوحه کن *** که نمی بیند جز این خاک کهن
ور همی بیند، چرا نبود دلیر *** پشت دار و جان سپار و چشم سیر
در رخت کو از می دین فرخی؟ *** گر بدیدی بحر، کو کف سخی؟
آنکه جو دید، آب را نکند دریغ *** خاصه آن کو دید آن دریا و میغ؟
(مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۰۵-779)
این نظر گاه مولانا بر عموم گریه چه بر سالار شهیدان حضرت حسین (ع) و چه سایر اشکبار شدن چشم هاست.
منـابـع
مولوی- مثنوی معنوی
محمدتقی جعفری- تفسیر و تحلیل مثنوی جلال الدین محمد بلخی- جلد 5- سال 63
کریم زمانی- میناگر عشق- سال 1383
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها