مقایسه تطبیقی ایمان از نظر اسلام و مسیحیت (ایمان مسیحی)

فارسی 5513 نمایش |

ایمان مسیحی

این تحقیق نگاهی تطبیقی به مسئله ایمان از دیدگاه اسلام و مسیحیت افکنده و در باب ماهیت، متعلق، ابعاد و آثار ایمان به بحث پرداخته است؛ همچنین به طور گذرا، ارتباط ایمان با مقولاتی همچون علم و عمل را نیز بررسی کرده است.
ایمان در کتاب مقدس، سرآمد همه فضایل به شمار می آید. ما تنها به وسیله ایمان نجات می یابیم: «... به خداوند عیسی مسیح ایمان آور که تو و اهل خانه ات نجات خواهید یافت.» (اعمال، 31:16) به وسیله ایمان در روح قوی می گردیم. (غلاطیان، 5:3 و 14) و به وسیله ایمان تقدیس می شویم: «... بلکه محض ایمان دل های ایشان را طاهر نمود.» (اعمال، 9:15؛ 18:26) ایمان ما را محفوظ و پایدار می دارد: «... زیرا به ایمان قائم هستید.» (قرنتیان دوم، 24:1) و سبب شفا یافتن ما (اعمال، 9:14) و پیروزی بر مشکلات می شود. (مرقس، 23:9) در قاموس کتاب مقدس، بی ایمانی گناهی بس بزرگ و نابخشودنی به حساب می آید. (یوحنا، 9:16)

ماهیت ایمان در مسیحیت
مکاتب و اندیشمندان مسیحی درباره حقیقت ایمان، برداشت های متفاوتی دارند.

دیدگاه کاتولیک
این دیدگاه در قالب نظریه توماس آکویناس (1274ـ1225) مورد بررسی قرار می گیرد. عناصر اصلی نظریه او در تحلیل های جدید کاتولیکی اندیشمندانی همچون پاسکال و ویلیام جیمز مشاهده می شوند.

عناصر عمده نظریه آکویناس درباره ایمان
الف. ایمان تصدیق گزاره های وحیانی و قبول قلبی آن هاست.
آکویناس دو پدیده «وحی» و «ایمان» را در ارتباط با هم مورد تحلیل قرار داده، می گوید: «وحی عبارت است از مجموعه ای گزاره که به وسیله خداوند به رسول خود القا شده است. این گزاره ها در کتاب گرد آمده و مؤمنان کسانی هستند که به این گزاره ها باور دارند. ایمان ماهیتی معرفتی دارد و عبارت است از تصدیق گزاره های وحی شده و قبول قلبی آنها.» مطابق این تعریف، تلقی آکویناس از وحی، گزاره ای است؛ یعنی خداوند در فرایند وحی، یک سلسله گزاره و قضایایی را به پیامبران نازل می نماید که اگر این عمل توسط خدا صورت نمی گرفت، عقل و توانایی آدمیان هیچ گاه به مضامین آن گزاره ها دست نمی یافتند. مطابق این تعریف از وحی، طبعا ایمان هم متناسب با آن، شناخت آن مجموعه و تصدیق و باور قلبی آنها خواهد بود.
ب. ایمان نوعی باور و آگاهی است که بین معرفت (علم) و رأی و گمان قرار دارد.
یعنی ایمان نه در حد بالای معرفت علمی است و نه در حد پایین رأی و گمان؛ زیرا معرفت در معرفت شناسی عبارت است از: «باور صادق موجه»؛ یعنی اعتقادی مطابق با واقع که شواهد و دلایل کافی بر صدق آن وجود دارد، به گونه ای که هر کسی از آن شواهد و مدارک آگاه شود، صدق قضیه موردنظر را بدون تردید می پذیرد. اما معرفتی که در ایمان وجود دارد، اگرچه دو شرط نخست را دارد (یعنی مؤمن باور صادق دارد) اما صدق باورش دارای شواهد و دلایل کافی نیست. برای مثال، حضور خداوند آن قدر ملموس نیست که بتوان دلیلی قاطع بر علم به وجودش اقامه کرد؛ زیرا در برابر آن، شواهدی مانند شرور وجود دارند که موجب سستی شواهد صدق گزاره مربوط به خدا و صفات او مانند خیر مطلق و قدرت مطلق می شوند.
بدین روی، آکویناس معتقد است: «در ساحت معرفتی، با وجود این شواهد ناقص، نباید اعتقاد و جزم به اوصاف کمال خداوند داشت و اگر هم اعتقادی حاصل شود، غیر معقول است.» بنابراین، ایمان از آن رو که بر شواهد ناکافی و ناقص مبتنی است، از حیث معرفتی در مرتبه ای پایین تر از علم قرار می گیرد. اما نباید آن را تا حد رأی و گمان تنزل داد. «رأی» به اعتقادی گفته می شود که فاقد دلیل و شاهد است و احتمال خلاف در آن می رود، در صورتی که «ایمان» هرگز بدون شاهد نیست و هیچ گاه احتمال خلاف و تردید در آن راه ندارد. منظور از «شاهد» دو قسم است: شاهد عقلی و شاهد تجربی. اگر ادعا کردیم که «علی در اینجا نشسته است» و از ما دلیل و شاهد طلب شد، می توانیم با اشاره حسی نشان دهیم و آن را به اثبات برسانیم. در اینجا، به قضیه مذکور معرفت داریم و شاهد تجربی کافی نیز برایش ذکر کرده ایم. ولی اگر در همین حال، ادعا کنیم که «علی در جای دیگر نیست»، در اینجا نمی توان شاهد تجربی اقامه کرد، بلکه باید شاهد عقلی آورد: علی در یک آن، نمی تواند در دو جا وجود داشته باشد؛ علی در اینجاست، پس علی در جای دیگر نیست. در اینجا نیز ما به قضیه مذکور معرفت داریم، اما شاهدمان عقلانی است و نه تجربی. البته شواهد تجربی بر دو دسته اند: شواهد تجربی بیرونی و شواهد تجربی درونی. از این رو، به اعتقاد آکویناس، عارف همانند فیلسوف، به وجود خداوند معرفت دارد، نه ایمان؛ عارف با استناد به شواهد تجربی درونی و فیلسوف با استناد به شواهد عقلی.
ج. متعلق ایمان عالم غیب است. اختلاف ایمان و وحی در ناحیه شواهد، سبب این اعتقاد آکویناس شد که علم چون دارای شواهد کافی است، به مشهودات تعلق می گیرد، اما ایمان به عالم غیب تعلق دارد؛ زیرا شواهد کافی ندارد. از این رو، شخص واحد نمی تواند به یک چیز هم عالم باشد و هم مؤمن؛ زیرا آن چیز یا شواهد کافی دارد و یا شواهد کافی ندارد؛ در صورت نخست، متعلق علم و در صورت دوم، متعلق ایمان می باشد. اما یک قضیه نسبت به دو شخص می تواند متفاوت باشد؛ بدین صورت که نسبت به یک شخص متعلق ایمان، و نسبت به شخص دیگری متعلق علم باشد؛ همانند قضیه «خدا وجود دارد» که برای فیلسوف متعلق علم و برای بسیاری از مردم متعلق ایمان است.
د. ایمان به واسطه اراده انسانی تحقق می یابد و این اراده مسبوق به فیض الهی است. بنابر نظریه آکویناس، ایمان باور صادقی است که شواهد کافی برایش وجود ندارند. حال این پرسش مطرح می شود که آیا به اعتقاد آکویناس، ایمان امری نامعقول و ناموجه است و باید از آن دست کشید یا به عکس، دارای توجیه عقلانی است؟ آکویناس می گوید ایمان دارای توجیه عقلانی است، و راهی که برای جبران ضعف شواهد و توجیه ایمان در پیش می گیرد دخالت دادن عنصر اراده و خواست آدمی است. به اعتقاد او، در فرایند ایمان، «عنصر اراده و خواست آدمی دخالت می کند و در اثر آن، عقل انسان چنان مؤکد و سخت به وجود خداوند و دیگر اصول دینی اعتقاد پیدا می کند که منجر به اطاعت محض او از خداوند می شود. ایمان کار عقل است و همان تصدیق به حقیقت الوهی، اما تصدیقی که ریشه در خواست آدمی دارد. پس خواست و اراده ماست که به کمک فقدان مدارک کافی آمده، نقص آنها را جبران می کند.» پس چون در ایمان (به خلاف علم) شواهد کافی وجود ندارد تا به طور قهری تصدیق به آن حاصل آید، جا برای اراده و اختیار آدمی هست که تصدیق بکند و یا تصدیق نکند. و مؤمن کسی است که با وجود شواهد ناقص، تصمیم به تصدیق به وجود خدا می گیرد و به آن شواهد ناکافی پاسخ مثبت می دهد.
آکویناس وجود شواهد ناقص را برای ایمان لازم می داند، تا عنصر ایمان به صورت ضد عقلانی و عقیده ای فاقد مدرک در نیاید. نکته ای که باید به آن اشاره شود این است که آکویناس در باب اراده ایمان، قایل به فیض الهی است؛ یعنی علت اینکه با وجود شواهد ناقص، عده ای تصمیم به ایمان می گیرند، آن است که لطف سابق خداوند شامل حال آنان شده و آن لطف، کمبود شواهد را جبران می کند. با توجه به دیدگاه آکویناس، دائرة المعارف کاتولیک درباره وحی می نویسد: «وحی را می توان به عنوان انتقال برخی حقایق از جانب خداوند به موجودات عاقل از طریق وسایلی که ورای جریان معمول طبیعت است، تعریف نمود.» مطابق این برداشت، ایمان نیز پذیرش بی چون و چرای آن حقایق وحیانی از جانب انسان است. از این رو، شورای واتیکان در سال 1870 «ایمان» را این گونه تعریف کرد: «یک کیفیت ماوراءالطبیعی که به واسطه آن، در حالی که لطف خداوند شامل حال ما گردیده و به مدد ما شتافته، باور کنیم که چیزهایی که خداوند وحی کرده، همه واقعی هستند.» نقشی که این دیدگاه به اراده در ایمان داده است، زمینه ای شد برای شماری از نظریه های جدید در باب ایمان که به نظریه های اراده گرایانه در باب ایمان مشهور شده اند؛ مانند نظریه های بلز پاسکال، ویلیام جیمز، تننت، و برخی دیگر.

دیدگاه پروتستان

مارتین لوتر، بنیانگذار اصلاح کلیسا، «ایمان» را همان اعتماد به خدا می داند. ایمان یعنی: «اعتماد همه جانبه به فیض الهی و عشق و محبت آشکار به عیسی مسیح.» به اعتقاد وی، باور دو کاربرد دارد: یکی به معنای «باور به یک گزاره» و دیگری به معنای باور به کسی، و روح ایمان بر خلاف آکویناس، باور به کسی است، نه باور به یک گزاره. اختلاف لوتر با شورای واتیکان نیز در همین نکته است که آنها باورهای گزاره ای را مقدم می دانند، اگرچه تصریح می کنند که این باورهای گزاره ای باید بر اساس باور به کسی (خدا) فراهم آیند. اما لوتر گوهر ایمان را باور به خدا می گیرد و باور به گزاره های وحیانی را در مرتبه بعد قرار داده، آن ها را برای گوهر ایمان لازم نمی شمارد. ریچارد سویین برن، تفسیری از کلام لوتر ارائه می دهد که مطابق آن، نظریه لوتر بر همان نظریه آکویناس استوار می گردد؛ بدین معنا که سویین برن «اعتماد» را به معنای «علم به خیرخواهی خداوند» معنا کرده است؛ علمی که شواهدی بر خلاف آن در طبیعت یافت می شوند.
با این همه، بر اساس خواست و اراده خود به خدا ایمان آورده، به او اعتماد می کنیم. اما جان هیک، در تفسیر کلام لوتر می نویسد: «مارتین لوتر نقطه شروع ایمان را پاسخ به پرسش از وجود خدا ندانسته و مفهوم اعتماد لوتر به معنایی که سویین برن گفته نیست. از نگاه لوتر وجود خدا آن قدر روشن است که نیازی به استدلال و برهان بر وجودش نیست. ایمان از نگاه او، دانستن وجود خدا نیست، بلکه دل سپردن و اعتماد به خدای آشکار است. مطابق این تفسیر از کلام لوتر، نظریه او از مجموعه نظریه های گزاره ای در باب ایمان خارج می شود و در مقابل آن ها قرار می گیرد.»

نظریه جان هیک درباره ایمان

جان هیک، متکلم پروتستانی معاصر، نظریه ای درباره ایمان ارائه داده که طرفداران زیادی در میان این فرقه دارد. مدافعان این نظریه پیشینه آن را به اندیشه مصلحان کلیسا (یعنی لوتر و کالون و دیگران) و حتی جلوتر، به کلیسای نخستین برمی گردانند. مطابق این نظریه، «وحی» به حوادثی گفته می شود که در اثر دخالت خداوند در تاریخ به وجود می آیند. «مضمون وحی مجموعه ای از حقایق درباره خداوند نیست، بلکه خداوند از راه تأثیر گذاشتن در تاریخ، به قلمرو تجربه بشری وارد می گردد.» از این رو، وحی از مقوله حادثه است، نه گفتار. مطابق این تفسیر از «وحی»، ایمان از سنخ تصدیق چند گزاره وحیانی نخواهد بود، بلکه «شناخت اختیاری فعل خداوند در تاریخ بشر است و شامل دیدن، ادراک کردن یا تعبیر حوادث به طریقی خاص است.» بنابراین، ایمان از سنخ دیدن و تجربه کردن است. ایمان شناخت و تجربه حوادث وحیانی است و خداوند با آن حوادث وحیانی در قلمرو تجربه بشر قرار می گیرد. مراد او از «شناخت اختیاری فعل خداوند» آن است که ظهور خدا در جهان نه چندان آشکار است که همه به راحتی آن را ببینند و متقاعد شوند، و نه چندان مستور و پنهان از دیدگان است که رهروان راستین کوی او از شناختش بازمانند؛ زیرا در هر یک از این دو حالت، جایی برای اختیار و اراده انسان باقی نمی ماند.
در صورت نخست، بدون اراده ایمان می آورد و در صورت دوم، ایمان نمی آورد و اگر هم ایمان برایش حاصل شود، ایمانی کورکورانه خواهد بود. «از این رو، فرایند آگاهی یافتن نسبت به خداوند، اگر نخواهیم که استقلال شکننده شخصیت انسانی در هم شکسته شود، باید متضمن پاسخ آزادانه خود فرد از روی بینش و رضایت باشد.» اما منظور جان هیک، از «حوادث وحیانی» و تعبیر آن ها این است که ما روزانه حوادث بی شماری را مشاهده می کنیم که از کنارشان به آسانی می گذریم. اما گاهی تجربه ای در این حوادث رخ می دهد که انسان در آن ها دست خدا را مشاهده می کند، به گونه ای که آن حادثه پس از آن تجربه ایمانی، به طور جاودانه امری معنادار و مهم جلوه می کند. هرگاه این نوع تجربه در حادثه ای رخ دهد، انسان حضور خدا و صفات او را درک می کند. وی برای تبیین این مسئله از اصطلاح (Experiencing as) چنین تجربه می کنم که استفاده می کند.
وی این واژه را از اصطلاح (¬Seeing as) چنین می بینیم که، که لودیک ویتگنشتاین آن را هنگام بحث از مسئله معرفت شناسی تصاویر دو پهلو و معنادار به کار می برد، به عاریت گرفته است. برای مثال، صفحه ای را در نظر بگیرید که ظاهرا پوشیده از نقطه های درهم و بر هم است که وقتی در آن خیره می شویم، ناگهان به صورت تصاویر انسان هایی در می آید که در میان درختان ایستاده اند. اکنون آن صفحه به صورت تصویری که دارای این نوع خاص از معناست به چشم می آید و نه به صورت های دیگر. حال، هرگاه به آن صفحه نگاه شود، دیگر معنای خاصی برای شما خواهد داشت و اهمیتی می یابد که پیشتر نداشت؛ یعنی آن نقطه ها و خطها مفهومی تازه برای شما دارند. جان هیک می گوید: همان گونه که در آن تصویر این اتفاق روی می دهد، در تجارب ایمانی نیز که فرایند پیچیده تری از دیدن محض هستند و شامل ادراک و تعبیر آن نیز می شوند، می توانند مانند «¬seeing as به صورت ¬experiencing as» درآیند؛ یعنی به صورتی درآیند که انسان هر وقت آن حادثه را ببیند، آن تجربه تداعی شود؛ یعنی حضور و قدرت خدا را در آن حادثه ببیند و تجربه کند.
اما مراد جان هیک از تعبیر «¬interpretation» واکنشی است که انسان در موقعیت های گوناگون از خود نشان می دهد، چه به صورت بیان و گفتار باشد و چه به صورت های دیگر. بنابراین، از نظر او، «ایمان» عبارت است از: «دیدن حادثه هایی که افعال الهی هستند و با این حساب، واکنشی خاص از ما می طلبد که همان عبودیت است». از این رو، جان هیک ایمان را امری تجربی دانسته، اساس آن را تعلق و وابستگی به خدا می داند. وی در توجیه کنار گذاشتن استدلال و روآوردن به تجربه گرایی می گوید: «همان طور که پایه های اولیه هر علمی بر اساس مشاهدات تجربی است، مبادی اولیه کلام هم بر اساس مشاهدات پیامبران شکل گرفته است.» مشاهدات پیامبران، که بارزترین تجربه های حوادث وحیانی است، مبنای سنت دینی خاصی قرار می گیرد و ملاک صحت و سقم تجربه های دیگران است.

ابعاد ایمان در مسیحیت

با توجه به تحلیل های پیش گفته و نیز تحلیل ها و نظریه های متفاوت دیگری که در این زمینه وجود دارند، می توان گفت: گوهر ایمان دارای سه بعد است:

الف. بعد معرفتی:
ایمان بدون داشتن آگاهی تحقق نمی یابد. شناخت متعلقات ایمان شرط ایمان است. به تعبیر پولس، «لهذا، می دانیم خدایی هست و به همین دلیل، به وجود او ایمان می آوریم.» (رومیان، 1: 19ـ20) و یا در مزمور آمده است: «آنانی که نام تو را می شناسند بر تو توکل خواهند داشت؛ زیرا ای خداوند، تو طالبان، خود را هرگز ترک نکرده ای.» (مزمور، 10:9) بنابراین، بدون داشتن آگاهی، ایمان قدم نهادن در تاریکی، و بی اساس خواهد بود. از این رو، انسان ها نخست باید حقیقت خداوند و عیسی مسیح را بشناسند و آن گاه در پرتو این آگاهی، قلبشان ایمان بیاورد. بر این اساس، ایمان دینی آن چنان نیست که برتراند راسل بیان کرده است؛ یعنی «اعتقاد به چیزی که می دانید آن گونه نیست»، بلکه بر تأملات عقلانی (اعتقاد به صدق یک گزاره یا قضیه) متکی است.
اعتقاد درباره اینکه «خداوند شبیه چیست و شخص چگونه با او ارتباط یابد، ایمان به خداوند و مؤمنانه زیستن، چیزی بیش از تصدیق عقلی اعتقاد به وجود خداوند و اعتقاد به کمال مطلق قدرت، علم و عدل اوست. اما ایمان به خداوند حداقل مستلزم این قبیل اعتقادات است.... ایمان دینی به هرحال، مبتنی بر اعتقاداتی است که شخص راجع به متعلق ایمانش دارد.» البته روشن است که مراد از معرفت، «باور صادق موجه»، که هیچ شاهد مخالفی نداشته باشد، نیست.

ب. بعد ارادی:
ایمان افزون بر وجه معرفتی، متضمن وجه ارادی نیز هست که در قالب تعهد به موضوع ایمان و اطاعت از فرامین جلوه گر می شود. این بعد از ایمان به معنای «تسلیم کامل اراده به خداوند مسیح» است. «واژه یونانی و عبری "ایمان"، هر دو به معنای انقیاد تام و تسلیم کامل اراده آمده است.» بنابراین، ایمان از این حیث، شامل سپردن دل به خدا و پذیرفتن مسیح به عنوان نجات دهنده است. «ای پسرم، دل خود را به من بده و چشمان تو به راه های من شاد باشد.» (امثال، 26:23) و آیه «بیایید نزد من، ای تمام زحمتکشان و گران باران، و من شما را آرامی خواهم بخشید. یوغ مرا بر خود گیرید و از من تعلیم یابید.» (متی، 11: 28ـ29) در تشویق های کتاب مقدس به ایمان به مسیح، عمل تسلیم شدن مستتر است. «ایمان آوردن به خداوند بودن مسیح به این معناست که او را به عنوان خداوند بشناسیم و نمی توانیم او را خداوند بشناسیم، مگر اینکه خودمان کنار برویم.»

ج. بعد عاطفی:
این بعد از ایمان از جنس اعتماد عشق و امید است. «پس ایمان اعتماد بر چیزهای امید داشته شده است و برهان، چیزهای نادیده.» (عبرانیان، 1:11) در ایمان نجات بخش، افزون بر شناخت و پذیرش حقیقت انجیل، باید اعتماد به عیسی مسیح را افزود. بنابراین، هرگاه سخن از ایمان به میان می آید، مقصود از آن اعتمادی است که لازمه ایمان است. «در نحوه استعمال عهد جدید نیز معنای ریشه این واژه، "اعتماد" است. این واقعیت که ایمان اساسا همان اتکا و اطمینان به خداست، در سوره مهم قهرمانان ایمان [نامه به] عبرانیان، باب، 11، مورد توجه قرار می گیرد. ساره در آیه 11 به وعده های خدا اطمینان داشت؛ ابراهیم در آیات 19ـ17 به وعده های خداوند و هم به قدرت معجزه آسای او اتکا داشت، و نوح در آیه 7 به هشدارهای خداوند وثوق داشت که به ساختن کشتی مبادرت ورزید.
همین پیام اعتماد بر قدرت و وعده های خدا، به طور آشکار در اشاره پولس به ایمان ابراهیم در [نامه به] رومیان، باب 4، آیات 18ـ16 آمده است. اعتماد به خداوند دارای آثار فراوانی است؛ از جمله اینکه به نحو اجتناب ناپذیری در حالات و رفتار متفاوت آدمی ظهور و بروز می یابد، به گونه ای که نبود آن حالات و اعمال، از ضعف و نقصان آن اعتماد حکایت می کند. با توجه به همین جنبه از ایمان، می توان آن را با اطاعت، امید، وفاداری، یقین و امثال آن سنجید. «اگر شخصی به فردی اعتماد کند، در این صورت، طبعا گفته های او را می پذیرد، خواسته های، او را انجام می دهد، به انحای مختلف با او راز و نیاز می کند، امیدوارانه چشم به وعده هایش می دوزد، اتحاد با او را تجربه می کند و مانند آن.» و این همه تجلی واقعی آن اعتماد خواهد بود. شخصی را تصور کنید که بر روی صخره ای، در میان دریای متلاطم و خروشان، به دام افتاده، به گونه ای که هر لحظه خطر غرق شدن او را تهدید می کند.
در این هنگام، از دور کشتی را می بیند که به سمتش به پیش می آید. شخص به آن کشتی می نگرد و اعتقاد پیدا می کند که آن کشتی وسیله نجات اوست (وجه معرفتی ایمان.) وقتی اضطرابش شدیدتر می شود، برای بار دوم به کشتی می نگرد و یقین می کند که آن کشتی به موقع آمده و او به آن محتاج است و به خاطر همین، به درگاه خدا شکر می کند (وجه ارادی ایمان). روشن است که برای نجات آن شخص این دو مرحله از ایمان، کفایت نمی کنند، او باید به آن کشتی اعتماد کند و به قصد نجات سوارش شود. از این رو، اگر به دنبال کشتی نرود و به آن اعتماد نکند و سوارش نشود، آن کشتی هیچ سودی به حال او نخواهد داشت و هرگز به ساحل سعادت و نجات نخواهد رسید. (وجه عاطفی ایمان)

منـابـع

محسن جوادی- ایمان در عرصه کلام و قرآن- قم- معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامی- 1376

محمّدتقی فعّالی- ایمان دینی در اسلام و مسیحیت- کانون اندیشه جوان- 1378

جان هیک- فلسفه دین- ترجمه بهزاد سالکی- تهران- الهدی- 1376

چارلز هورن- نجات‏شناسی- ترجمه سارو خاچیکی- تهران- آفتاب عدالت- 1361

مایکل پترسون و دیگران- عقل و اعتقاد دینی- ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی- تهران- طرح نو- 1376

سارو خاچیکی- اصول مسیحیت- چ دوم- تهران- حیات ابدی- 1982م

هنری تیسین- الهیات مسیحی- ترجمه ط. میکائیلیان- تهران- حیات ابدی

الوین پلانتینجا- عقل و ایمان- ترجمه بهناز صفری- قم- اشراق- 1381

مرتضی مطهری- مجموعه آثار- چ دوم- تهران- صدرا- 1370- جلد 1

عبدالله جوادی آملی- تسنیم (تفسیر قرآن کریم)- قم- اسراء- 1378- جلد 2

سید محمدحسین طباطبائی- ترجمه تفسیر المیزان- قم- اسماعیلیان- 1412ق- جلد 1- جلد 18، جلد 5، جلد 12، جلد 2

محمدتقی مصباح- اخلاق در قرآن- قم- مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)- 1378- جلد 1

محمدتقی مصباح- معارف قرآن- چ دوم- قم- مؤسسه در راه حق- 1368- جلد 3

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد