اندیشه های الهیاتی فیلون (لوگوس)

فارسی 4164 نمایش |

مفهوم لوگوس از نظر فیلون

به هر حال، فیلون در مورد مفهوم لوگوس گاه می گوید که ذات است و گاه صفت. هم به آن به عنوان یک اقنوم جوهریت می بخشید و هم آن را صرفا در مرتبه صفت یا فعل اقنوم اول قرار می دهد. البته آنچه از نظر تفکر اخلاف فیلون مهم است مساله ماهیت لوگوس من حیث هی نیست بلکه یکی دانستن لوگوس با عالم مثل افلاطونی و استفاده از این مفهوم برای تبیین خلقت این جهان است. همین مطلب در تفکر متکلمان قرون وسطی بسط عظیمی پیدا کرد. از لحاظ فلسفی، لوگوس فیلونی چیزی جز اصل وحدت در کثرت و اصل انفصال و اتصال اضداد در جهان مادی نیست. اما شاید فیلون خرسند نبود که افکار او را از لحاظ فلسفی در نظر بگیرند. لوگوس از نظر او یک ضرورت مابعد طبیعی نبود، بلکه معنایی بود که برای تقرب به خدا از لحاظ روان شناسی لازم بود. «از لوگوس به عنوان نخستین مولود خدا سخن رفته است، سالمندترین و اصیلترین موجوداتی که به وجود آمده اند.» لوگوس در نظر فیلون قطعا نسبت به خدا فروتر است و باید در ردیف «آنهایی که به وجود آمده اند» جای داده شود، که شامل بسیاری از دیگر موجودات علاوه بر لوگوس است، ولو آنکه لوگوس (کلمه) تقدم و برتری دارد.

تمایز بین اندیشه فیلونی و مسیحی لوگوس
بنابراین تصور و مفهوم فیلونی لوگوس با عقیده دینی لوگوس، چنانکه در الهیات مسیحی محفوظ و مورد اعتقاد است، یکی نیست حتی اگر بر نخستین متفکران مسیحی تاثیر کرده باشد. گاهی در واقع لوگوس به نظر می رسد به عنوان جنبه ای از خدا تصور شده است، لیکن حتی در این مورد باز هم تمایز روشنی بین اندیشه فیلونی و مسیحی لوگوس وجود خواهد داشت. درست گفته شده است که فیلون بین «نظریه توحیدگرایان» (مخالفان تثلیث) و نظریه آریوس دودل و مردد بود، لیکن هرگز نظریه آتاناسیوس را تصدیق نکرد البته به شرط آن که این طور فهمیده شود که در نظریه فیلونی لوگوس اشاره ای به یک «انسان» تاریخی وجود ندارد. مثل افلاطونی در لوگوس قرار داده شده اند، به طوری که لوگوس مقر (توپوس) یا محلی است که عالم مثالی (جهانی که از مثل است) در آن واقع شده است.

تأثیر پذیری فیلون از مذهب نوفیثاغوری
فیلون در این اندیشه و تصور با مذهب نوفیثاغوری که مثل را در نوس (nous) جای داد، در یک موضع است. فیلون به طور کلی صرفا از لوگوس سخن می گوید، هرچند دو جنبه یا دو عملکرد از لوگوس تشخیص می دهد، هولوگوس اندیائنوس (معرفت ناشی از درون خود) و هولوگوس بهره می جوید، اما مفهوم کلی به نظر می رسد این باشد که یک درجه نزولی وجود است. به عبارت دیگر، لوگوس فیلونی تا آنجا که واقعا متمایز از الوهیت نهایی، یهوه است یک وجود و واسطه است، که خدا از طریق آن خود را متجلی می سازد و فاعل است: آن (لوگوس فیلونی) «کلمه» هم گوهر پدر (خدا)، یعنی شخص دوم تثلیث مبارک، نیست. فلسفه فیلونی، نسبت به لوگوس، بیشتر به مذهب توافلاطونی شبیه است تا به عقیده تثلیث مسیحی.

اندیشه وسائط یا قوای الهی در فلسفه فیلون

علاوه بر لوگوس دیگر قوا (دونامتیس) یا موجودات واسطه وجود دارند که تابع خداوندند، مانند هپوتییکه (فعال) و هبایلیکه (ملکوت) یا کوریوس (جبروت) که گاهی آگائوتس: خیریت، واکسوسیا: توانایی و قدرت، نامیده شده است. هپرونوئنیکه (دوراندیشی)، هنومونتیکه (قانونمندی) و غیره. اما درست همانطور که فیلون ظاهرا بین تصور لوگوس به عنوان جنبه ای از خدا و تصور آن به عنوان موجودی مستقل مردد بود، همینطور بین تصور دیگر قوا به عنوان صفات یا نیروهای خداند، که مطابقند با مثل (یعنی به عنوان عملکردهای مثل) و تصور آنها به عنوان موجودات نسبتا مستقل تردید داشت. همه آنها به نظر می رسد که در لوگوس مندرج باشند، همه آنها به نظر می رسد که در لوگوس مندرج باشند، لیکن این امر چندان کمکی در سامان دادن به مساله در مورد شخصی بودن آنها با فقدان آن نمی کند.
اگر لوگوس به عنوان جنبه ای از خدا متصور است، پس قوا صفات یا مثل خدا خواهند بود، و حال آنکه اگر لوگوس به عنوان موجودی نسبتا مستقل تصور شود، که تابع خداست؛ در این صورت ممکن است قوا موجدات یا نیروهای تبعی صغیر باشند، اما به نظر نمی رسد که فیلون هیچگاه به رای و تصمیم روشن و ثابت و معینی درباره این مطلب رسیده باشد. بدینسان حق با دکتر عبدالرحمن بدوی است که نظریه فیلون را درباره لوگوس به شدت تناقض آمیز می داند. رابطه لوگوس با خدا و با عالم و خود وجود نفسی لوگوس نیز کاملا مضطرب است. دکتر بدوی منشا پیدایش نظریه لوگوس یا «کلمه» را در آثار هراکلیت می داند و معتقد است از طریق آثار فیثاغورثیان و رواقیان و افلاطون به فیلون رسیده است. البته تفسیر هراکلیت از لوگوس با تفسیر فیلونی آن تفاوت دارد. بدوی معتقد است که ذکر لوگوس یا «کلمه» در تورات و نیز در انجیل چهارم عهد جدید (یوحنا) تحت تاثیر فیلون بودن است.
اندیشه وسائط یا قوای الهی در فلسفه فیلون سخت مبهم است، گرچه دکتر بدوی معتقد است که فیلون آن را از نظریه مثل افلاطونی الهام گرفته است. ولفسون می نویسد که: «فیلون، لوگوس را معادل با حکمت (sophia) می داند و معتقد است ابزار (Instrument) خدا در خلقت است و مجموع مثل و قوا می باشد و خدا نسبت به لوگوس تقدم دارد، البته تقدم زمانی مقصود نیست. ولی در مورد اندیشه وسائط، ولفسون معتقد است که ریشه این تفکر در فلسفه افلوطین است که معتقد بود بین مجرد محض با موجودات مادی نمی تواند ارتباطی برقرار شود مگر به واسطه وسائط. اما ولفسون در دفاع از فیلون و در نظریه افلوطین که آن را افسانه وسائط می نامد، می گوید هم از نظر کتاب مقدس و هم از نظر فیلون فعل مستقیم خداوند ممکن است بلکه وقوع دارد. پس نیازی به اندیشه وسائط نیست.»

تفسیرهای مختلف از نظریه لوگوس

ولفسون در پایان بحث پیرامون نظریه لوگوس به تفسیرهای مختلف در مورد لوگوس اشاره کرده و سه تفسیر را ذکر می کند: 1- لوگوس به عنوان صفت خدا 2- لوگوس به عنوان مخلوق خدا که مقدم بر خلقت عالم است 3- لوگوس به عنوان موجود حال در جهان، سپس چنین نتیجه گیری می کند که فیلون برای اثبات وسائط هیچ دلیل تاریخی یا منطقی نداشت، و اگر او از لوگوس یا فوا سخن می گوید در واقع اینها (وسائط) ابزارهایی بودند که خدا آنها را انتخاب و استخدام کرده بود تا پلی باشند برای شکاف بیا دره تخیلی بین او جهان.

هدف فلسفه از نظر فیلون
فیلون به تعبیر ولفسون فلسفه را خدمتگزار کتاب مقدس می داند اهم مسائل کلامی مورد بحث در آثار فیلون بدین قرارند: وجد مثل، منشا عالم، ساختمان عالم و قوانین حاکم بر آن، ماهیت روح و قلمرو موجودات زنده، مسئله شناخت و معرفت، علم انسان به وجود خدا و حقیقت او، مسئله رفتار فردی و اجتماعی انسان. فیلون در آثارش از بسیاری از فلاسفه مطلب نقل کرده است و این نشانه وسعت و عمق معلومات فلسفی اوست.

رابطه دین و فلسفه از نظر فیلون

فیلون در عین اینکه به توافق بین دین و فلسفه معتقد است اما نوعی تعارض بین آن دو قائل است زیرا فلسفه بر عقل متکی است و دین بر وحی مبتنی است و از نظر منشا و مبدا با هم تفاوت دارند. اما فیلون به عصمت وحی معتقد است و لذا به انقیاد (Subordination) فلسفه در برابر دین معتقد است و اینجاست که به قول ولفسون؛ فیلون بدون اینکه ربی بوده باشد در محافظت از قانون شرع، کار ربانیون را انجام می دهد! البته فیلون معتقد است که فلاسفه یونانی از طریق عقل به همان حقایقی که وحی آموزش می دهد رسیده اند. او فلسفه را هدیه الهی به برگزیدگان می داند. از نظر فیلون فلسفه شامل همه علوم است. او علم اخلاق را به تبع یونان جزء فلسفه می داند، ولی معتقد است عالیترین شاخه فلسفه همان الهیات می باشد. فیلون معتقد است که فلسفه در قانون موسی (ع) یافت می شود و چون به قول ولفسون، فیلون شباهت را دلیل وابستگی و تاثیر می داند، لذا فلسفه یونان را وابسته به افکار موسی (ع) و متاثر از آن می داند. اما چون فلسفه را محدود و عاجز از حل همه مسائل می داند، لذا معتقد است که باید تابع کتاب مقدس باشد. و چنین است که به گفته بدوی در کتاب «تاریخ فلسفه» اش: برای فیلون، ایمان اصل است و تعقل فرع آن است. فلسفه یونانی در دست فیلون، تنها ابزاری است برای تفسیر عقائد یهودی. هدف فلسفه از نظر فیلون نجات و به تعبیر دکتر بدوی «خلاص» است.

مراحل رسیدن به رستگاری از نظر فیلون
فلسفه باید موجب نجات و رستگاری و منتهی بدان شود. و مقصد از رستگاری در اینجا همان مفهوم دینی آن است، یعنی از متناهی به متناهی رسیدن، یعنی به درجه وصول و فناء. آن چیزی که بعدها در اندیشه مسیحی «نظریه نجات از گناه» نامیده شد. روش رسیدن به رستگاری نیز از نظر فیلون مراحلی دارد که مهم آن دو مرحله است: مرحله شک، مرحله رسیدن به معرفت یا عرفان، و روشن است که هر معرفتی متکی به یک شک سابق است. عقل انسان محدود است و حواس نیز خطاکار و فریبنده اند و قابل اعتماد نیستند پس راهی جز فنای در الوهیت در میان نیست. و رسیدن به معرفت تنها راه رسیدن به ادراکات یقینی است و جز عارفان و سلوک راه دیگری برای وصول به معرفت یقینی در بین نیست. و عرفان هم یعنی برقراری تماس مستقیم و بدون واسطه با خدا. از همین روست که فیلون در شناخت خدا تکیه بر شهود می کند و کمترین ارزشی برای وسائط قائل نیست. باید از طریق تجربه عارفانه خدا را یافت و به مقام «معاینه» رسید.

مراحل سلوک از نظر فیلون
فیلون مراحل سه گانه ای برای سلوک راه حق قائل است: مجاهده، علم، فیض. و این همان لطف و عنایت (Grace) است که بعدها در مسیحیت جایگاه ویژه ای یافت. باید از طرف خداوند موهبت و عنایتی بشود، ولی او معتقد است دو مرحله نخست، خاص مریدان و سالکان است، ولی کاملان وضع دیگری دارند آنان بدون مجاهده (و با جذبه و عنایت) به عالیترین مدراج معرفت می رسند. آری در اینجا نیز به گفته آن شاعر:
ذره ای لطف و عنایت بهتر است *** از هزاران کوشش طاعت پرست
و چقدر این سخنان با مضامین اشعار شاعران عارف مشرب اسلامی و ایرانی قرابت و شباهت دارد عالیترین درجات سلوک نیز از نظر فیلون همان آرامش و طمانینه مطلق است.

منـابـع

هری اسرین ولفسون- فلسفه علم کلام- ترجمه احمد آرام- انتشارات الهدی- تهران 1368

میان محمد شریف- تاریخ فلسفه در اسلام- جلد اول- مرکز نشر دانشگاهی- تهران 1362

فردریک کاپلستون- تاریخ فلسفه- جلد 1- ترجمه سید جلال الدین مجتبوی- تهران 1368

همایون همتی- مقاله زندگی و اندیشه فیلون- مجله کیهان فرهنگی- شماره 162 و 163

فردریک‌ کاپلستون- تاریخ‌ فلسفه‌ یونان‌ و روم‌- تهران‌- انتشارات‌ علمی‌ و فرهنگی‌- 1374

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد