مقایسه کیفیت اثبات وجود خدا در مسیحیت و اسلام (توماس آکویناس)
فارسی 5820 نمایش |براهین عقلی توماس آکویناس برای اثبات وجود خدا
معروف ترین شخصیت قرون وسطای مسیحی، توماس آکویناس است. او که در شرح و بسط الاهیات عقلی مسیحی مقام اول را دارد، براهین عقلی متعددی درباره اثبات وجود خدا ارائه کرده است. او از پنج راه وجود خداوند را اثبات می کند و در تمامی این برهان ها «جهان» را واسطه می گیرد.
طرق پنجگانۀ توماس آکویناس برای اثبات خدا
نقطه حرکت او برای اثبات خدا در کتاب جامع علم کلام جمله ای است از کتاب مقدس (سفر خروج 14:3) که در آن یهوه خود را به موسی «من آنم که هستم» (ego sum qui sum) معرفی می کند. توماس این جمله را دلیلی می گیرد بر اینکه خدا وجود مطلق و اعطا کننده وجود به تمام موجودات است. در پنج برهان توماس برای اثبات وجود خدا، برهان نخست بر اساس اصل حرکت و مشاهده حرکت در عالم است. برهان دوم بر اساس اصل علیت فاعلی است. برهان سوم بر اساس حدوث و وجوب وجود است. برهان چهارم بر مفهوم نسبی و مطلق تأکید دارد و برهان پنجم بر اساس نظم عالم است.
برهان حرکت
اولین طریقی که توماس آن را واضح ترین برهان می نامد، بر اساس مشاهده حرکت در طبیعت است. حرکت، «خروج از قوه به فعل» است و وجود آن در جهان، امری بدیهی است. از آنجا که یکی شیء نمی تواند از یک جهت، هم بالقوه باشد و هم بالفعل، هیچ شیئی نمی تواند محرک خودش باشد و ناگزیر به محرک دیگری نیاز دارد. اگر این محرک نیز متحرک باشد، باز به محرک دیگری نیازمند است و از آنجا که یک شیء نمی تواند از یک جهت، هم بالقوه باشد و هم بالفعل، هیچ شیئی نمی تواند محرک خودش باشد و ناگزیر به محرک دیگری نیاز دارد. اگر این محرک نیز متحرک باشد، باز به محرک دیگری نیازمند است و از آنجا که این سلسله نمی تواند تا بی نهایت ادامه یابد، باید یک محرک غیر متحرک موجود باشد. به نظر او حرکت در طبیعت امری واضح و یقینی است و می توان از طریق حواس درک کرد که موجودات حرکت می کنند و تغییر در آنها رخ می دهد. آنچه متحرک است به وسیله چیز دیگری به حرکت درآمده است، زیرا هیچ محرک نیست مگر اینکه نسبت به چیزی که به طرف آن در حرکت است، بالقوه باشد. حرکت از قوه به فعل رفتن است.
هر چیزی که از قوه به فعل می رود به واسطه موجودی بالفعل است. بدین ترتیب چیزی که بالفعل سوزان است، مانند آتش، چوب را، که بالقوه سوزان است، بالفعل سوزان می کند و بدین نحو آن را حرکت و تغییر می دهد. ممکن نیست که یک چیز از یک جنبه هم بالقوه باشد و هم بالفعل. یک موجود در جنبه های مختلف بالقوه و بالفعل است. چیزی که بالفعل سوزان است ممکن نیست که در همان هنگام بالقوه نیز سوزان باشد، البته بالقوه سرد است. بنابراین ممکن نیست که چیزی در یک طریق و از یک جنبه محرک و متحرک باشد، یعنی خود آن علت حرکتش باشد. بنابراین آنچه متحرک است باید چیز دیگری آن را به حرکت درآورده باشد. اگر آنچه آن را حرکت می دهد خود نیز متحرک باشد باید چیز دیگری آن را حرکت دهد. این امر ممکن نیست که تا بی نهایت پیش برود؛ زیرا در این صورت محرک نخستین وجود نخواهد داشت و در نتیجه هیچ محرک دیگری موجود نخواهد بود، بنابراین ضرورت دارد به محرک نخستینی برسیم که به وسیله چیز دیگری به حرکت درنیامده ا ست، و این را هر کسی می فهمد که خداست. در این برهان توماس از واژه علت (causa) استفاده نمی کند و آن را برای برهان دوم نگه می دارد. ولی آشکار است که رابطه محرک با متحرک در این برهان بر اساس رابطه علیت است و محرک علت حرکت متحرک است.
در نتیجه علیت برای توماس یک مفهوم ذهنی نیست، بلکه امری است عینی و در خارج به طور ذاتی وجود دارد. سلسله مراتبی از موجودات در عالم هست که بر اساس آن حرکت موجود سافل وابسته است به موجود عالی. این سلسله مراتب عمودی است، یعنی از بالا به پایین است، و به هیچ وجه افقی نیست. در این سلسله مراتب به موجودی عالی می رسیم که غیر قابل تغییر و فعلیت محض است و در نتیجه اولین موجود در سلسله مراتب وجودی است. معنای اولین در اینجا زمانی نیست بلکه وجودی است. خلاصه اینکه توماس بیان می کند که: «این امر بدیهی و مسلم است که در جهان، اشیایی متحرک وجود دارد و هر چیزی که متحرک باشد، دیگری آن را به حرکت درآورده است. اگر محرک خود نیز متحرک باشد، به محرک دیگر نیاز دارد. این سلسله نمی تواند تا بی نهایت ادامه یابد؛ زیرا در آن صورت محرک اول وجود نخواهد داشت؛ بنابراین ضرورت دارد به محرک اول برسیم که دیگر محرک دیگری آن را به حرکت در نیاورده است و این محرک نامتحرک را همگان خدا می نامند.» همان طور که آشکار است، آکوئیناس از طریق این برهان، محرک نامتحرک را که همگان نام خدا بر آن می نهند، ثابت می کند که این محرک واحد و یگانه است.
برهان علیت فاعلی
برهان علت نخستین، دومین برهان آکویناس است. او می گوید هر معلولی علتی دارد و هیچ شیئی نمی تواند علت خود باشد؛ زیرا تقدم شیء بر خودش لازم می آید؛ بنابراین علت باید شیء دیگری باشد و از آنجا که تسلسل علل محال است، می باید یک علت نخستین که خود معلول نیست، موجود باشد. طریق دوم بنا به مفهوم علت فاعلی به عنوان علت معطی وجود است. در دنیای محسوسات نظامی از علتهای فاعلی مشاهده می شود. در هیچ موردی یک موجود علت فاعلی خود نیست، چون در این صورت می بایست قبل از خودش به عنوان علت وجود داشته باشد که این امر غیر ممکن است. نظام علتهای فاعلی ممکن نیست که تا بی نهایت پیش برود؛ زیرا در این نظام علت نخستین علت علت وسطی است و علت وسطی، چه یکی باشد و چه چند تا، علت علت آخری است. حال اگر علت را کنار بگذاریم، در واقع تأثیر را کنار گذاشته ایم؛ بنابراین اگر علت نخستین بین علتهای فاعلی نباشد، علت وسطی و علت آخری نیز موجود نخواهد بود.
اگر سلسله علل فاعلی تا بی نهایت برود علت فاعلی نخستین، علت فاعلی وسطی و علت فاعلی آخر وجود نخواهد داشت. بنابراین ضرورت دارد که علت نخستین فاعلی وجود داشته باشد که هر کسی به آن نام خدا را می دهد. خلاصه بیان آکویناس این است که ما در جهان اشیای محسوس، نظامی از علل فاعلی را می یابیم. یک شی نمی تواند علت فاعلی خود باشد؛ زیرا این امر مستلزم آن است که شیء بر خودش مقدم باشد و این امری، محال است. سلسله علل فاعلی، ممکن نیست تا بی نهایت پیش برود؛ بنابراین، ضرورت دارد علت فاعلی نخستینی را بپذیریم که همگان آن را خدا می نامند. آکوئیناس در این راه باز به یک علت فاعلی نخستین که خدا نامیده می شود می رسد نه به دو یا چند علت نخستین.
برهان امکان و وجوب
راه سوم توماس آکویناس، برهان امکان و وجوب است. اشیایی که در طبیعت می یابیم، همگی در معرض کون و فسادند؛ بنابراین ممکن است باشند یا نباشند. حال اگر همه موجودات این گونه باشند، زمانی هیچ موجودی نبوده است، و در این صورت، هیچ چیز نبوده تا این موجودات را که بنابر فرض، نسبتشان به وجود و عدم مساوی است، به وجود آمورد؛ بر این اساس اکنون نیز نباید چیزی موجود باشد، در حالی که چنین نیست؛ پس باید موجودی باشد که وجودش واجب و غیر امکانی باشد. این طریق همان برهان بر اساس وجوب و امکان وجودی است که ابن سینا بر اساس تمایز بین وجود و ماهیت ذکر کرده است. توماس از تقریرات ابن سینا و ابن میمون، که او نیز از ابن سینا این برهان را گرفته، در توضیح این برهان استفاده می کند. در طبیعت موجوداتی را می یابیم که متولد یا فانی می شوند، یعنی امکان دارد که وجود داشته باشند یا وجود نداشته باشند. برای چیزی که امکان دارد نباشد زمانی بوده که او نبوده است. بنابراین اگر برای هر چیزی این امکان هست که نباشد، پس در یک زمان ممکن است که چیزی وجود نداشته است.
اگر این امر حقیقت داشته باشد، در حال حاضر هم چیزی نمی بایست وجود داشته باشد، زیرا چیزی که وجود ندارد فقط به واسطه چیزی که از قبل وجود داشته وجود خواهد داشت؛ بنابراین اگر زمانی چیزی وجود نداشته غیر ممکن خواهد بود که چیزی وجود یافته باشد. در نتیجه در حال حاضر نیز می بایست چیزی وجود نداشته باشد که این امر به طور آشکار غلط است، زیرا در جهان موجودات هستند. پس تمام موجودات ممکن الوجود نیستند و باید چیزی وجود داشته باشد که وجودش واجب یا ضروری باشد. هر واجب الوجودی ضرورت وجودش را یا باید از خودش داشته باشد یا اینکه از دیگری گرفته باشد، ولی غیر ممکن است که در نظم موجودات ضروری در اینکه وجوب وجودشان معلول دیگری است تا بی نهایت پیش رفت. بنابراین باید وجود موجودی را بپذیریم که ضرورت وجودش از خود اوست و وجود را از دیگری دریافت نمی کند و به دیگران ضرورت وجودشان را اعطا می کند. تمام آدمیان از خدا به این صورت یاد می کنند.
خلاصه بیان او این است که ما در طبیعت، اشیایی را می یابیم که ممکن است باشند یا نباشند؛ زیرا آن ها در معرض کون و فسادند؛ در نتیجه، ممکن است باشند یا نباشند. حال چنین موجودات ممکنی برای تحقق نیازمند موجود دیگری هستند که آن ها را به وجود آورد. از آن جا که محال است سلسله موجودات ضرور که معلول موجودات دیگر هستند تا بی نهایت تداوم داشته باشند، چاره ای نداریم جز قبول موجودی که ضرورتش را بذاته دارد و از موجود دیگر کسب نکرده، ضرورت را به موجودات اعطا می کند و همه انسان ها از آن در جایگاه خدا سخن می گویند. آکوئیناس در این برهان نیز موجود واجب الوجود و بالذاتی را که یگانه است اثبات می کند؛ یعنی یک موجد است که وجوب بالذات دارد.
اصل نسبی و مطلق؛ یا راه درجات کمال
راه درجات کمال، چهارمین برهان سنت توماس است. هر یک از موجودات حائز درجه ای از خیر، حقیقت و شرفند و همان طور که ما گرمای شیء را با موجودی که گرمی مطلق است می سنجیم، موجودی باید باشد که حقیقی ترین، شریف ترین و بهترین باشد؛ بر این اساس چیزی وجود دارد که در مرتبه اعلای هستی است. این طریق درباره رتبه و درجه بین موجودات است. بین موجودات کم و بیش خیر، حقیقت، شرافت و چیزهایی از این قبیل یافت می شود. این موجودات در وجوه مختلف وجودیشان به چیزی شبیهند که در آن وجه حداکثر است. مثلا چیزی که گرمتر است به گرمترین شبیه تر است. بنابراین چیزی وجود دارد که بهترین، حقیقی ترین، شریفترین و در نتیجه موجودترین است؛ زیرا موجوداتی که در خیر عظیم ترند در وجود نیز عظیم تر هستند. حداکثر در هر جنسی علت همه چیز در آن جنس است، چنانکه آتش که حداکثر گرماست علت تمام چیزهای گرم است. بنابراین می بایست چیزی وجود داشته باشد که برای تمام موجودات علت وجود، خیر و هر کمالی که دارند باشد.
توماس این موجود را خدا می نامد. خلاصه اینکه می گوید میان موجودات، بعضی از موجودات دارای خیر، حقیقت و شرف بیشتر و والاتر، بعضی دیگر دارای خیر، حقیقت و شرف کمتری هستند؛ اما استناد کمتر و بیشتر به اشیای متفاوت، بر حسب شباهتی است که این اشیا به طرق گوناگون، به چیزی که حد اعلا است، دارند؛ در نتیجه، چیزی وجود دارد که در حد اعلا از هستی است. حد اعلا در هر جنسی علت بقیه افراد آن جنس است، همچنان که آتش که خود اعلای گرمی است، علت همه اشیای گرم به شمار می رود؛ بنابراین، باید همچنین موجود باشد که علت هستی و خیر و هر مال دیگر در بقیه موجودات باشد و این را ما خدا می نامیم. آکوئیناس در این برهان، موجودی را که حقیقی ترین و شریف ترین موجودات است اثبات می کند، یا به تعبیری، متعلق صفت عالی، یک مصداق بیشتر ندارد و آن خدای یگانه است. منشأ این برهان را توماس و شارحان او از جمله اتین ژیلسون و فردریک کاپلستون از ارسطو می دانند. البته ژیلسون معتقد است که احتمالا توماس در قطعاتی از کتاب مفقود شده ارسطو به نام در باب فلسفه (De philosophia)، که مربوط به دوره جوانی اوست و در آنجا ارسطو هنوز به فلسفه افلاطونی پایبند است، مبنای این برهان را یافته است. به نظر می رسد که منشأ و اساس این برهان نظریه مثل افلاطون باشد که بنا به آن درجات مختلف زیبایی، شرافت، خیر و کیفیاتی از این قبیل چون نسبی هستند، می بایست مثال یا جنسی مطلق و ثابت داشته باشند که از آن بهره مند شوند.
برهان غایتمندی و هدف داری جهان
آخرین راه توماس، برهان غایتمندی و هدف داری جهان است. ما در می یابیم که هر یک از موجودات عالم در پی غایت و هدفی حرکت می کنند، و آنچه هدفمند حرکت می کند یا خود باید دارای علم و هوش باشد، یا موجود عالم و هوشمندی آن را هدایت کند. بنابراین موجود هوشمندی، که ما آن را خدا می نامیم، وجود دارد که موجودات طبیعی را به سوی غایتشان هدایت می کند. این طریق از اداره و نظم موجودات نتیجه شده است و نظر به علت غایی دارد. مشاهده می شود که فعلیت موجودات فاقد معرفت، مانند اجسام طبیعی، به طرف یک غایت است و نیز این امر همیشه به یک صورت است تا اینکه به بهترین نتیجه برسد. واضح است که این موجودات به غایتشان بر حسب اتفاق نمی رسند، بلکه بر اساس یک طرح و نقشه است. اما هرچه فاقد معرفت است نمی تواند به طرف یک غایت برود، مگر اینکه موجودی که صاحب معرفت و عقل است آن را هدایت کند؛ همچنان که تیرانداز پیکان را هدایت می کند.
بنابراین موجود عاقلی وجود دارد که تمام موجودات را در طبیعت به طرف غایتشان رهنمون می سازد. این موجود را خدا می نامیم. خلاصه بیان توماس این است که ما مشاهده می کنیم اشیایی که فاقد علم هستند همچون اجسام طبیعی برای هدفی، عمل و فعالیت می کنند هر آنچه فاقد علم است نمی تواند به سوی غایتی حرکت کند، مگر این که به وسیله موجدی که علم و هوش دارد، هدایت شود. همچون تیری که تیراندازی آن را هدایت می کند؛ بنابراین، موجود هوشمندی وجود دارد که همه موجودات طبیعی را به سمت غایتشان هدایت می کند و ما این موجود را خدا می نامیم.
منـابـع
عبدالرحیم سلیمانی اردستانی- درآمدی بر الاهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت- قم- موسسه فرهنگی طه- بهار 1382- صفحه 83- 98
محمد ایلخانی- تاریخ فلسفه در قرون وسطی- تهران- سمت- 1382
فردریک کاپلستون- دیباچه ای بر فلسفه قرون وسطی- تهران- ققنونس- 1383
محسن غرویان- مقاله دلیل آوری برای خداوند- سایت باشگاه اندیشه
محمد محمدرضایی- مقاله براهین اثبات وجود خدا از دیدگاه امیرالمؤمنین علی- قبسات- شماره 19
احسان ترکاشوند- مقاله راههای اثبات خدا- پژوهشکده باقر العلوم
حجةالاسلام محمد حسینزاده یزدى- مقاله برهان امکان درالهیات اسلامى- فصلنامه معرفت- شماره 16
محمد محمد رضایى- مقاله مقایسه بین برهان صدیقین فلاسفه اسلامى و وجود شناختى فلاسفه غرب بر اثبات وجود خدا- مجله کلام اسلامی- شماره 23
مرتضی مطهری- مجموعه آثار- جلد 5 صفحه 486- 480
کریستوفر استید- فلسفه در مسیحیت باستان- ترجمه عبدالرحیم سلیمانی اردستانی- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب و مرکز بین المللی گفتگوی تمدن ها- چاپ اول 1380
اتین ژیلسون- مبانی فلسفه مسیحیت- ترجمه محمد محمدرضایی و سیدمحمود موسوی- قم- انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم- چ اول- زمستان 1375
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها
بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد
-
برهان صدیقین فلاسفه اسلامی و وجود شناختی فلاسفه غرب (برهان وجود)
-
مقایسه کیفیت اثبات وجود خدا در مسیحیت و اسلام (مسیحیت)
-
مقایسه توحید و تثلیث در اسلام و مسیحیت (نفی تثلیث)
-
مقایسه توحید و تثلیث در اسلام و مسیحیت (رد سه خدایی)
-
مقایسه کیفیت اثبات وجود خدا در مسیحیت و اسلام (اسلام)
-
مقایسه کیفیت اثبات وجود خدا در مسیحیت و اسلام (فلاسفه اسلامی)