بستر پیدایش مسیحیت
فارسی 4713 نمایش |سرزمین فلسطین به جهت پیوند با تاریخ دو دین بزرگ زنده جهان، در مطالعه ادیان اهمیت ویژه ای دارد. این منطقه نسبتا کوچک شاهد تحولات دینی مهمی بوده است. فلسطین، از زمانی که قهرمان توحید، ابراهیم خلیل (ع) در پایان مهاجرتهای شرک ستیزانه اش در آنجا ساکن شد، یکی از مراکز توحیدی گشت و انبیای بزرگی در آن ظهور و در راه اعتلای کلمه توحید مجاهدت کردند؛ به گونه ای که بسیاری از آنان دچار فشارهای جسمی و روحی شدند و برخی نیز در این راه جان باختند. فلسطین سرزمین موعود بنی اسرائیل بود و موسای کلیم وعده اش را به قومی که از ضربات تازیانه فرعونیان و قطبیان به ستوه آمده بودند، داد و آنان را واداشت به امید بهره مندی از آزادی و نعمتهای فراوان، رنج سفر طولانی و طاقت فرسا را به جان بخرند. این قوم پس از فتح آن سرزمین، در طی چند قرن آنجا را آباد و حکومت مستقل و باشکوهی را پی ریزی کردند. این سرزمین که اشهد اوج عظمت حکومت باشکوه حضرت داود (ع) و حضرت سلیمان (ع) بود، خاطره دوره هایی از اسارت و بردگی را نیز در سینه داشت. سرانجام اینکه حدود دو هزار سال پیش در همین مکان حضرت عیسی (ع) به دنیا آمد و دینی ظهور کرد که پرطرفدارترین دین تاریخ گشت. به نظر می رسد در مطالعه بستر پیدایش مسیحیت، توجه به سه نکته زیر مهم باشد:
1- وضعیت سیاسی فلسطین
کشوری یهودی نشین یهودا در منطقه فلسطین، که پس از دوران باعظمت داود و سلیمان، دوره هایی از استقلال نسبی و سرسپردگی مطلق را پشت سر گذاشته بود، به دست امپراطوری بزرگ روم افتاد. این منطقه که ابتدا توسط یک حاکم دست نشانده یهودی اداره می شد و بعد از مرگ هیردویس کبیر و تقسیم منطقه بین فرزندانش، بخشهایی از آن توسط یهودیان و قسمتهای دیگر به طور مستقیم به دست سرداران رومی اداره می شد. بر همین اساس، ضوابط و قوانین امپراطوری روم بر فلسطین نیز حاکم بود. امپراطوری روم -که چند قرن پیش از میلاد مسیح شکل گرفته بود و بخش وسیعی از اروپا، آفریقا و آسیا را در بر می گرفت- از نظر آبادانی، از جمله در زمینه ایجاد جاده های ارتباطی طولانی و پلهای پیشرفته که دورترین نقطه امپراطوری را به مرکز متصل می کرد و همچنی امکانات خدماتی دیگر، پیشرفتهای شگرفی کرده بود، به گونه ای که رفت و آمد در سراسر امپراطوری به آسانی و با امنیت صورت می گرفت، حکومت مقتدر مرکزی بر سراسر کشور مسلط بود و نظام حقوقی پیشرفته، معمولا تعدی به دیگران را می گرفت. همین امور باعث شد مبلغان مسیحی به راحتی در سراسر کشور رفت و آمد کنند و این آیین را گسترش دهند. البته در نظام اجتماعی امپراطوری روم بین شهروندان رومی و اقوام تحت سلطه، تبعیض اعمال می شد که بعدها همین قانون باعث شد پولس، که پدرش حق شهروندی را خریده بود، از آن به سود آیین خود استفاده کند. با این حال، هر چند حکومت مقتدر روم در پیشرفت مسیحیت بی تأثیر نبود، اما همین توسعه یافتگی باعث شد که برای حضرت عیسی (ع) تشکیل حکومت ممکن نباشد.
2- وضعیت فرهنگی منطقه و امپراطوری روم
گرچه به لحاظ سیاسی، حکومت مقتدر روم بر سراسر آن منطقه سایه افکنده بود، به لحاظ فرهنگی این یونان بود که فرهنگ خود را بر سراسر امپراطوری تحمیل کرده بود. هر چند در زمان ظهور مسیحیت خبری از امپراطوری قدرتمند یونان نبود و امپراطوری روم در قرن های قبل آن را بلعیده بود، اما به گفته نویسنده ای مسیحی، «هر چند روم به لحاظ سیاسی یونان را فتح کرد، این یونان بود که به لحاظ فرهنگی روم را گشود». یونانیان، بر خلاف رومیان، اهل اندیشه و ذوق بودند و این ویژگی باعث شد بتوانند فرهنگ و تمدن عظیمی را ایجاد کنند، به گونه ای که جاذبه آن فرهیختگان ملتهای دیگر را به خود جذب کند. به همین دلیل امواج یونانی گرایی سراسر منطقه را فرا گرفت و حتی قوم بسته ای مانند یهود از نفوذ آن در امان نماند. علاوه بر این، کشور گشایی اسکندر مقدونی این فرهنگ را گسترش داد و باعث شد زبان یونانی در سراسر حوزه مدیترانه به عنوان زبان علمی و زبان دوم همه اقوام و ملل آن منطقه درآید. فرهنگ یونانی حاکم بر منطقه، به دلیل استقبال از بحث و مناظره علمی، به مسیحیت اجازه داد به راحتی در گفتگو شرکت کند و به موفقیت هایی برسد. علاوه بر این، زبان یونانی به ابزار برقراری ارتباط مبلغان مسیحی با تمام اقوام در سراسر امپراطوری تبدیل شد، و آنان از این طریق توانستند ضمن گفتگو با مردم، آیین خود را به آنها عرضه کنند و حتی متون دینی خود را با این زبان مشترک بنگارند.
3- وضعیت دینی منطقه و امپراطوری روم
دین حاکم بر منطقه فلسطین، یهودیت بود. فرازهای متعدد اناجیل نشان می دهد عالمان دین، آن را به صورت مجموعه ای از دستورات و احکام خشک و بی روح در آورده بودند. فرهیختگان یهودی عموما، عضو یکی از سه گروه فریسیان، صدوقیان و اسنی ها بودند. دو دسته نخست در مباحث عقیدتی و فکری با هم اختلاف داشتند و نزاعهای طولانی آنان گاهی بر پیکر قوم صدمه می زد؛ اما اسنی ها -که گروهی زهدگرا و عزلت گزین بودند- کمتر به بحث و جدلهای علمی می پرداختند. در این میان توده مردم که کمتر به ظواهر دینی مقید بودند، گاهی تکفیر می شدند. در حالی که سران یهود، خوان سرسپردگی و اطاعت کورکورانه مردم بودند برخی از مردم مخالف این امر بودند و تعبد و خلوص را از امور شخصی می دانستند. به گفته نویسنده ای مسیحی، «ظاهرا والدین عیسی جزو این دسته از مردم بودند». در قسمتهای دیگر امپراطوری، ادیان متعددی وجود داشت که پدیده غالب در آنها پرستش مظاهر طبیعت، مانند خورشید و ماه بود. اعتقادات موجود در این کیشها، همسانی نزدیکی با آنچه به عنوان عقیده مسیحی جا افتاد داشت. ویل دورانت می نویسد: «مردم مصر، آسیای صغیر و یونان از دیرزمان به خدایانی مانند اوزیرس و آتیس و دیونوسوس، که به خاطر نجات بشر مرده بودند، اعتقاد داشتند. عنوانهایی از قبیل: سوتر (منجی) و التوتریوس (رهاننده) به این خدایان اطلاق شده بود. واژه کوریوس (خداوندگار)، که پولس به مسیح اطلاق می کند، همان عنوانی بود که کیشهای سوریه و یونان به دیونوسوس، که می مرد و رستگاری را عملی می ساخت، داده بودند».
شاید بتوان گفت اعتقاداتی از این دست با آموزه یهودی «انتظار مسیحا» -که انبیای بنی اسرائیل آمدنش را نوید داده بودند و این قوم هنگا رویارویی با سختیها، شکل خاصی به آن داده بودند- در این مقطع خاص از تاریخ و منطقه با هم برخورد و مزینه روایت پولسی از نظام الهیات مسیحی را -که بعدها به نظام رسمی این آیین تبدیل شد- فراهم آورد.
منـابـع
عبدالرحیم سلیمانی اردستانی- مسیحیت- صفحه 15-19
جان بی ناس- تاریخ جامع ادیان- صفحه 582
ارل کرنز- سرگذشت مسیحیت در طول تاریخ- صفحه 19
ویل دورانت،- تاریخ تمدن- ترجمه حمید عنایت و ...- تهران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامى- ج 3 صفحه 689
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها