برهان وجوب و امکان در نزد حکمای مشاء (ابن سینا و ابن رشد)

فارسی 31037 نمایش |

چکیده

ابن رشد را عقیده بر آن است که ابن سینا در برهان «وجوب و امکان» تحت تأثیر متکلمین بوده و بر مشرب آنان مشی کرده و برهانی اقناعی آورده است، به خصوص که از مفهوم «واجب الوجوب بالغیر» که معنای محصلی ندارد، در تقریر این برهان استفاده کرده است.
نویسنده مقاله، ضمن تقریر استدلال های این دو فیلسوف، چنین نتیجه گرفته که تقریر ابن رشد، نه تنها مبتنی بر «وجوب و امکان» نیست، بلکه به بیان متکلمین در برهان حدوث نزدیک می شود زیرا منظور از ممکن نزد وی، موجودی است که عدم بر وی تقدم زمانی دارد. علاوه بر این، ابن رشد نتوانسته مفهوم وجوب بالغیر را آن گونه که ابن سینا مراد کرده دریابد.
توماس آکویینی نیز گرچه برهان وجوب و امکان خود را مدیون ابن سینا و در اعتبارات ماهیت از ایشان پیروی کرده است در تبیین «برهان وجوب و امکان» به طریق ابن رشد نزدیک شده و ممکن الوجود را مشابه حادث زمانی فرض کرده است.

امکان و وجوب در بیان ابن سینا

برای اینکه ابعاد برهان ابن سینا به درستی تقریر شود، ضروری است مقدمات و مقومات این برهان در آثار وی اندکی توضیح داده شود تا امکان بررسی نقد ابن رشد و فهم موضوع نزد توماس فراهم گردد.
ابن سینا معتقد است که مفاهم «وجوب» و «امکان» و «امتناع»، مانند مفهوم «وجود» از مفاهیم اولی هستند که به تعریف نیاز ندارند. اما در میان این سه مفهوم، «واجب» در مرتبه اول قرار دارد. یعنی ابتدا این مفهوم به تصور درمی آید. زیرا مفهوم واجب چیزی جز تأکید وجود نیست. ایشان در این باره می گوید: «در میان این سه مفهوم، آن مفهومی که سزاوار است ابتدائا به تصور آید واجب است. زیرا واجب بر تأکد وجود دلالت می کند و وجود اعراف از عدم است. زیرا وجود به ذات خودش شناخته می شود و عدم را به وجهی از وجوه به واسطه وجود می شناسند.» (الهیات شفا، ص 36)
1-1 بیان ابن سینا از «وجوب» و «واجب» به گونه ای است که این مفهوم را کنار «وجود» قرار می دهد. وجوب وجود توصیف وجودی است که هیچ مرتبه ای از عدم در آن راه ندارد و عین موجودیت است. به همین جهت است که هر نوع موجودیت دیگری موخر از وجود واجب قرار می گیرد و همه موجودات نسبت به واجب الوجود تأخر وجودی دارند.
«اگر دو شیء داشته باشیم که وجود یکی از دیگری نباشد، بلکه وجودش از خودش یا از شیء سومی باشد، اما وجود دومی از این اولی باشد، برای این دومی از ناحیه اولی وجوب وجودی است که از ذات خودش نیست؛ بلکه ذات مقتضی امکان است. زیرا این دومی به گونه ای است که هر گاه اولی موجود شود، لازم می آید که وجودش علت وجوب وجود دومی باشد. پس اولی تقدم وجودی بر دومی دارد.» (الهیات شفا، ص 164)
بر این مبنا شیخ نتیجه می گیرد که یک شیء نمی تواند هم واجب الوجود بالذات باشد و هم واجب الوجود بالغیر.
این دو مفهوم در یک موجود با هم جمع نمی شوند. در این مورد می فرماید: «از این بیان روشن می شود که یک شیء نمی تواند هم واجب الوجود بالذات باشد و هم واجب الوجود بالغیر. زیرا اگر وجودش به واسطه غیر، واجب می شود، بدون آن نمی تواند موجود شود و هر چیزی که بدون غیر موجود نشود، محال است که وجودش واجب بالذات باشد. و اگر به ذات خود واجب شود، موجود می شود، و ایجاب غیر در موجود شدن آن تأثیری ندارد.»
چیزی که از طریق علت موجود می شود، محال است که واجب الوجود بالذات گردد. زیرا واجب الوجود بالذات، آن موجودی است که عدم طاری آن نمی شود. یعنی این چنین نیست که بتوان وجوب وجود بالذات را به موجودی عطا کرد. به همین جهت تأکید می گردد که وجوب وجود، فقط دلالت بر تأکد وجود و عین موجود بودن دارد. اما واجب الوجود بالغیر به این معناست که وجودی که برای او ضرورت پیدا کرده، از ذاتش نبوده و نخواهد بود. مفهوم وجوب وجود، چه در بالذات و چه در بالغیر، چیزی اضافه بر وجود نیستند، بلکه دو وصفی هستند که عقل از نحوه ارتباط ذوات با وجود انتزاع می کند.

تقریر ابن سینا از برهان وجوب و امکان

اکنون که مفاهیم وجوب و واجب از دیدگاه ابن سینا روشن شد، استدلال وی را ذکر می کنیم. ایشان این برهان را در کتاب «اشارات» به خوبی تبیین می کند و ابعاد آن را در فصول متعددی توضیح می دهد. فصل نهم از نمط چهارم اشارات آغاز تقریر این برهان است و تا چند فصل ادامه می یابد. وقتی به پایان نمط می رسد، توضیح می دهد که وی در تقریر این برهان فقط از مفهوم وجود استفاده کرده و این همان طریق صدیقین است. ابن سینا می فرماید: «هر موجودی، وقتی از حیث ذاتش مورد التفات قرار گیرد، بدون اینکه به غیر التفاتی باشد، یا چنین است که از حیث ذاتش وجود برای او واجب است، یا چنین نیست. اگر واجب باشد، پس او به ذات خودش حق است و از ذات خودش واجب الوجود است، و او قائم به ذات است. و اگر وجود برایش واجب نباشد، جایز نیست که گفته شود این ذات ممتنع بذاته است، بعد از اینکه فرض شده که موجود است؛ بلکه به اعتبار همراه شدن شرطی، مثل شرط عدم علت آن، متنع می شود، یا مثل شرط وجود علت، واجب می شود. و اگر شرطی با آن همراه نشد، یعنی نه علت امر و نه عدم علت، او در ذاتش به صورت امکان باقی می ماند که شق سوم است. در این صورت این شیء، به اعتبار ذاتش نه واجب است و نه ممتنع. پس هر موجودی یا واجب الوجود بذاته است، یا ممکن الوجود بالذاته.» (اشارات، نمط 4، فصل 9)
موجودات این عالم، ذات و ماهیتی دارند که متمایز از وجودیتشان است. به همین جهت وقتی می گوییم مثلا «خورشید در خارج موجود است» خبر از واقعه ای داده ایم که نیازمند اثبات است. زیرا در قضیه ساخته شده، موجود بودن، ذاتی خورشید نیست. لازمه انفکاک وجود و عدم از ماهیت، مفهوم امکان است. یعنی وقتی می گوییم وجود یا عدم برای مفهومی ضروری نیست، یعنی می تواند بدان متصف شود و می تواند بدان متصف نشود. ابن سینا در این باره می گوید: «آنچه فی نفسه ممکن است، از ذات خود موجود نمی شود، بنابراین، از آن حیث که ممن است، نسبت به ذاتش، وجودش مقدم بر عدمش نیست. اگر یکی از دو وجود یا عدم تقدم یابد، به خاطر حضور یا غیبت امر دیگری است. پس وجود هر ممکنی است غیر خودش است.» (همان، فصل دهم)

نقد ابن رشد بر ابن سینا

ابن رشد در کتاب تهافت التهافت، با توجه به نقد غزالی بر ابن سینا می گوید:
«تقسیم وجود به ممکن و واجب مانند تقسیم حیوان به ناطق و غیر ناطق، یا به راه رونده و شنا کننده و پرواز کننده نیست. زیرا این امور زائد بر جنس هستند و سبب پیدایش انواع گوناگون می گردند که حیوان میان آنها مشترک است و این فصل و زائد بر آن انواع است. اما ممکن که ابن سینا با تقسیم موجود بدان رسید معنایی بیرون از ذهن به نحو بالفعل نیست و همان طور که گفتیم، چنین عبارتی مردود است. زیرا موجودی که در وجودش نیازمند علت است. در ذات خود مفهومی جز عدم ندارد، یعنی هر موجودی که وجودش از غیر است، در ذات خود چیزی جز عدم ندارد، جز اینکه طبیعت آن وجود، طبیعت ممکن حقیق است. و به همین جهت است که تقسیم موجود به واجب الوجود و ممکن الوجود تقسیم غیر معروفی است، آن گاه که مقصود از ممکن، ممکن حقیقی نباشد.»

1-3 ممکن حقیقی در نزد ابن رشد
ابن رشد، امکان به معنای سینایی را نمی پذیرد و می گوید چنین امکانی مردود است. زیرا هر ذاتی فی حد ذاته جز عدم چیزی نیست. در عین حال، در ادامه مطلب می گوید که طبیعت این موجود، طبیعت ممکن حقیقی است. مقصود ابن رشد از «ممکن حقیقی» چیست؟ آیا چیزی جز متساوی النسبه بودن نسبت به وجود عدم است؟ ببینیم او امکان را چگونه توضیح می دهد. وی می گوید:
«فلاسفه امکان وجود شیء و عدم آن را در زمان واحد یکسان نمی بینند، زمان امکان وجود شیء غیر از زمان عدم آن است. و زمان نزد فلاسفه شرط است در حدوث چیزی که حادث می شود و در فساد چیزی که فاسد می گردد. اگر زمان امکان وجود شیء و زمان عدم آن یکی باشد، یعنی ماده قریبه به شیء یکی باشد، در این صورت وجود آن شیء به جهت امکان عدمش فاسد می شود، و بدان جهت که امکان وجود و عدم از جهت فاعل است، نه قابل. به همین دلیل کسی که بخواهد از این طریق فاعل را اثبات کند، روشی جدلی و اقناعی پیش گرفته، نه برهانی. و اگر چنین باشد که ابونصر و ابن سینا در اثبات فاعل بدین سلک رفته اند، این مسلکی است که متقدمین طی نکرده اند و این دو مرد از طریق متکلمین مذهب ما تبعیت کرده اند.»
معنایی که ابن رشد برای امکان تصویر کرده، شبیه به امکان استعدادی است. به همین جهت گفته است که اگر در زمانی امکان وجود یک شیء باشد، امکان عدم آن منتفی است. در حالی که امکان نزد ابن سینا به معنای متساوی النسبه بودن یک ذات نسبت به وجود و عدم است، بدون توجه به طرف زمان. زیرا همین که زمان خاصی در نظر گرفته شود، موضوع از حالت مفهومی خارج می شود، موضوع از حالت مفهومی خارج می شود و در ظرف وقوعی خاصی قرار می گیرد و با موجودات گذشته و آینده نسبت وجودی خاص می یابد. و این همان معنای عرفی امکان است. وقتی مردم می گویند امکان انجام فلان کار هست، منظورشان آن است که مقدمات کار آماده شده و می توان آن را انجام داد. این امکان، یا به معنای امکان استعدادی است، یا به معنای توانایی فاعل بر انجام فعل است. جملاتی از ابن رشد بر همین معنای دوم دلالت داشت. بر همین اساس است که ابن رشد نمی تواند وجوب بالغیر را بپذیرد و در پاسخی که به غزالی می دهد، نظر خود را این گونه بیان می کند:
«جواب این مساله بنابر طریقه ابن سینا نزدیک [به صواب] است. زیرا نزد او واجب الوجود دو گونه است: واجب الوجود بالذات و واجب الوجود بالغیر. اما جواب من [به صواب] نزدیک تر است. زیرا چیزهایی که برای یک شیء ضروریند، فاعل و صانع ندارند. مثلا اره که وسیله بریدن چوب است، دارای کمیت و کیفیت و ماده معینی است و نمی شود که اره، اره باشد اما از آن نباشد و شکل اره نداشته باشد و اندازه معینی نداشته باشد.»

2-3 نقد ابن رشد بر ابن سینا در تقسیم موجود به چپ و ممکن
ابن رشد معتقد است که برهان وجوب و امکان به گونه ای که ابن سینا طرح کرده، از متکلمین گرفته شده است. متکلمین موجود را به واجب و ممکن تقسیم کرده اند و گفته اند که ممکن نیازمند فاعل است و چون مجموعه عالم ممکن است، پس ضروری است که فاعلی داشته باشد که آن فاعل واجب الوجود باشد. ابن رشد می گوید این اعتقاد معتزله بوده و پس از معتزله، اشاعره هم آن را پذیرفته اند. از نظر ابن رشد، این که گفته شده مجموعه عالم ممکن است، قول معروف نیست و قبلا دیگران این را نگفته اند. اما ابن سینا آمده و مفهوم ممکن را بر چیزی که آرای علت است اطلاق کرده است و چون در این نامگذاری مسامحه صورت گرفته، تقسیمی هم که بر اساس آن مطرح شده، به نتیجه نمی رسد. زیرا ابن سینا ابتدا موجود را به آنچه دارای علت است و آنچه علت ندارد تقسیم می کند و سپس آنچه را که دارای علت است به ممکن و واجب تقسیم می کند و مقصودش از واجب هم آن واجبی نیست که علت ندارد.
ابن رشد در پاسخ به یکی از نقدهای غزالی بر ابن سینا می گوید: «اگر اسباب امکانی را بی نهایت بگیریم، لازم می آید که ممکنی فرض کنیم که علت ندارد. [و این محال است]. اما اگر اشیای ضروری را در نظر بگیریم که دارای علل غیر متناهی است، این مطلب درست است. اما آن محالی که لازمه این علل با این اوصاف است غیر از آن محالی است که لازمه اسبابی است که طبیعت امکانی دارند. لذا اگر کسی بخواهد بیان ابن سینا را وجهی برهانی بدهد و چنین موجودات ممکنه ای را به کار گیرد، لازم است که عللی متقدم بر این ها در نظر بگیرد. و اگر این علل ممکن الوجود باشند، لازم می آید که آن ها نیز علت داشته باشند و این علت تا بی نهایت ادامه دارد. و اگر تا بی نهایت ادامه یابد، در این صورت، دیگر علتی در کار نخواهد بود و لامز می آید که ممکن بدون علت باشد و این محال است. پس لازم است که این سلسله به علتی ضروری منتهی شود. حال که به علت روری رسیده، یا این علت ضروری به سببی ضروری است یا بدون سبب. پس اگر به سببی باشد، از آن سبب سوال می شود، که اگر سلسله سبب تا بی نهایت رود، لازم می آید که این موجود کنونی بدون سبب باشد و این محال است. پس ناچار باید به سببی که ضروری بنفسه باشد، منتهی شود. و این همان واجب الوجود است؛ با این تفصیل این برهان صحیح است. اما آن گونه که ابن سینا مطلب را آورده، درست نیست، به جهانی. یکی از آن وجوه این است که ابن سینا ممکن را به صورت اشتراک اسم به کار برده و تقسیم اولیه ای در موجود کرده و گفته موجود به ممکن و غیر ممکن تقسیم می شود. این تقسیم، موجود بماهو موجود را محصور نمی کند.»
ابن رشد در نقد دیگری بر بیان ابن سینا می گوید: «فلاسفه سلسله علت بالذات غیر متناهی را جایز نمی دانند، خواه این علل و معلولات از طبیعت ممکن باشند، یا ضروری. اما آن مشکلی که لازمه بیان ابن سیناست، این است که به او گفته می شود که وقتی جوهر را به ممکن الوجود و واجب الوجود تقسیم کردی و مقصودت از ممکن الوجود هم آن بود که علت می خواهد و مقصودت از واجب الوجود هم آن بود که علت نمی خواهد، نمی توانی بر امتناع تسلسل بی نهایت علل برهان اقامه کنی. زیرا از وجود چنین سلسله ای لازم می آید که موجودات بدون علت هم موجود باشند، آن موجوداتی که آنها هم از جنس واجب الوجودند [یعنی واجب الوجود بغیره اند]؛ خصوصا که شما جایز می دانید سلسه اسباب ازلی باشد و در عین حال از اسباب حادث باشند. در حالی که در آن بیان که من آوردم چنین اشکالاتی وارد نمی شود.» (همان، 280)
3-3 نقد ابن رشد بر ابن سینا در خصوص ارتباط ممکن الوجود و واجب الوجود بالغیر
ابن رشد می گوید که ابن سینا در تقریر برهان وجوب و امکان به گونه ای حرکت کرده که چیزی اضافه از اصل برهان آورده است. زیرا او می گوید هر ممکنی الوجودی واجب است که این به واجب الوجود بغیره منتهی می شود یا به واجب الوجود بالذات. اگر به واجب الوجود بغیره منتهی شود، لازم است که این واجب الوجود از وااجب الوجود بالذات موجود شود. زیرا ابن سینا چنین اندیشیده که هر واجب الوجود بالغیری ممکن الوجود بالذات است و ممکن هم نیازمند واجب است. این تقریر ابن رشد بود. ابن رشد معتقد است که این قسمت اخیر امری زاید است و لازم نیست بگوییم واجب الوجود بالغیر ممکن الوجود بالذات است. واجب الوجود نمی تواند با ممکن الوجود جمع شود. نمی شود که یک شی ء با یک طبیعت خلق شود و سپس گفت شود که این طبیعت از جهتی ممکن است و از همان جهت واجب. بله می شود که یک شیء از جهت طبیعت خاص ممکن باشد و از جهت طبیعت دیگری واجب باشد. مثل آنچه در مورد جرم سماوی گفته اند که از جهت جوهر واجب است و از جهت حرکت مکانی ممکن.
وی بالاخره می گوید: «اما کسی که به سوی این تقسیم روی آورده و معتقد شده که جوهر سماوی واجب بالغیر و ممکن بالذات است، ما در موضع دیگر گفته ایم که این صحیح نیست. و برهانی که ابن سینا در واجب الوجود به کار برده، با اینکه شرح و توضیح نداده، از قبیل حرف های جدلی است و برهان محسوب نمی شود.» (همان، ص 295)
چرا ابن رشد نمی پذیرد که میان واجب الوجود بالغیر و ممکن الوجود بالذات می توان جمع کرد؟ اگر به اجزای این دو مفهوم نگاه کنیم، می بینیم که این دو مفهوم دارای قیدهایی هستند که تناقض آن ها را منتفی می کند. یکی «ممکن الوجود بالذات» است و دیگری «واجب الوجود بالغیر». قیدهای «بالغیر» و «بالذات» سبب شده اند که میان این دو مفهوم تناقض وجود نداشته باشد.
هر موجودی، چون موجود است، وجودش ضروری است. یعنی محال است که در حال موجودیت، وجود از آن نفی شود. ضرورت و وجوب چیزی بیش از این نیست. حال یا این موجود به گونه ای است که ذاتش اقتضای وجود را دارد، که چنین موجودی واجب الوجود بالذات است. یا ذاتش اقتضای وجود را ندارد یعنی ذاتش نسبت به وجود و عدم علی السویه است و این ممکن الوجود است و نیازمند علت است.
4-3 فهم ابن رشد از «ممکن الوجود»: در حقیقت ابن رشد فکر کرده که ممکن الوجود یعنی موجودی که در یک زمانی نباشد ولی امکان وجود شدن داشته باشد و سپس در همان بعد موجود شود. اما اگر موجودی در همه زمانها بود، این ضروری الوجود است. به همین جهت از ابن سینا می خواهد که این ضروری الوجودها را ممکن الوجود بالذات نخواند. از طرف دیگر آن موجوداتی که ضروری الوجودند، وصف ضرورت را از غیر نگرفته اند. زیرا وجودشان به گونه ای است که لازم است در همه زمان ها باشند. بنابراین از نظر ابن رشد، این موجودات علت دارند، اما درست نیست که بگوییم ضرورتشان را از غیر گرفته اند تا واجب الوجود بالغیر شوند.
اینها در موجود بودن نیازمند علتند. اما اینکه وجودشان در همه زمان ها ضروری است، این ناشی از نحوه وجودشان است. اینجاست که باید گفت ابن رشد ضروری الوجود را به گونه ای فهمیده که ربطی به ابن سینا ندارد. ابن سینا می گوید هر مفهومی در حالت فی نفشه خود نسبت به وجود سه حالت دارد. یا وجود برای آن مفهوم ضروری است. یعنی آن مفهوم حتما در خارج مصداق دارد. مانند مفهوم خدا. یا اگر ضروری نیست، یا ممتنع است که حتما در خارج مصداق ندارد یا علی السویه است. حال این مفهوم اگر بخواهد مصداق داشته باشد باید وجود برایش ضروری شود و چون فی نفسه ضروری نیست این ضرورت از ناحیه غیر به او تعلق می گیرد، حال خواه این موجودیت در همه زمان ها باشد یا در یک لحظه.

منـابـع

فصلنامه دانشگاه تهران- شماره 4 و 5- صفحه 222- 213

کلیــد واژه هــا

1 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

1 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد