رابطه خالق با مخلوق از منظر سنایی (قضا و قدر)
فارسی 3505 نمایش |در ادامه قسمت قبل این نوشتار پیرامون رابطه خالق با مخلوق از نگاه سنایی، و در قسمت دوم به مطالبی چون: خیر محض در قضا و قدر الهی، وظیفه آدمی در برابر قضا و قدر،رابطه کشش حق و کوشش سالک،حکایت پیر و مرید در بیان اهمیت کوشش سالک و... می پردازیم.
خیر محض در قضا و قدر الهی
از دیگر مضامینی که وی در باب قضا و قدر مطرح می سازد، خیر محض بودن آن است. به زعم سنایی، قضای الهی هر چه که باشد سراسر نیکویی و زیبایی است. به ضرس قاطع چیزی جز خیر محض نیست. این نکته از نظر روان شناسی فردی تائیر بسیار مطلوبی بر خوانندگان شعر وی می گذارد. او، همچنین از«قطعیت و حتمیت» قضا و قدر الهی سخن می گوید و در این راستا قضای الهی را به تیری تشبیه می کند که هرگونه مقاومتی را در هم می شکند و هیچکس قادر نیست از آن رهایی یابد. (در قالب قضا و قدر9 قطعا به وقوع می پیوندد. حال و روز انسان هایی هم که می خواهند با تلاش و کوشش یا حذر و ناله خود را از معرض قضای الهی دور دارند، حال فردی است که در باتلاق گرفتار آمده و دست و پا زدن او منجر به غرق شدن سریعتر او می گردد. آدمی تنها می تواند با نیکوکاری از قضاهای پر رنج و محنت رهایی یابد.
وظیفه آدمی در برابر قضا و قدر
در شعر سنایی مواردی هم یافت می شود که مشتمل است بر بیان وظیفه انسان در قبال قضا و قدر الهی. به زعم او، عنوان انسان شایسته کسی است که خود را در میدان قضا، در معرض تیر بلا قرار داده و تسلیم محض او باشد. آه و ناله و زاری در برابر قضای حق کاری ناصواب است و ستیزه و لجاج در قبال آن زشت و مذموم. در مقابل آن که شکر سیلی حق را به جای می آورد و حتی به جهت رنج و محنت از خدا سپاسگزاری می کند، وارسته و کمال یافته است. همچنین وی این نکته را بیان می نماید که هیچ کس نبایستی به اعتبار عبادت ها و اعمال شایسته، خود را از قضای حق ایمن بشمارد. چه ایمنی از قضای الهی عین گناه است و بر سر مرتکب چنین گناهی همان می آید که بر سر عزازیل. از روی این بیانات، در عین حال، می توان دانست که در نگاه سنایی قضای الهی بیش از آن که ناشی از لطف حق باشد، جلوه قهر اوست. چه او قضا و قدر را به زخم تیر، آتش سوزنده و سیلی حق تشبیه می نماید و ضمن اینکه به صراحت اذعان می دارد که این قضای الهی بود که باعث گردید خاک آدم با غم عجین گردد، غالبا قضا را با آه و ناله و زاری همراه می سازد و ارائه یک چنین تصویری از قضا به خوانندگان این معنی را تلقین می نماید که قضا بیش از آنکه جلوه صفت لطف خدا باشد، نتیجه جلوه صفت قهر اوست.
در عین حال، پر رنج و مشقت بودن قضای الهی مباینتی با خیر محض بودن آن ندارد چه در نظر صوفیه و از جمله سنایی، قضا نتیجه جلوه حق به صفت قهر است و به هر حال جلوه معشوق است و دوست داشتنی و مفید. شاید برای رفع همین شبه بوده است که وی مکرر گوشزد می نماید بلای خداوندی، خیر محض است و حتی در مواردی به بیان فواید بلاهای آسمانی برای سالک طریق می پردازد و مثلا می گوید بلا باعث می گردد سالک طریق براحتی دل از زخارف دنیوی برکند و یا در مقام وعظ و نصیحت اظهار می دارد که در برابر بلای الهی باید جامه ی رضا بر تن کرد که بلا هم خیر محض است. وی همچنین در جاهای دیگری، از امتحان الهی سخن می گوید و مطابق با آنچه در کلام الله آمده، دنیا را سرای آزمایش و امتحان می خواند؛ آزمونی که از طریق آن خوب و بد آدمیان معلوم می گردد «لیبلوکم ایکم احسن عملا؛ تا شما را بيازمايد كه كداميك نيكوكارتريد .» (هود/ 7 و ملک/ 2) بر این اساس، امتحان هم در کنار دیگر افعال حق، هم خیر محض است و هم از سر حکمت بالغه خداوندی.
رابطه کشش حق و کوشش سالک
بحث «روابط خالق با بندگان» بدون اشاره به موضوع مهم کوشش و کشش همچنان ناتمام و ابتر می نماید چه این موضوع ــ در واقع ــ از عمده ترین مباحث عرفان و تصوف است. در«مقالات و دلالات» صوفیه غالبا از این بحث سخن به میان آمده است، با این تفاوت برخی با تاکید فراوان بر کشش حق، کوشش سالک را کم اهمیت تر از آنچه که باید، قلمداد کرده اند و گروهی چون سنایی، و مولوی از اهمیت کوشش سالک نیز غافل نمانده اند. در شعر سنایی، هر چند مواردی یافت می شود که به کشش حق توجه بسیار نموده و مثلا کوشش بدون کشش را به تخم بی ثمر تشبیه کرده اما در موارد بسیاری بر کوشش سالک نیز به عنوان یک عامل سرنوشت ساز تاکید کرده است. برای مثال آن جا که گریه و افغان سالک را بدون لطف حق بی فایده می شمارد و عبادات و طاعات سالکان را زمانی کمال بخش می داند که مشمول کشش حق باشد یا آنجا که سجود جان را نتیجه کشش حق قلمداد می کند، همان گونه که بارش ابر را نتیجه تابش خورشید، بر آن است که اهمیت کشش حق را برای مخاطبان خود تبیین نماید. هر چند در این موارد قصد وی آن نبوده که کوشش سالک را بی اهمیت جلوه دهد اما تاکید بسیار او بر کشش حق این خیال نادرست را به ذهن متبادر می سازد که وی برای کوشش سالک کمتر از آن که باید، اهمیت قائل شده است. تازه، اگر هم در این مورد جای انگشت نهادن باشد در حکایت «پیر و مرید» که در حدیقه آمده این موضوع چنان به وضوح بیان شده که جای هیچ شک و شبهه ای را باقی نمی گذارد که در نگاه او کشش حق و کوشش سالک هر کدام در حدی که لازم است، قرار گرفته اند.
حکایت پیر و مرید در بیان اهمیت کوشش سالک برطبق این حکایت، مریدی از پیر خود پرسید: با عنایت به اینکه طریقت الی الله را نمی توان با کوشش و عمل به پایان برد بلکه در این میان تنها توفیقات ازلی است که عامل موفقیت سالک می گردد، تکلیف ما چیست؟ آیا جهد و کوشش خود را به کار بندیم یا خیر؟ پاسخ پیر به سالک در حقیقت باورهای خود سنایی است که آن ها را از زبان شخصیت حکایتش تقریر می نماید: تو بندگی کن و شرط شرع را به جای آور، آنچه بر تست به انجام رسان و جهد را پیشه کن و بدان که جهد از تو و توفیق از خداست. این گونه سخنان یاوه است چه توفیق همیشه رفیق جهد است نه کاهلی و تن پروری. بدین ترتیب وی با جدا ساختن حریم کار خدا از وظیفه سالک بر آن شده تا به سالکان طریق یادآور شود که هیچ تباین و تناقضی میان کوشش سالک و کشش حق وجود ندارد بلکه این دو در کنار هم مایه کمالند. بر این اساس، در جای دیگری هم اظهار می دارد: تا سالک گام در مسیر تلاش و کوشش ننهد، آمادگی کسب کمال را ندارد.
«چشش»، حاصل کشش و کوشش!
اما آنچه به اشعار حکیم سنایی ویژگی خاصی می دهد، افزودن مرحله ای است به کوشش و کشش که وی از آن به «چشش» تعبیر می نماید. اکثر عرفا به طرح دو موضوع کوشش و کشش بسنده کرده اند و درباره مراحل بعد از آن سخنی نگفته اند اما ذهن خلاق و مبتکر سنایی این راه را کاملتر نموده است. او پس از ذکر کوشش سالک و کشش حق از چشش یاد می نماید. این مرحله اخیر لزوما بعد از دو مرحله پیشین قراردارد و در واقع در حکم نتیجه و ثمره گذر از آن دو مرحله است. همچنین از روی برخی بیانات معلوم می گردد، این مرحله سوم از مراحل تکاملی سلوک طریق است چه او در جایی اظهار می دارد کوشش از تن خیزد، کشش از جان و چشش از ترک دل و جان یعنی مرحله ای ماوراء مرتبه انسانی. افزودن این مرحله اخیر، دورنمایی خوش منظر و دلپذیر را پیش روی سالکان می آورد که با عنایت به آن هر سختی را به جان می خرند و هر مشکلی را با شوق فراوان از سر راه بر می داند تا به آن شهد وصال (چشش) دست پیدا کنند. خلاصه اینکه در عرفان سنایی نه تنها کوشش و کشش هر یک در جایگاه مناسب خویش قرار گرفته اند بلکه غایت دل انگیز«چشش» زمینه عملی زیادی را در وجود سالکان طریق فراهم می سازد تا بی پروا گام در راه نهند و به امید دست یافتن به شهد چشش، هر سختی و رنجی را با جان و دل تحمل کنند.
تجلی حضرت حق بر سالک
موضوع مهم دیگری که در شعر سنایی در ذیل رابطه خالق با مخلوقات مطرح شده است، تجلی است. این اصل که از مهمترین اصول و مبانی عرفان و تصوف است، به واسطه ی تشابه ظاهری با اندیشه های الحادی «حلول و اتحاد» از همان آغاز پیدایش مورد مخالفت شدید عالمان شریعت واقع گردید. هر چند عرفا و صوفیه سعی داشتند با استناد به آیات و احادیثی که محملی قابل قبول برای این اصل عرفانی ایجاد می کرد، خود را از اتهام الحاد بر کنار نگاه دارند اما عملا مخالفت علمای شریعت با این اصل عرفانی، در طول تاریخ تصوف همچنان ادامه داشت. باری، سنایی هم در دیوان و هم در حدیقه الحقیقه، اشعاری را به بحث تجلی اختصاص داده است اما پیوسته سعی دارد تا دو اصل را رعایت کند؛ یکی عدم وجود تناقض بیاناتش با اصول و موازین شرع و دیگری تاکید بر جنبه های عملی و کاربردی تجلی تا ابعاد صرفا نظری آن.
مطابق با آنچه در آثار او آمده، تجلی حق، همیشه و همه جا هست اما هر چشمی شایستگی درک آن را ندارد. به زعم سنایی، برای برخورداری از شهد معشوق ازلی، سالک در ابتدا باید از مرتبه انسانی بمیرد و در مراتب فرا انسانی تولد یابد؛ فنای فی الله. دیگر اینکه به عالیترین سطح یقین رسیده باشد. یقین باعث می گردد آینه دل سالک صیقلی گردد و هرچه این صفا و صیقل حاصل از یقین بیشتر باشد: «زو تجلی ترا مهیاتر». لازمه دیگر بهره مندی سالک از تجلی حق، اخلاص عمل است به گونه ای که بدون آن، سالک از درک تجلی حق محروم می ماند. نکته قابل توجه اینکه وی در بیان لوازم تجلی، بر اصولی انگشت می گذارد که هم در حوزه طریقت مورد تاکید است (فنا، یقین) و هم در قلمرو شریعت (اخلاص عمل) یعنی تجلی مورد نظر سنایی ترکیبی است از اصول و مبانی شریعت و طریقت.
تمثیل «روی و آینه» در کیفیت تجلی حق
از دیگر موضوعاتی که سنایی غزنوی در خصوص تجلی مطرح می کند، کیفیت تجلی حق است. این موضوع در دیوان به گونه ای کلی مطرح شده و تنها به ذکر این نکته بسنده کرده که نور حق از دریای قدس الهی بر جان های آدمیان فرود می آید و آنها را شادمان می کند اما در حدیقه به کرات درباره ی آن سخن گفته که از آن جمله است تمثیل زیبای «روی و آینه». بر طبق این تمثیل، تجلی خداوند بر آدمی و بلکه بر همه مخلوقات مانند جلوه ی روی آدمی در آینه است، منتها آنچه مورد تاکید سنایی است اینکه گرچه صورت انسان در آینه قابل رویت است اما آنچه در آینه است نه عین ذات و چهره آدمی بلکه تصویر آن ذات است که بر آینه متجلی شده است؛ همینطور آنچه بر آینه وجود آدمی جلوه می کند و در او نمایان می شود نه ذات حق بلکه پرتو آن ذات اقدس است. بدین ترتیب وی با استفاده از بحث فلسفی انواع وجود (وجود عینی و وجود تصویری) میان تجلی و حلول تفاوت بارزی قائل شده است.
این نکته (تفاوت میان حلول و تجلی) چنان در نظر او با اهمیت بوده که در جایی پس از بیان تمثیل روی و آینه، به صراحت اذعان می دارد که این سخن به معنای اعتقاد به حلول و اتحاد نیست و اصولا میان تجلی با حلول و اتحاد تفاوت های بنیادینی وجود دارد و هر که این سه را یکی بپندارد جاهل است. گویا برای دور نگهداشتن مخاطبان از هر گونه کج فهمی است که در بخش دیگری از حدیقه عنوان می کند که خدایی که برتر از کون و مکان است چگونه می تواند در گوشه خاطر آدمی جمع آید. نکته دیگری که وی در خصوص تجلی مطرح می کند اینکه تجلی همیشه و همه جا هست منتها دل ناصاف و بی بصیرت توان ادراک آن را ندارد. در نظر وی رابطه تجلی حق و دل های ناصاف همچون رابطه «آفتاب و بوم» است؛ هر چند نور آفتاب همه جا هست اما بوم (جغد) آن را نمی بیند، همچنین است مثل دل ناصاف و تجلی حق: «مثل او چو بوم و خورشید است.»
موضوع دیگر اینکه در اندیشه سنایی، تجلی حق وجودی جدای از ذات باریتعالی و در مقابل آن نیست؛ همان گونه که نور آفتاب وجودی جدای از آفتاب ندارد. ناگفته نماند وی در بیان این نکته به یک اصل مهم توحیدی نظر داشته و آن اینکه ذات حق لایتجزی است. اگر میان تجلی با ذات حق دوگانگی اعتبار کنیم وجود اقدس اله را قابل تجزیه به حساب آورده ایم که البته مورد قبول هیچ یک از فرق و نحل اسلامی نیست. روی هم رفته می توان گفت که هر چند سنایی تجلی را به عنوان یکی از اصول حاکم بر روابط خالق با بندگان قبول دارد اما تاکید او بر رعایت اصول و موازیین شرع قابل انکار نیست. تاکیدات مکرر او بربیان تفاوت بنیادین تجلی با حلول و اتحاد و احتراز از طرح مباحث شبهه ناک، شواهدی است بر این ادعا.
منـابـع
سیدمهدی زرقانی- افق های شعر و اندیشه سنایی- نشر روزگار- 1378
عبدالحسین زرین کوب- ارزش میراث صوفیه- امیرکبیر- چاپ چهارم- 1356
محمدرضا شفیعی کدکنی- تازیانه های سلوک- آگاه چاپ اول- 1372
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها