مقایسه قوانین و مجازاتها در متون دینی مسیحیت و اسلام (اسلام)

فارسی 4087 نمایش |

مقصود از قانون در متون دینی اسلام

در خصوص رابطه میان ایمان و تقوی باید خاطرنشان نمود که هیچ یک ایستا نیست؛ هر دو به ظرفیت روحی مسلمان برای جذب آنها به منظور شکل دهی شخصیت خود، بستگی دارد. در این فرایند انجذاب، باید تاثیرات جامعه (اسلامی یا غیر آن) در سطحی وسیع تر، مد نظر قرار گیرد. حل مساله دیرپای تنش میان فرد و جامعه را شریعت بر عهده دارد، که هدف آن عدل است. عدل کلمه ای فراگیر است و می تواند همه فضایل و رفتارهای خوب را شامل باشد. اما دین اسلام خواستار رفتاری صمیمانه تر و انسانی تر است، مانند انجام اعمال خوب حتی در مواردی که اجرا عدالت موکدا تکلیف شده است، مثل تلافی بدی با خوبی. شریعت در لغت به معنی «راهی به سوی آب» (سرچشمه حیات) است و از آن راهی به سوی خدا، راهی که خدا خود پیش پای ما نهاده است، مستفاد می شود، و آن راهی است که کلیت زندگی بشر را در برمی گیرد. از نظر مسلمان، شریعت، در همه زمان ها، و در همه اوضاع و احوال همچنان معتبر است. شرایط انسان در رابطه با شریعت (و نه بر عکس) باید تغییر یابد.
این بدان معنی نیست که عقل بشر را جای در شریعت نیست؛ بر عکس، عقل بشر برای دریافت و تفسیر هدایت الهی در اوضاع جدید یا شرایط تغییر یافته و اعمال آن در وضعیت موجود حیات بشر ضروری است. برای کمک به تنظیم قوانین و مقررات و قواعد لازم برای اجرای احکام و اصول اساسی و نیز وضع قانون در حوزه های وسیعی که در قرآن و سنت به سکوت برگزار گردیده، عقل نقشی حیاتی دارد، انجام فرایند دریافت، تفسیر و اجراء از طریق اجتهاد، شورا و اجماع، توسط قاضی، یعنی کسی که در وضع و درک قانون آموزش دیده، انجام می گیرد.
دو منبع اصلی استخراج قوانین اسلامی قرآن و سنت است. قوانین اسلامی اعمال قلب و فکر انسان را به پنج طبقه تقسیم می کنند: 1- حرام، عملی که صریحا تحریم شده است؛ 2- واجب (یا فرض) عملی که صریحا به آن امر شده است؛ 3- مکروه، عملی که تحریم نشده اما ناپسند تلقی شده، و بنابراین در شرایط معین مجاز است؛ 4- مندوب، عملی که به انجام آن توصیه شده اما امر نشده، و بنابراین، تکلیفی به انجام آن وجود ندارد؛ و 5- مباح، عملی که هیچ حکم یا نظری در مورد آن نیامده، و بنابراین با سکوت مجاز شمرده شده است. این اصل حقوقی اسلامی است که هیچ انسانی چنین اختیاری ندارد که آنچه را خدا و رسول تحریم نکرده اند، تحریم نماید. هرگاه ادعا شود که چیزی واجب یا حرام است، مسلمان حق دارد که اساس این حکم را در قرآن و سنت طلب کند. در عین حال، اگرچه قرآن این اصل را مقرر داشته که کلیه امور مسلمانان باید از طریق شورا حل و فصل گردد، ولی نحوه انجام مشاوره و اجماعی را که از آن حاصل می گردد، به تصمیم مسلمانان، که در هر عصر و زمان به تناسب اوضاع و احوال آنان اخذ می گردد، واگذاشته است. مثالی از این نوع، مشکلات مسلمانان در جامعه غیر دینی بریتانیاست، که در آن هیچ تسهیلاتی برای انجام فرایض دینی، مانند پنج نوبت نماز روزانه و نماز جمعه، فراهم نشده است.

گناه و جرم در متون دینی اسلام

هر چقدر انسان منزه و صالح باشد بازهم در معرض وسوسه قرار دارد. گناه اساسا ظلمی است به نفس خود علیه خدا، و نیز، احتمالا، علیه جامعه. در اسلام هیچ معادلی برای گناه جبلی وجود ندارد. اما می توان آن را انحرافی از فطرت طبیعی اساسی انسان دانست. انسان منزه آفریده شده و به خوبی متمایل است؛ بنابراین، تمایل به بدی بر خلاف فطرت اصیل انسان است. معاصی درجه یک، یعنی کسی یا چیزی را (که به ناچار پست تر است) با خدا در ذات، صفات، قدرت یا حقوق الهی آن شریک قرار دهند. این عمل شرک نام دارد، و کسی که شرک ورزد، مشرک خوانده می شود. معاصی درجه دو، مانند قتل، سرقت، خودکشی، روابط نامشروع جنسی، و افتراء. این اعمال ظلم خوانده می شود، یعنی نقض حقوق خود یا دیگران از طریق عدم اجرای قوانین اسلام. معاصی درجه سه، از جمله دروغ گویی، دشنام دادن، غیبت و حسد. همه این گناهان، در صورتی که بدون محدودیت انتشار و گسترش یابد موجب فساد در زمین خواهد شد. این گناهان مظاهر کبر، طمع، انتقام جویی، هوس بازی و انانیت انسان است. عبادت وسیله ای است برای کنترل این صفات در انسان، تا فضایل امکان شکوفایی یابد.

مجازات ها در متون دینی اسلام

هنگامی که انحرافی از فطرت طبیعی انسان روی دهد، خدا و جامعه باید به نحوی از آن ممانعت کنند؛ این هدف از طریق مجازات تحقق می یابد. در اسلام، مجازات مفهوم کفاره یا پاک کردن گناه ندارد. تنها خدا می تواند ببخشاید، و چون خدا رحمان و رحیم است، هنگامی که بنده ای توبه و استغفار کنان، از سر صدق به سوی او باز گردد، او را عفو می کند. بنابراین، میان انسان و خدا، تاکید کاملی بر توبه و استغفار وجود دارد. امام هر جرمی در عین حال عملی است علیه نظم اجتماعی، و در این چهارچوب صرف توبه نمی تواند جانشین مجازات، که وسیله ای برای محافظت و تقویت جامعه است، باشد. مجازات همواره جزو لاینفکی از مفهوم عدل بوده است؛ اما درک این نکته نیز حائز اهمیت است که در طرح اسلام، تصور مجازاتی دقیق و صحیح متناسب با جرم وجود ندارد. اجرای عدالتی مطلقا و واقعا متناسب با جرم مستلزم ارزیابی دقیق عوامل پیچیده ای مانند نیت، انگیزه، اوضاع و احوال، علل و تاثیرات محیطی است، که همه اینها را فقط خدا می داند.
قضات باید این عوامل را بررسی کنند، اما ارزیابی کامل برای آنها ممکن نیست. بنابراین، مجازاتهای اسلامی را نباید بر مقیاس کیفر کامل و متناسب مورد داوری قرار داد. در عین حال، دریافت و اجرای موفقیت آمیز و موجه مجازاتهای اسلامی در انزوا ممکن نیست. در چهارچوب کلی اجرای دین، ایمان و تقوی، و نه قانون (یعنی آن صفات ذاتی و جبلی که باعث می شود انسان از آنچه موجب ناخشنودی خداست خودداری ورزیده، در جهت رضای او قدم بردارد) محل اصلی است. به علاوه، عدل ابزاری نهادی شده برای تحمیل مجازات نیست، بلکه آرمانی مثبت است که در کل جامعه نفوذ کرده، بر آن حاکم می گردد. پس، محیط کاملی مورد نیاز است که در آن عمل خیر تشویق و تسهیل شده و آسان باشد، و عمل خطا منع و تحریم شده، و دشوار باشد. حدود در اسلام ماهیتی وظیفی تر برای تنسیق مردم و بازداشتن آنان از تجاوز بر مرزهای خوبی و عدالت دارد. بنابراین، این نکته حائز اهمیت است که این کیفرها بدان دلیل در اسلام حدود (به معنی مرزها) و نه مجازات، خوانده می شوند که آنها مسئولیت هایی هستند که در نتیجه تجاوز به حدودی که خدا معین ساخته ایجاد، و به منظور زنده نگهداشتن احساس عدل در جامعه، با انکار عمومی این گونه تجاوزات، با دقت تعریف می شوند.
بنابراین، بدیهی است که حدود تنها کیفر جرایم مذکور در قرآن و سنت را در بر می گیرد، مانند قتل که قرآن می فرماید: «من قتل نفسا بغیر نفس أو فساد فى الأرض فکأنما قتل الناس جمیعا و من أحیاها فکأنما أحیا الناس جمیعا؛ هر کس نفسی را بدون حق قصاص و یا بی آنکه فتنه ای در زمین کند، به قتل برساند مثل آن است که همه مردم را کشته، و هر که نفسی را حیات بخشد مثل آن است که همه مردم را حیات بخشیده باشد.» (مائده/ 32)
اما تمایز میان قتل و گرفتن جان انسان، که به منظور اقامه عدل باشد، مهم است چنانکه خداوند می فرماید: «و نفسی را که خدا حرام کرده جز به حکم حق مکشید.» کیفر زنا به تفصیل بیان گردیده است: «الزانیة و الزانى فاجلدوا کل واحد منهما مائة جلدة و لا تأخذکم بهما رأفة فى دین الله إن کنتم تؤمنون بالله و الیوم الاخر و لیشهد عذابهما طائفة من المؤمنین؛ زن و مرد زناکار را هر یک صد تازیانه بزنید، و اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید درباره آنان در دین خدا رافت روا مدارید، و باید جمعی از مومنان شاهد مجازات شدن آنها باشند.» (نور/ 2) زنا به معنا مضاجعت مرد و زنی است که باهم ازدواج نکرده اند. تجرد یا تاهل یکی از دو طرف یا هر دوی آنها تاثیری بر مجازات ندارد. این کلمه در مورد فسوق هم به کار می رود. لواط، شکلی دیگری از فسوق و کاملا محکوم است. خداوند می فرماید: «و لوطا إذ قال لقومه أ تأتون الفاحشة ما سبقکم بها من أحد من العلمین* إنکم لتأتون الرجال شهوة من دون النساء بل أنتم قوم مسرفون؛ و لوط را فرستادیم که به قوم خود گفت: آیا عمل زشتی را که پیش از شما هیچ کس بدان مبادرت نکرده، انجام می دهید؟ شما زنان را ترک گفته و با مردان شهوت می رانید؟ آری شما قومی مفسد و متجاوزید.» (اعراف/ 80- 81)
لواط عملی بر خلاف فطرت طبیعی انسان محسوب می شود. همه حقوقدانان مسلمان متفق القولند که لواط یک جرم جنسی است، اما در مورد مجازات مقتضی آن اختلاف نظر دارند. همچنین، درباره وطی حیوانات نیز نظرهای متفاوتی وجود دارد. برخی با معنای تحت اللفظی این حدیث موافقند که حیوان و کسی را که با آن وطی نمود بکشید. بعضی با آن موافق نیستند. بعض دیگر معتقدند که تنها انسان باید مجازات شود، زیرا برای حیوان ذهنیت گناه وجود ندارد. قذف (بد نام ساختن، نسبت ناروا دادن) باید شدیدا مجازات شود.
قرآن می فرماید: «و الذین یرمون المحصنات ثم لم یأتوا بأربعة شهداء فاجلدوهم ثمانین جلدة و لا تقبلوا لهم شهادة أبدا و أولئک هم الفاسقون؛ آنان که به زنان با عفت نسبت زنا دهند، و آنگاه چهار شاهد بر دعوی خود نیاورند، آنان را به هشتاد تازیانه کیفر دهید و دیگر هرگز شهادت آنان را نپذیرند، که مردمی فاسقند.» (نور/ 4) آبرو، حیثیت و نبالت انسان مقدس است، زیرا بخشی از فطرت الهی او تلقی می گردد، بنابراین قذف جرم سنگینی به حساب می آید، زیرا فطرت الهی را مشوه می سازد. سرقت، یعنی گرفتن چیزی از کسی که به حق متعلق به اوست، نیز جرم به حساب می آید. خداوند می فرماید: «و السارق و السارقة فاقطعوا أیدیهما جزاء بما کسبا نکالا من الله و الله عزیز حکیم؛ دست مرد دزد و زن دزد را به کیفر سرقت ببرید؛ این عقوبتی است که خدا بر آنان مقرر داشته، و خدا مقتدر و داناست. مجازات قطع دست تنها در صورتی اجرا می شود که فرد مشعر و بزرگسال بوده، و در زمان سرقت گرسنه، و نیز مجبور به انجام این کار نبوده باشد.» (مائده/ 38)
علاوه بر حدود، قرآن قصاص را نیز مقرر داشته است. هنگامی که کسی موجب آسیب جسمی یا صدمه ای به هم نوع خود گردد، اسلام او را محق به اعمال مکافاتی در همان حد می داند. در این صورت، این حق به فرد یا خانواده آسیب دیده (و نه جامعه یا دولت) تعلق دارد. در قرآن آمده: «یأیها الذین ءامنوا کتب علیکم القصاص فى القتلى الحر بالحر و العبد بالعبد و الأنثى بالأنثى فمن عفى له من أخیه شى ء فاتباع بالمعروف و أداء إلیه بإحسان ذالک تخفیف من ربکم و رحمة فمن اعتدى بعد ذالک فله عذاب ألیم؛ ای اهل ایمان، حکم قصاص قتل برای شما این گونه معین شد: مرد آزاد در مقابل مرد آزاد، بنده در مقابل بنده و زن در مقابل زن. و چون کسی بخواهد با دیه یا بدون آن از برادر دینی خود درگذرد، قاتل دیه را با خشنودی تادیه کند، که این حکم، تخفیف و رحمتی است از سوی خدا. پس از این دستور، هر که از آن سرپیچی کند، او را عذابی سخت خواهد بود.» (بقره/ 178)
شخص یا خانواده مصدوم می توانند با بخشیدن طرف مقابل، از حق قصاص چشم پوشی کنند، یا در عوض، با پذیرش یک مجازات نمادین توافق نمایند. بخشش در قرآن بسیار توصیه شده است. بدین ترتیب، در قصاص مجازات وجود دارد، اما بار ترحم بر مجرم را از دوش قوه مجریه یا قوه قضاییه برمی دارد. بعضی بر این باورند که اصل قصاص حتی امکان اجتناب از اعدام را نیز فراهم می آورد. چرا اسلام می خواهد مجازات (و نه اصلاح) کند؟ زیرا هر نهادی در امت بر ارزشهایی مبتنی است و مسئولیت رشد اخلاقی افراد را بر عهده دارد؛ و در اینجا تاکید بر جلوگیری از وقوع جرم است. در طرح اسلامی تلاش در جهت آن است که اسباب ارتکاب جرم در حداقل باشد. پس از آنکه جرم واقع شد، بهترین محل برای اصلاح مجرم، خانواده و جامعه ای است که مجرم پس از تحمل مجازات باید در آن زندگی کند، و نه زندان، که در آن هر هم بند، خود یک مجرم است، مگر آنکه جامعه خود را برای اصلاح مجرم، از زندان فاسدتر و نالایق تر بیابد. مسلمانان می دانند که قوانین بسیاری از کشورهای محل اقامت آنان بر اصولی کاملا متفاوت از این اصول مبتنی است و ابراز موضع شریعت در موارد مختلف، مثلا در مورد هم جنس گرایان، بسیار اختلاف برانگیز است.

ظالم و مظلوم در متون دینی اسلام

در قرآن، سه کلمه برای نامیدن کسانی که مرتکب خلاف می شوند، به کار رفته است: ظالم (غاصب حقوق)، فاسق (متجاوز) و مشرک (بت پرست). کلمه مجرم در تداول اسلامی جایی ندارد. مادام که فرد از حد خود تعدی نماید، در یکی از این سه طبقه قرار می گیرد. به مجرد آنکه انسان مجازات را می پذیرد، و در نزد خدا و کسانی که از او آسیب دیده اند، توبه و استغفار می کند، بلافاصله به فطرت خود باز می گردد، و دیگر نباید گناه دیگری را تحمل کرده یا داغ ننگ بر پیشانی او بگذارند. توبه و استغفار در اینجا و امروز انجام می شود؛ مظلوم نباید نسبت به ظلم احساس بیزاری کند؛ زندگی باید تداوم یابد.

منـابـع

ترور شانون و معشوق ابن علی- اخلاق در شش دین جهان- ترجمه محمدحسین وقار- انتشارات اطلاعات

پدر نورگارد هوژن- مقدمه ای بر شناخت مسیحیت- ترجمه و تدوین: همایون همتی- صفحه 87- 92

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد