فلسفه و ادیان از دیدگاه هانس کونگ (حقانیت ادیان)
فارسی 4735 نمایش |دیدگاههای هانس کونگ درباره ادیان و ملت ها
به دید هانس کونگ ما امروزه بیش از هر زمان دیگر به مکانیسمی جامع برای مقابله با معضلات جهانی نیاز داریم. او تصریح می کند که در درون تعالیم همه ادیان جهان مفاهیم اخلاقی مشترکی وجود دارد که می تواند زمینه ای اخلاقی برای مصون ماندن انسانها از یأس و ناامیدی و پوچی فراهم کند و جامعه بشری را از فرو افتادن در ورطه پریشانی و بی نظمی فراگیر حفظ نماید. او می گوید در گذشته چند فرصت خوب برای تحقق چنین امری از دست رفت: پایان جنگ جهانی اول (در 1918)، پایان جنگ جهانی دوم (در 1945) و سقوط امپراتوری ایالات متحده شوروی (در 1989) فرصتهای خوبی بودند برای ایجاد شکلهای نوینی از همزیستی و وفاق جهانی اما این فرصتها از دست رفت. هانس کونگ در بیان مجمل دیدگاههایش درباره ادیان و ملت ها چنین می گوید: «هیچ صلحی میان ملتها نخواهد بود مگر آنکه میان ادیان صلح باشد. هیچ صلحی میان ادیان نخواهد بود اگر گفتگویی میان آنها وجود نداشته باشد. هیچ گفتگویی میان ادیان وجود نخواهد داشت مگر آنکه معیارهای اخلاقی مشترکی در میان باشد و بالاخره آنکه: بدون یک اخلاق جهانی هیچ صلحی وجود نخواهد داشت.»
راه وحدت میان فرقه های مسیحی و میان ادیان مختلف
هانس کونگ الاهیدانی است که دغدغه اصلیش ایجاد نوعی وحدت میان فرقه های مسیحی و در نهایت میان ادیان مختلف است. بر همین اساس "گفتگو" در الاهیات او نقش محوری دارد. کونگ که روش نقد تاریخی را در بررسی آموزه های دینی به کار می بندد همواره می کوشد با دیدگاه ها و عقاید گوناگون وارد گفتگو شود و از این طریق بین آنها نوعی توافق برقرار سازد. بر همین اساس در اولین اثر مهم خود که پایان نامه دوره لیسانس الاهیات اوست، وارد بحث درباره کارل بارت، بزرگترین الاهیدان پروتستان زمان خود، می شود و نظریه "برائت" او را به دیدگاه آیین کاتولیک نزدیک می کند و اظهار می دارد که آیین پروتستان و کاتولیک هر دو در این باره به یک امر واحد قائلند و اختلاف آنها بنیادی نیست.
نقد ساختار کلیسای کاتولیک
در دهه 1970 بیشتر تلاش کونگ صرف بررسی و نقد ساختار کلیسای کاتولیک می شود. کتابهای کلیسا (1967)، ساختارهای کلیسا (1964) و کلیسا و آزادی (1965) به این موضوع می پردازند و سرانجام کتاب خطاناپذیری؟ که صریحا ایده معصومیت پاپ و ساختار سلسله مراتبی کلیسای کاتولیک را نفی می کند. در کتاب مسیحی بودن تفسیر جدیدی از آموزه های اساسی مسیحیت ارائه می دهد و مسیحی بودن و به طور کلی دیندار بودن در دنیای مدرن را شرح می دهد. در این کتاب نیز روش نقد تاریخی هانس کونگ در بررسی آموزه های مسیحی کاملا آشکار است و رویکرد پلورالیستی و تقریب میان ادیان در جای جای کتاب به چشم می خورد. در این کتاب هانس کونگ ضمن نقد و بررسی مسیحیت به سایر ادیان از جمله ادیان شرقی و ابراهیمی با دید مثبت می نگرد و بیان می کند که همه ادیان معتبر جهان در پـی بـیـان یـک حـقـیقت هستند. همچنین اخلاق و سـاحـت انسانی ادیان را برجسته می کند و معتقد اسـت کـه از طـریق آن می توان بین ادیان وحدت برقرار کرد.
چهار الگوی تاریخی
در کتاب مسیحیت، که جـامـع تـریـن و مـهمترین کتابی است که تا کنون در زمـیـنـه مسیحیت نوشته شده، مسیحیت به چهار دوره تاریخی و به بیان خـودش به چهار الگوی تاریخی تقسیم می شود: "الگوی هلنیستی مسیحیت باستان، الگوی کاتـولیک رومی قـرون وسطی، الگوی پروتستان نهضت اصلاح دین و الگوی مدرنیته". وی ضمن شرح شرایط تاریخی هر یک از این دوره ها، عوامل تاثیرگذار در وضعیت دینی هر کدام را بررسی می کند. در الگوی مدرنیته، درباره موضوع مهم مواجهه مسیحیت با مدرنیته به تفصیل بحث می کند و به این نتیجه می رسد که مسیحیت سنتی به ویژه آیین کاتولیک نتوانسته مواجهه ای منطقی و معقول با مدرنیته داشته باشد و واکنشهای نادرست آن به مدرنیته باعث انزوای مسیحیت و دوری مردم به ویژه جوانان از آن شده است. به علاوه، کـونـگ در کتاب کلیسای کاتولیک (2001) که جدیدترین نوشته اش است، ضمن بررسی مجدد ساختار کلیسای کاتولیک فصلی به مواجهه کلیسای کاتولیک با مدرنیته اختصاص می دهد.
دیدگاه هانس کونگ درباره حقانیت ادیان جهان
«صلح و صفای میان ادیان پیش زمینه صلح و صفا میان ملت ها است. آنچه امروزه بدان نیازمندیم تحلیلی جهان شمول راجع به وضعیت دینی این عصر تحت این پرسش است: در پایان هزاره دوم وضعیت ادیان در دنیای امروز چگونه است؟ در کجاها میان ادیان تعارض و تناظر، واگرایی و همگرایی می یابیم؟ به عبارت دیگر کجاها می توانیم سرآغازهایی برای گفتگو و فهم متقابل بیابیم؟» هانس کونگ پس از این سخن باز به مسأله تغییر پارادایمی اشاره می کند و پس از بحثی مفصل در این باب پرسش از حقانیت ادیان را مطرح می سازد. پرسشی که از نظر او بسیار دشوار است و با توسل به فی المثل راه حل های پراگماتیستی کسانی چون جیمز و دیویی نمی توان تکلیف آن را روشن کرد.
بررسی چهار دیدگاه اساسی
او در این مورد برای بررسی دقیق مسأله چهار دیدگاه اساسی برمی شمارد:
1ـ هیچ دینی حقانیت ندارد یا همه ادیان به یکسان فاقد حقیقتند. او در نقد و بررسی این دیدگاه به الحاد اشاره می کند و آن را از منظری جهانی، در میان مردمان یک پدیده نوعا غربی می داند که گرچه به شرق هم راه پیدا کرده است و در مجموع آن را یک پدیده محدود (اقلیت) فرهنگی در این قرن می شمرد.
2ـ فقط یک دین واحد حقانیت دارد. یا همه ادیان دیگر فاقد حقیقتند. کونگ در اینجا از باب نمونه به موقف کاتولیک سنتی اشاره می کند که در سده های اولیه مسیحی توسط کسانی چون اوریگن و اگوستین زمینه آن ایجاد شد و به شکل صریح در چهارمین شورای کلیسای کاتولیک (به سال 1215 میلادی) با این شعار معروف اظهار شد: «ExtraEcclesiam nulla salus» یعنی در بیرون کلیسا هیچ رستگاریی وجود ندارد! هانس کونگ در ادامه می گوید پنجاه سال قبل از کشف آمریکا شورای کلیسایی فلورانس (در سال 1442) صراحتا و بی هیچ ابهامی اعلام داشت که «کلیسای مقدس روم قویا براین عقیده است و اقرار می کند و اعلام می د ارد که هیچکس در بیرون کلیسای کاتولیک، نه کافر، نه یهود، نه بی ایمان و نه آن کس که از کلیسای کاتولیک جدا شده است نه تنها از زندگی ابدی بی بهره خواهد ماند، بلکه محکوم به آتش جاودانی است که برای شیطان و یارانش برپا شده است مگر آنکه پیش از مرگش به کلیسای کاتولیک بپیوندد.» کونگ در ادامه، ضمن اشاره به بیانیه شورای دوم واتیکان (در سال 1964) که رهایی و رستگاری ابدی را در ادیان دیگر نیز امکانپذیر می شمارد می گوید: «این به این معناست که موقف یا دیدگاه کاتولیک سنتی امروز دیگر موقف رسمی آیین کاتولیک نیست. حتی دین های غیر مسیحی هم می توانند راههایی به رستگاری باشند.»
3 ـ بنابر دیدگاه سوم، هر دینی حقانیت دارد. یا همه ادیان به یکسان برخوردار از حقیقتند. کونگ در نقد این دیدگاه به تفاوت های اساسی میان ادیان اشاره می کند و می افزاید: «هر کس ادعا کند که همه ادیان اساسا به یکسان حقانیت دارند از قلمرو دین از قلمرو همه چیز استعداد آدمی در اشتباه کردن و فروافتادن در لغزش های اخلاقی را منتفی می داند. اما چرا نباید این مثل قدیمی که انسان جایز الخطاست در مورد دین هم صادق باشد؟ انسان اشتباه می کند از جمله در امور دینی. آیا دینی وجود دارد که در قالبی انسانی شکل نگرفته باشد؟ آیا می شود که همه اظهارات دینی، همه اساطیر و افسانه ها و نمادها، همه وحی ها و اصول اعتقادی و بالاخره همه آداب و مناسک و رسوم، همه مراجع و پدیده ها در آیین هندو، آیین بودا، اسلام، یهودیت و مسیحیت جملگی به یکسان و به معنای کامل کلمه اعتبار و حقانیت داشته باشند؟ نه. این واقعیت که شخص واجد فلان تجربه است به هیچ وجه دال بر حقانیت آنچه تجربه می کند نیست. فرق هست میان تجربه های دینی و تجربه های شبه دینی و ما نمی توانیم سحر و جادو یا اعتقاد به چیزهای خرافی و باورهای احمقانه را همسطح اعتقاد به وجود خدا (یا واقعیت برهمن) یا اعتقاد به رهایی و رستگاری بدانیم.»
4 ـ فقط یک دین حقانیت دارد. یا، همه دینها سهمی از حقیقت یک دین دارند. اگر دیدگاه انحصارگرایی که هیچ حقیقتی در بیرون خود باز نمی شناسد درست به اندازه نسبیت انگاری که هرحقیقتی را نسبی می کند و همه ارزشها و معیارها را به یکسان در محل بی اعتنایی قرار می دهد و هیچ تمایزی میان ادیان نمی گذارد ناپذیرفتنی باشد پس چنین می نماید که دیدگاه شمول گرایی اصیل و صبور راه حل واقعی است. هانس کونگ به عنوان مثال به ادیان هند اشاره می کند و نیز به نمونه ای در خود مسیحیت، به نظریه «مسیحیان بی نام و نشان». کونگ در این باره می نویسد: «نظریه مسیحیان بی نام و نشان کارل رانر در تحلیل نهایی هنوز وابسته به یک دیدگاه برتری و تفوق (مسیحی) است که دین خود فرد را پیشاپیش دین حقیقی می گیرد. چون بر طبق نظریه کارل رانر که می کوشد معضل عقیده جزمی «بیرون از کلیسا» را حل کند همه یهودیان، هندوها، مسلمانان، و بوداییان نجات خواهند یافت، نه به این سبب که آنان یهودی، مسلمان، هندو، و بوداییند بلکه بدین سبب که آنها در تحلیل نهایی مسیحی هستند «مسیحیان بی نام و نشان».
کونگ در بخشی از نقد و بررسی این نظر می نویسد: «در جهان هرگز نمی توان یهودی یا مسلمان یا هندو یا بودایی جدی یافت که غرور و تکبر این ادعا را که وی «بی نام و نشان» و بالاتر از آن، یک «مسیحی بی نام و نشان» است حس نکند. جدای از استفاده به کلی خودسرانه از واژه بی نام و نشان و گمنام که انگار هیچ یک از این مردمان شناختی از خودشان ندارند این نوع نگاه به عقاید دیگران هرگونه بحث و گفتگوی میان پیروان ادیان را در همان آغاز به پایان می برد.» هانس کونگ تصریح می کند که «نباید فراموش کنیم که پیروان سایر ادیان دارای حرمتند و باید به آنان احترام گذاشت نه آنکه آنها را در ذیل الهیات مسیحی قرار داد.» بعد در جایی دیگر از ملاک یا ملاکهای حقانیت ادیان سخن می گوید: «پرسش درباره حقیقت هر دین چیزی بیش از نظریه محض را هدف خود قرار می دهد. حقیقت هرگز فقط در نظامهایی از گزاره های حقیقی راجع به خدا، انسان و جهان جلوه گر نمی شود، مجموعه ای از گزاره های صادق که گزاره های دیگر در برابر آنها جملگی نادرستند. حقیقت در عین حال همواره کیفیت عملی (Praxis) هم دارد، و نحوه ای تجربه، روشنگری، آزادی و اشراق است.»
انسان در ادیان جهان
در جایی دیگر می نویسد: «تأمل و تعمقی نو در باب انسان در ادیان جهان جریان دارد. نمونه روشنی از آن، اعلامیه «کنفرانس جهانی ادیان برای صلح» است که در سال 1970 در کیوتوی ژاپن برگزار شد: اگر بخواهیم با همفکری به موضوع مهم صلح بپردازیم پی خواهیم برد که چیزهایی که میان ما الفت و اتحاد ایجاد می کند مهمتر از چیزهایی است که ما را از هم جدا می کنند. درمی یابیم که در این موارد با یکدیگر اشتراک داریم: 1 ـ اعتقاد به وحدت اساسی خانواده بشری و برابری و شرافت همه مردان و زنان.
2 ـ احترام نسبت به فرد و وجدانش.
3ـ پایبندی به ارزش جامعه بشری.
4 ـ عقیده بر آینه قدرت و توانایی برابر با حق و حقانیت نیست و اینکه قدرت انسان نمی تواند قائم به خود و مطلق باشد.
5ـ ایمان به اینکه محبت، همدلی، نوعدوستی، از خودگذشتگی و قدرت فکری در نهایت قدرتی بزرگتر از کینه، دشمنی و خودمحوری دارند.
6 ـ احساس تعهد و توجه نسبت به حمایت از بینوایان و ستمدیدگان در برابر اغنیا و ستمکاران.
7ـ و امید استوار و عمیق به پیروزی نهایی اراده خیر.»
ملاک حقیقت
هانس کونگ در ادامه بحث خود درباره ملاک حقیقت چنین می گوید: «سؤال اساسی در جستجویمان برای یافتن ملاک حقیقت این است: خیر فرد در چیست؟ پاسخ: چیزی که واقعا او را یاری کند که انسان باشد. بنابراین معیار اخلاقی اساسی، انسان است که باید به نحو انسانی زندگی کند نه غیر انسانی. انسانها این انسانیت را باید در همه لایه های آن (از جمله در غرایز و احساسات) و همه ابعاد (از جمله پیوندشان با جامعه و طبیعت) از حیث فردی و اجتماعی تحقق بخشند. اما این همچنین بدین معنی است که انسانیت به هسته خود نمی رسد اگر که بعد «فراانسانی»، وجود نامشروط و فراگیر و مطلق انکار شود یا به تدریج محو گردد. انسانیت بدون این بعد، پیکره ای بی روح بیش نیست.»
هانس کونگ با این زمینه به ملاک های مثبت و منفی می پردازد و ملاک مثبت را چنین شرح و بیان می کند: «یک دین تا آنجا که به فضیلت های انسانی مدد برساند، تا آنجا که تعالیمش در باب ایمان و اخلاق و آداب و نهادهایش انسانها را در هویت انسانی شان حمایت کند و این امکان را برای آنان فراهم سازد که وجودی پرمعنی و ثمربخش کسب کنند، دینی حقیقی و خوب است. به عبارت دیگر هرچه که آشکارا انسانها را در ابعاد جسمانی و روحی و فردی و اجتماعیشان ارتقا و تعالی ببخشد و به بیان دیگر آنچه انسانی و به راستی انسانی و انسان ساز باشد می تواند بعد الهی را بپرورد.»
ملاک منفی نیز چنین است: «تا آنجا که دینی به امور غیر انسانی دامن زند، تا آنجا که تعالیمش در باب ایمان و اخلاق و آداب و نهادهایش انسانها را از هویت انسانیشان دور سازد، و آنها را از رسیدن به وجودی پرمعنی و ثمربخش محروم نگه دارد دینی باطل و بد است. به بیان دیگر هرچه که آشکارا به انسانها در ابعاد جسمانی و روحی و فردی و اجتماعیشان آسیب برساند و آنان را خوار سازد و به عبارت دیگر آنچه غیر انسانی است، آنچه از انسانیت حقیقی به دور است نمی تواند بعد الهی را بپرورد.»
اما سوای این ملاکهای عمدتا اخلاقی این پرسش و معضل مهم همچنان برجاست که از کدام منظر می توان به سنجش و ارزیابی سنت های دینی پرداخت؟ آیا «سنجشگاه» مطلق و مصون از خطایی وجود دارد؟ هانس کونگ دراین باره چنین می گوید: «هیچ متأله یا دین پژوه و هیچ مرجع دینی یا سیاسی وجود ندارد که بتواند چنان از همه ادیان دور شود و بر فراز آنها قرار گیرد تا بتواند آنها را به نحو عینی از بالا مورد قضاوت و ارزیابی قرار دهد. هرکس گمان کند که می تواند در یک موضع خنثی فراتر از همه سنت ها بایستد در مورد هیچ یک از آنها راه به جایی نخواهد برد. هرکس که خود (به تعبیر رایمون پانیکار) از پنجره خویش به واقعیت می نگرد از سخن گفتن با دیگرانی که آنها هم از پنجره های خودشان به واقعیت می نگرند امتناع ورزد، هرکس که گمان کند می تواند بر فراز هر چیزی قرار گیرد و آن را قضاوت و ارزیابی کند زیر پایش خالی می شود. موم بالهای او مثال ایکاروس در خورشید حقیقت ذوب خواهدشد.» اینها سخنان صریح هانس کونگ است.
منـابـع
هانس کونگ- تاریخ کلیسای کاتولیک- ترجمه حسن قنبری- قم- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1384
تونی لین- تاریخ تفکر مسیحی- ترجمه روبرت آسریان- تهران- فرزان- 1380
لیلی مصطفوی کاشانی- شورای واتیکان دو میعادگاه کلیسای کاتولیک با تجدّدگرایی- تهران- مرکز مطالعات فرهنگی ـ بین المللی- 1378
مرتضی صانعی- مقاله هانس کونگ; فریادگر کلیسای کاتولیک- مجله معرفت
حسن قنبری- مقاله گفتگو بر پایه اخلاق؛ نگاهی به آثار و اندیشههای هانس کونگ- موسسه گفتگوی ادیان- ماهنامه اخبار ادیان- شماره 4- آبان ماه 1382
متاله معاصر آلمانی- مقاله صلح در سایه گفتگو مروری بر آرای هانس کونگ
هانس کونگ- مقاله مسیحیت و مدرنیته به روایت هانس کونگ- ترجمه: حسن قنبرى- فصلنامه هفت آسمان- شماره 20
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها
بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد
-
مدرنیته و رابطه آن با مسیحیت از نظر هانس کونگ (سیر تاریخی)
-
نظر هانس کونگ نسبت به پاپ و کلیسای کاتولیک (اقتدار پاپ)
-
دین و اخلاق از دیدگاه هانس کونگ (اهمیت دین)
-
نظر هانس کونگ نسبت به پاپ و کلیسای کاتولیک (ایمان)
-
دین و اخلاق از دیدگاه هانس کونگ (اخلاق جهانی)
-
دین و اخلاق از دیدگاه هانس کونگ (پست مدرنیته)
-
شخصیت و اندیشه های الهیاتی هانس کونگ
-
فلسفه و ادیان از دیدگاه هانس کونگ (حقیقت)