شخصیت و اندیشه های الهیاتی ویلیام جیمز (باورها)
فارسی 6629 نمایش |عواطف و حالات احساسى به عنوان ژرف ترین منابع و ابعاد دین
بنابراین، از سخنان جیمز سه دلیل براى این که ژرف ترین منابع و ابعاد دین را عواطف و حالات احساسى مى داند، قابل استخراج است:
اول: حالات دینى کیفیتى محسوس است و براى فاعل امرى بى واسطه به نظر مى رسد، نه نتیجه استنباط و تذکر آگاهانه، از این رو، مستقیم تر است و خطاى کمترى بدان راه مى یابد.
دوم: اعتبار تجربه و حالات دینى و تأثیر آن در مردم است. مردم غالبا متأثر از براهین عقلى در باب دین نیستند، عقاید و آموزه هاى دینى نشان دهنده خاستگاه هاى عمیق ترى در احساس و تجربه اند. اگر تجربه دینى نتواند اعتبار کافى براى عقاید فراهم کند، براهین عقلى محتملا قانع کننده نیستند.
سوم: مرورى بر سنن دینى گوناگون، عقاید و مفاهیم دینى بسیار متنوعى را نشان مى دهد، در حالى که احساسات و سلوکى که منشأ و مبناى چنین تنوع عقلانى است، ثابت است. در نتیجه، براى درک ویژگى تجربه دینى و وجه مشترک سنن گوناگون، باید احساس و تجربه را بررسى کرد نه عقاید و تعالیم را. بنابراین، تنها آزمون محتمل بودن حقیقت در فلسفه پراگماتیکى، آن چیزى است که به بهترین صورت ما را به مقصود برساند و آن چیزى است که با هر بخش از حیات ما سازگارتر و با مجموعه نیازهاى حیات ما متناسب باشد و هیچ چیز در آن غفلت نمى شود و این امر باید به صورت تجربى براى ما اثبات شود. و از این رو، حقیقت باورهاى دینى نیز از همین طریق (نتایج و پیامدهاى عملى) باید روشن شود که در بخش عواطف و حالات دینى مى توانند نمودار شوند و همین بخش از دین اصیل ترین ابعاد آن است.
نتایج و پیامدهاى عملى باورهاى دینى و اعمال مذهبى
اتفاقا جیمز باورهاى دینى و اعمال مذهبى را داراى چنین آثار مشهودى مى داند: «... دعا و نماز و یا به عبارت دیگر، اتصال با روح عالم خلقت (خدا، یا نظم کائنات هرچه مى خواهید بگویید) کارى است با اثر و نتیجه آن ایجاد یک جریان قدرت و نیرویى است که به طور محسوس داراى آثار مادى و معنوى است. زندگى [یعنى حیات دینى] داراى مزه و طعمى مى گردد که گویا رحمت محض مى شود و به شکل یک زندگى سرشار از نشاط شاعرانه و یا سرور و بهجت دلیرانه اى درمى آید.» یک اطمینان و آرامش باطنى ایجاد مى شود که نتیجه اش در ارتباط با دیگران، احسان و عواطف بى دریغ است. لیکن در اینجا ویلیام جیمز خود را با مسئله اى جدى مواجه مى بیند که طبیعتا براى یک فرد دیندار هم مطرح مى شود: «اگر باور دینى یا ایمان صرفا مسئله اى مربوط به عقل بود، تا فراهم شدن شواهد قطعى ممکن بود درباره آن به تعلیق حکم بپردازیم، لیکن چنین ایمانى چیزى بسیار مهم تر از باور عقلى است و تعلیق حکم درباره آن در واقع، به معناى این است که اندیشه دینى از حقیقت برخوردار نیست. در چنین موردى باید میان بیم فرو افتادن در دام خطا و امید در آغوش گرفتن حقیقت دست به انتخاب زد... هنگامى که من به مسئله دین نگاه مى کنم و سپس با این فرمان روبرو مى شوم که باید تا روز قیامت (یا تنها تا آن زمان که عقل و حواس ما دست در دست یکدیگر شواهد کافى فراهم کرده اند) بر خواسته هاى قلب، غرایز و شجاعت خود مهار بزنم و البته در این میان، طورى عمل کنم که گویى دین از حقیقت برخوردار نیست، به نظر من، این فرمان عجیب ترین چیزى است که تا این زمان در غار فلسفه ساخته شده است.» پاسخ جیمز به این مسئله اراده معطوف به باور است که به عنوان نظریه وى در توجیه ایمان و باور دینى مطرح مى شود.
اراده معطوف به باور
جیمز علاوه بر این که با نظام هاى عقل گراى مابعدالطبیعه مخالف است، با پوزیتویسم نیز مخالف است. چون باورهاى ما رابطه اى بسیار تنگاتنگ با عمل دارند باید در باورهاى خود دست به خطر بزنیم. وى چنین استدلال مى کند: در مواردى که شواهد کافى موجود نیست، گاهى مى توانیم فرضیه اى را که با نیازهاى طبیعت ارادى ما سازگار است، بپذیریم و سپس ثابت کنیم که آن فرضیه نتیجه بخش است و از حقیقت برخوردار است. جیمز در رساله مشهور «اراده معطوف به باور» (The Will to Believe) به این مسئله مى پردازد. مقاله وى با این بحث شروع مى شود که تصمیم گیرى میان دو شق (گزینش) (Option) همیشه یکسان نیست: «... گزینش ها ممکن است چند نوع باشند: 1. زنده یا مرده 2. مضطر یا قابل اجتناب 3. فورى و فوتى یا پیش پا افتاده براى اهداف ما. هنگامى که گزینه اى از نوع زنده، مضطر و فورى ـ فوتى باشد، آن را گزینش اصیل (Genuine) مى نامیم. گزینش زنده هنگامى است که هر دو طرف آن براى شما حیاتى باشد؛ یعنى به باورهاى شما مربوط باشد؛ مثلا اگر به شما (به عنوان یک مسیحى غربى) بگوییم: «مسلمان یا صوفى باش»، هیچ کدام از دو طرف این گزینش زنده نیست، اما اگر بگوییم: «مسیحى یا لادرى باش» چنین نیست. در مورد شرط دوم نیز گاهى هر دو طرف گزینش قابل اجتناب است، مثل این که بگوییم: «یا با چتر بیرون برو و یا بدون آن»، کسى مى تواند از هر دو طرف اجتناب کند (یعنى اصلا بیرون نرود)، اما اگر بگوییم «یا این حقیقت را بپذیر یا نپذیر»، ما تحت فشاریم که حتما یکى از دو طرف را قبول کنیم (بى تفاوت نمى توانیم باشیم؛ یعنى شق ثالثى وجود ندارد). هر قیاس ذوحدین چنین است. شرط سوم نیز هنگامى است که یک فرصت منحصر به فرد باشد که اگر آن را از دست بدهید، دیگر امکان جبران و تدارک نباشد، مثل این که دکتر نانسن (Nansen) (کاشف قطب شمال) به شما پیشنهاد مسافرت همراه با خودش را مى داد. در صورتى که این تمایزهاى سه گانه را خوب توجه کنیم، تصمیم گیرى ما سهل تر خواهد بود.»
مقصود جیمز در این بخش این است که این طور نیست که هر وقت عقل نقصان شواهد داشته باشد، اراده آن را جبران کند، بلکه اگر عقل با امرى مواجه شود که سه ویژگى داشته باشد (اگر یکى از اینها نباشد، اراده، عقل را به حال خود مى گذارد): اولا، هریک از شقوق زنده باشد نه مرده؛ یعنى گویا مسئله مرگ و حیات را در بردارد، نباید هر یک از شقوق طورى باشند که پذیرش یا عدم پذیرش آنها تأثیر حیاتى در زندگى ما نداشته باشند. ثانیا، اختیار نکردن هیچ یک از دو شق امکان پذیر نباشد؛ یعنى شما مضطرید که یکى از شقوق را انتخاب کنید. ثالثا، باید فرصت بازگشت نباشد، در صورتى که یکى از دو شق اختیار نشود، دیگر امکان انتخاب وجود ندارد. در ایمان و باورهاى دینى این شرایط موجود است، زیرا هر دو شق آن زنده است (مثلا اعتقاد به خداوند یا عدم آن) و عملا اختیار نکردن هیچ یک از دو شق (باور یا عدم باور) امکان پذیر نیست. افزون بر اینها، فرصت در مورد باورهاى دینى بازگشت پذیر نیست، زیرا عمرى که در آن مى توانست به مقتضاى باور دینى خاص عمل کند، قابل بازگشت نیست.
نکته دیگر که جیمز متذکر مى شود (در تأکید مطلب قبل) این که اگرچه روان شناسى کنونى ناظر به باورهاى انسان، شاهد بر رابطه میان طبیعت عاطفى و ارادى ما و اعتقادات ماست، لیکن به این معنا نیست که صرفا با اراده کردن مى توان هر باورى را ایجاد کرد؛ مثلا آیا مى توانیم صرفا با اراده کردن، معتقد شویم که وجود آبراهام لینکلن یک افسانه بوده است؟ آیا با صرف اراده یا قدرت آرزو مى توانیم چیزى را که واقعیت ندارد، باور کنیم؟ مثلا هنگامى که نزد ما دو دلار است باور کنیم آنچه در جیب ماست صد دلار است؟! مى توانیم هریک از اینها را بگوییم، اما به هیچ وجه نمى توانیم به آنها معتقد باشیم.... بنابراین، سخن گفتن از باور کردن به وسیله اراده از یک نظر، شاید احمقانه و از نگاه دیگر، بدتر از این شاید شرم آور باشد. بنابراین، علاوه بر آن که شرایط سه گانه لازم است تا اراده معطوف به باور تحقق یابد، اراده انسان و عواطف وى، علت تامه باور نیست که صرفا با اراده بتوان یک باور را ایجاد کرد.
جیمز مثال دیگرى را هم در این زمینه ذکر مى کند: شرط بندى پاسکال نمونه دیگر این واقعیت است که صرفا با اراده کردن نمى توان یک طرفه شرطیه را پذیرفت. تأثیر آن در ما در واقع، به دلیل پذیرش قبلى و نوعى آمادگى پیشین به این باور است، مانند عشاء ربانى و آب مقدس براى مسیحیان. و الا اگر باورى صرفا بر اساس محاسبه ماشینى [در شرطیه پاسکال] به وجود آید، واقعیت ایمان، روح و جان خود را از دست خواهد داد.... اگر یک تمایل پیشین وجود نداشته باشد، گزینش بر اساس پیشنهاد شرطى پاسکال، گزینشى زنده نخواهد بود. چنان که ایمان به [حضرت] مهدى (ع) براى مسیحیان و یا اعتقاد به عشاء ربانى و آب مقدس براى مسلمانان با محاسبه پاسکال حاصل نمى شود و بى اثر خواهد بود.
چگونه یک فرضیه یا گزینه زنده یا مرده مى شود؟
مقدمه بعدى این است که چگونه یک فرضیه یا گزینه زنده یا مرده مى شود؟ جیمز پاسخ را در اراده نسبت به نوع مخالف آن مى داند: «... آنچه موجب مى شود که فرضیه اى براى ما مرده باشد تا حد زیادى به علت کنش قبلى اراده کردن نسبت به نوع مخالف است. مقصود از اراده در اینجا صرفا اراده هاى عمدى و آگاهانه (سنجیده) نیست، بلکه مقصود (همه عوامل مؤثر در باور است، مثل ترس و امید، تعصب، دل بستگى، تقلید و طرفدارى کورکورانه، شرایط پیرامونى طبقه اجتماعى و گروه ها و...» بنابراین، هرگاه سخن از اراده معطوف به باور است، اراده شامل همه عوامل مؤثر در باور، مانند امید، ترس، تقلید و... مى شود. از طرف دیگر، باید اذعان کنیم که باورهاى ما معمولا (حتى باورهاى غیر دینى) بر اساس دلایل عقلى صرف نیست: همه ما در این مکان به ملکوت ها، بقاى انرژى، دموکراسى، لزوم پیشرفت، مسیحیت پروتستان و وظیفه تلاش براى آموزه جاودانگى باور داریم؛ همه اینها نه دلایل ارزش مند عقلى است که بتوان نام برد. ما به این موضوعات بدون شفافیت درونى زیادى نگاه مى کنیم و شاید خیلى کمتر از هر غیر معتقدى شفافیت محتواى درونى اینها را در اختیار داریم.... اما اعتبار ظاهرى و وجهه این عقاید، آن چیزى است که موجب مى شود، نور و گرما از آن ناشى شود و خزانه خاموش ایمان را بیدارى بخشد.
اگر هم استدلال هاى اندکى که قابل شمارش است بتوان پیدا کرد که اینها نیز قابل خدشه اند، عقل ما در 999 مورد از هزار مورد به همین مقدار هم قانع مى شود. ایمان ما در واقع، ایمان به ایمان دیگرى است [به تبعیت از دیگران و همان وجهه و اعتبار ظاهرى] و حتى در مهمترین موضوعات نیز اکثرا این گونه است. در اینجا با ذکر یک نمونه از باورها، مطلب خود را تکمیل مى کند: «به عنوان مثال باور ما به این حقیقت که واقعیت وجود دارد و اذهان ما و این واقعیت با هم تطابق دارند، آیا چیزى جز تصدیق احساسى ناشى از آرزوست که در آن نظام اجتماعى از ما حمایت مى کند؟! ما مى خواهیم که حقیقتى را داشته باشیم، مى خواهیم باور کنیم که تجارب و مطالعات و مباحثات ما باید همواره ما را در یک وضعیت بهتر و بهترى قرار دهد و در این مسیر ما توافق مى کنیم که براى تثبیت حیات متفکرانه مبارزه کنیم. اما اگر یک شکاک افراطى از ما سؤال کند: از کجا این مطلب را مى دانیم، آیا مى توانیم یک پاسخ منطقى بیابیم؟ خیر، یقینا چنین چیزى ممکن نیست. این صرفا اراده اى در مقابل اراده دیگر است.» بنابراین، طبیعت غیر عقلانى ما هر آینه در عقاید ما تأثیرگذار است، تمایلات و اراده هاى احساسى در ما وجود دارد که باورهاى ما به دنبال آنها مى آیند.
بینش خالص و منطقى (عقلانى) هر قدر هم که در وضع مطلوب باشد، صرفا چیزهایى نیستند که واقعا عقاید ما را به وجود مى آورند. از دیدگاه جیمز، اراده قوى تر از عقل است و با وجود این که مى بیند شواهد براى یک گزاره ناکافى است، در موارد خاصى (که با دل بستگى هاى وجودى شخص هماهنگ باشد) اراده وارد میدان مى شود و این نقصان شواهد را جبران مى کند. جیمز با توجه به مبناى پراگماتیستى خود نمى خواهد بگوید که اراده موجب مى شود که چیزى را مطابق واقع کند، بلکه این باور داراى یک سرى آثار و فواید ملائم انسان است که پس از اعتقاد به آن حاصل مى شود و اگر انسان بخواهد براى جمع آورى شواهد کافى منتظر عقل بماند، فرصت ها از دست او مى رود و دلبستگى هاى وجودیش تا ابد ناکام مى ماند.
نحوه دخالت اراده در تصمیم گیرى عقلانى
سؤال دیگرى ممکن است در اینجا مطرح شود مبنى بر این که آیا این حالت، یعنى دخالت اراده در تصمیم گیرى عقلانى، یک حالت بهنجار و طبیعى انسان است یا ناشى از بیمارى و آشفتگى است؟
وظیفه بعدى این است که تشخیص دهیم آیا این حالت صرفا یک وضعیت بیمارگونه و نکوهیده است یا بالعکس باید آن را به عنوان یک عامل طبیعى در اذهانمان تلقى کنیم. رأیى که من از آن دفاع مى کنم، در یک جمله خلاصه عبارت است از: هرگاه گزینه مهمى در کار باشد که نمى توان فى نفسه بر اساس زمینه هاى عقلانى تصمیم گیرى کرد، طبیعت احساسى ما نه تنها به طور قانون مند ممکن است، بلکه باید گزینه اى را در میان پیشنهادها انتخاب کند، زیرا این که بگوییم تحت چنین شرایطى «تصمیم نگیر، بلکه سؤال را باز بگذار!» خود این یک تصمیم گیرى احساسى است (بدون دلیل عقلى است) دقیقا مشابه این که براى گفتن بله یا خیر به یک سؤال باید تصمیم بگیریم و ملازم با همان احتمال خطر از دست دادن حقیقت است.
مقصود جیمز این است که در موارد خطیر، قطعا لازم است تصمیم گیرى کنیم و با فرض فقدان شواهد کافى، تصمیم گیرى عقلانى ممکن نیست، در اینجا دخالت اراده طبیعى، قانون مند و اجتناب ناپذیر است. اگر کسى بگوید که در چنین مواردى تصمیم گیرى را متوقف مى کنیم، جیمز پاسخ مى دهد همین تعلیق و توقف نیز نوعى تصمیم گیرى است و نیاز به دلیل دارد و اگر بدون دلیل باشد (که بدون دلیل هم هست) در اینجا در اثر دخالت اراده بوده، پس تصمیم گیرى احساسى است؛ یعنى گریزى از این دخالت اراده و تصمیم گیرى احساسى نیست. و بالاخره پس از این مباحث، جیمز بر دیدگاه خود به عنوان نتیجه نهایى تأکید دوباره مى کند «پس از این مقدمات، مستقیما به اصل مسئله باز مى گردیم، قبلا گفته ام و اکنون نیز تکرار مى کنم که نه تنها به عنوان یک حقیقت، ماهیت احساسى خودمان را مى یابیم که در عقاید ما تأثیر گذار است، بلکه برخى عقاید ما که در آنها این تأثیر وجود دارد باید هم به عنوان عامل موثر اجتناب ناپذیر و هم مجاز در مورد گزینش هایمان محسوب کنیم.»
گزاره هاى اساسى مبناى نظریه جیمز
گزاره هاى اساسى را که مبناى نظریه جیمز بوده است به صورت فشرده و به ترتیب عبارتند از:
1. مطابق مبناى پراگماتیسم، یک باور، تنها در صورتى حقیقى است که عمل مطابق آن، به طور تجربى نتایج رضایت بخش و محسوس به بار آورد؛ یعنى نتایجش با مجموع علقه ها و دلبستگى هاى وجودى بشر سازگار باشد.
2. از دیدگاه روان شناختى، انسان به هیچ وجه موجودى صرفا عقلانى نیست.
3. شکل اصیل دین، حس یا احساسى است که نباید با عقیده و عمل یکسان انگاشته شود؛ احساس منبع ژرف تر دین است و گوهر دین جنبه احساسى یا تجربه دینى به معناى خاص آن است.
4. تصمیم گیرى و گزینش در مواردى که گزینه زنده، مضطر و فورى فوتى باشد، آن را گزینش اصیل مى نامیم؛ یعنى در چنین مواردى تعلیق حکم و توقف امکان پذیر نیست.
5. در ایمان و باورهاى دینى شرایط سه گانه فوق وجود دارد.
6. مقصود از دخالت و تأثیر اراده به باور، همه عوامل مؤثر در باور، مانند ترس، امید، تعصب، دل بستگى، تقلید، شرایط اجتماعى و... که از طریق اراده کردن عمل مى کنند.
7. اراده قوى تر از عقل است و در مواردى که شواهد کافى وجود ندارد، اما با دل بستگى هاى وجودى شخص هماهنگ است، اراده وارد میدان مى شود.
8. بنابراین، توجیه ایمان (براى فقدان شواهد) و تفسیر ایمان، اراده معطوف به باور است.
منـابـع
محمد ایلخانى- مقاله دین و فلسفه در غرب مسیحى- فصلنامه هفت آسمان- ش 15- پاییز 1381
مسعود آذربایجانى- مقاله توجیه ایمان از دیدگاه ویلیام جیمز- مجله پژوهشهاى فلسفى کلامى- شماره 19
مسعود آذربایجانى- مفهوم ایمان در قرآن کریم- پایان نامه کارشناسى ارشد الهیات و معارف اسلامى- مؤسسه امام خمینى- قم 1379
مصطفى ملکیان- کلام جدید: ایمان، جهاد دانشگاهى تهران- جزوه (تکثیر محدود) [بىتا]
ایزرائیل شفلر- چهار پراگماتیست- ترجمه محسن حکیمى- نشر مرکز- تهران 1366
ویلیام جیمز- پراگماتیست- ترجمه عبدالکریم رشیدیان- انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى تهران
وین پرادفوت- تجربه دینى- ترجمه عباس یزدانى- مؤسسه فرهنگى طه- قم 1377
سایت موسسه گفتگوی ادیان- مقاله ویلیام جیمز
تونى لین- تاریخ تفکر مسیحى- ترجمه روبرت آسریان- تهران- نشر و پژوهش فرزان روز، چاپ اول- 1380 ش
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها