زندگی و اوضاع اجتماعی سیاسی عصر واصل بن عطا (زندگینامه)
فارسی 5257 نمایش |چکیده واصل بن عطا
واصل در مدینه طیبه به دنیا آمد. نخست در همان شهر پیش پسران محمد حنفیه، فرزند امیرالمومنین علی (ع) درس خواند، بعد به بصره رفت و به جمع شاگردان حسن بصری پیوست. با حسن در مساله «مرتکب معصیت کبیره» که در آن وقت از مسایل بسیار حاد جامعه اسلامی بود، به مخالفت برخاست؛ از مجلس درس حسن کناره گیری کرد و معتزلی نام گرفت. او از ادیان و مذاهب عصرش به خوبی آگاه و مناظری بسیار نیرومند و چیره دست بود و خود عقاید و افکار خاصی داشت؛ در تبیین عقاید دینی روش عقلی برگزید و برای شناساندن روش و نشر افکارش نمایندگان و مبلغانی به اطراف و اکناف فرستاد، کتب و رسالاتی تالیف کرد، که از بین رفت و آنچه اکنون از عقایدش می دانیم، از نوشته های دیگران است.
واصل موسس فرقه معتزله و بنیان گذار اصول این فرقه شناخته شده است. او علاوه بر اطلاعات وسیع و عمیق دینی و کلامی و بهره مندی از قدرت برتر مناظره و مباحثه، از ادبیان بسیار معروف زمانش به شمار آمده است. با اینکه شکسته زبان بوده و قدرت تلفظ حرف «راء» نداشته، در اثر استعداد و قریحه قوی و مهارت و اطلاع گسترده از لغات و ترکیبات زبان تازی با اسقاط «راء»، ارتجالا فصیح ترین قصاید را می سروده است، به گونه ای که مورد اعجاب و تحسین شاعران نامدار عصر واقع شده است.
نام و شهرت
ابوحذیفه، یا «ابوالجعد»، واصل بن عطای غزال (ریسمان فروش، ریسمان باف) موسس فرقه معتزله (کلامی)، با عناوینی هچون اصل الاعتزال، راس المعتزله، واصل در علم کلام، رییس اول، اعجوبه این فرقه، بلکه یکی از اعاجیب روزگاران و واضع اصل خمسه یعنی اصول مورد اتفاق اهل اعتزال شناخته شده و به روایت ابوهلال عسکری، او نخستین کسی است که معتزلی نام گرفته است. واصل به غزالی شهرت یافته، به احتمال قوی برای اینکه به شغل پشم فروشی اشتغال داشته است، چرا که متکلمان معتزلی اغلب به حرفه و شغلشان منتسب بوده اند، مانند علاف (علف فروش و کاه فروش)، نظام (کسی که مروارید به رشته در می کشد)، فوطی (لنگ و فوته فروش) و اسکافی (کفش گر و کفش دوز)، اما برخی نوشته اند او غزال نبوده، بلکه چون با غزالات یا با دوستش، ابوعبدالله غزال مجالست و ملازمت داشته، غزال نام گرفته است و به روایتی هم، در بازار غزالان می نشسته تا زنان متعفف و پاکدامن را که بدان جا رفت و آمد داشتند، بشناسد و از آنان دست گیری کند، لذا به غزل مشهور شده است.
زمان ولادت
واصل در سال 80 هجری (699 یا 700م) در مدینه طیبه متولد شد؛ به اتفاق آرا، او برده به دنیا آمد. برخی او را برده بنی ضبه (سوسمار)، برخی دیگر برده بنی مخزوم و برخی برده بنی هاشم، غلام محمد حنفیه معرفی کرده اند. اما اینکه او تا پایان عمر برده مانده یا آزاده شده، از تواریخ چیزی قطعی به دست نیامده است و برخی احتمال آزاد شدنش را تقویت کرده اند، زیرا بعید دانسته اند برده ای بتواند آزادانه به کسب دانش و مسافرت و تاسیس یک مذهب کلامی- فلسفی و حتی به اظهارنظر در امور سیاسی و شئون اجتماعی بپردازد.
به احتمال قوی، او از نژاد عرب نبوده است؛ احتمال ایرانی بودنش زیاد است ولی قطعی نیست. برخی از استادن به طور قطع اما بدون ارائه سند، او را ایرانی شناخته اند.
واصل از تابعین بود. نخست در زادگاهش، «مدینه الرسول»، تربیت یافت. مدینه در عهد واصل دیگر مرکز خلافت اسلامی نبود، ولی هنوز عده قلیل از سلف طاهر و صحابه رسول (ص) و عده کثیری از تابعین در آنجا زندگی می کردند و این شهر از برکت وجود آنها موقعیت دینی و فرهنگی ویژه ای داشت. او در این شهر با خانه و به اصطلاحی، با مدرسه محمد حنفیه، فرزند امیرالمومنین علی (ع) ارتباط یافت و پیش فرزندان محمد، ابوهاشم و حسن که اولی موسس مذهب اعتزال و دومی موسس مذهب ارجا شناسانده شده اند، درس خواند. کعبی و قاضی نوشته اند که او از خود محمد حنفیه نیز علم آموخته است، اما به نظر درست نمی آید که محمد در سال 81 مرده و واصل در سال 80 به دنیا آمده است.
واصل از صحابه و تابعین حاضر در مدینه نیز که جامع و حافظ علوم و معارف اسلامی ناب بودند و با سیره رسول (ص) و صحابه نخستین آشنایی داشتند، چیزها آموخت و این علوم و معارف در عمل و نظر وی اثر گذاشت، که می بینیم با پارسایی اسلامی زندگی کرده و در مباحثات تکیه گاهش کتاب الهی و سنت نبوی بوده است. اما او در مدینه ماند و راهی بصره شد، که در آن زمان مرکز فرهنگ های گوناگون دینی و غیر دینی و کانون عقاید و افکار مختلف اسلامی و غیر اسلامی بود.
در مجلس حسن بصری
حسن بصری که از کبار و بزرگان تابعین، از اعلام دارالاسلام و از زهاد ثمانیه به شمار می رفت، مثل واصل در مدینه تولد یافته و به بصره هجرت کرده بود و در این شهر مجلس درسی یا مدرسه ای داشت که محل آن مسجد جامع بصره بود و از مجامع علمی بزرگ آن عصر به شمار می رفت و ارباب آرا و عقاید مختلف اسلامی بدان جا رفت و آمد می کردند و مشکلات فکری و دینی خود را مطرح می ساختند و از حسن یاری می جستند. واصل هم به مجلس درس حسن پیوست و از وی علوم و اخبار آموخت. گویند در مجلس درس ساکت و خاموش می نشسته و سخن نمی گفته است. به روایتی، او چهار سال در این مجلس نشسته و سخن نگفته است. حاضران به علت طولانی بودن سکوتش گمان بردند که او گنگ است. اما در بیرون این مجلس اغلب با فرقه های مختلف از جمله خوارج به مناظره و منازعه می پرداخته است. او در این شهر با برخی از سرشناسان فرهنگی زمانش از جمله ابومحرز جهم بن صفوان راسبی، موسس فرقه جهمیه (مقتول سال 128) و بشار بن برد بن یرجوخ، شاعر نابینای ایرانی تبار (متوفی 167 یا 168) آشنا شده و با خواهر عمرو بن عبید ازدواج کرده و در پنجاه و یک سالگی بلاعقب از دنیا رفته است.
عبادت و زهد واصل
پیروان و موافقان واصل عبادت، زهد و پارسایی او را ستوده و در این مقام سخن ها گفته اند: از جمله، عمرو بن عبید که از پیشکسوتان معتزله است، او را عابدترین و زاهدترین اهل زمان شناسانده و نوشته است: «من سی (یا بیست) سال در مصاحبتش بودم، از وی هرگز گناهی ندیدم». جاحظ گفته است: «تمام اصحاب ما اتفاق نظر دارند که واصل از کسی دینار و درهمی نگرفت و از اینجاست که در رثای وی سرودند:
و لا مس دینارا و لامس درهما *** و لا عرف الثوب الذی هو قاطعه
روایت شده است عبدالله بن عمر بن عبدالعزیز که متولی بصره بود، برای نفقه وی و خانواده اش هزار درهم به واصل بخشید، او نپذیرفت. عبدالله گفت این از مال خودم است، نه از مال مسلمانان؛ باز قبول کرد. همچنین، نوشته اند چون واصل نزد عبدالله بن عمر بن عبدالعزیز خطبه معروف خود را خواند، عبدالله عطیه ای به وی داد. او نپذیرفت. مضاعف کرد، باز نپذیرفت؛ گفت: «جایزه ات را هزینه احداث نهری کن برای اهل شهر». قاضی عبدالجبار نوشته است:
«بیست هزار درهم از پدرش به وی ارث رسید، او بدان دست نزد. دستور داد در پشت در خانه اش نهادند تا نیازمندان هر یک به اندازه نیازشان از آن بدارند.»
هم فکران و مصاحبان او، همچنان که به برتری وی در عبادت و زهد به معاصرانش شهادت دادند، از تفوق وی در علم و دانش نیز سخن ها گفتند. عمروبن عبید گفت: «والله ما رایت اعلم من واصل بن عطا؛ سوگند به خدا، من کسی را داناتر از واصل بن عطا ندیدم.»
سعه و گستره علم و اطلاع واصل از ادیان و مذاهب
او از عقاید ارباب ادیان و مذاهب و فرقه ها و تیره های عصر خود، از جمله زنادقه، دهریه، سمنیه، مانویه، مرجئه، خوارج و شیعه اطلاعات کافی و بسنده داشته و به روایتی در این زمینه ها داناترین فرد زمانش بوده است. او کتابی درباره مرجئه به نام اصناف المرجئه و کتابی دیگر با عنوان الالف مساله و فی الرد علی المانی نگاشته است. ابوهلال عسکری از جاحظ نقل می کند که پیش از کتاب های واصل بن عطا، کتابی در رد اصناف ملحدان، طبقات خوارج، غالیه شیعه و متشایعین (یا متتابعین) در قول حشویه شناخته نشده است و هر اصلی که در کلام و احکام نزد علما می یابیم، از اوست. از روایات استفاده می شود که او مورد توجه و مراجعه متکلمان زمانش بوده است و در حل مسایل کلامی از وی استمداد می جسته اند؛ از جمله ابن المرتضی روایت می کند که عده ای از سمنیه به جهم بن صفوان گفتند که «آیا جز از راه مشاعر پنج گانه چیزی معلوم می شود؟» گفت: «نه.» گفتند: «پس از معبودیت سخن بگوی، او را با کدام یک از آن شاعر شناختی؟» گفت: «با هیچ کدام.» گفتند: «پس مجهول و ناشناخته است.»
جهم ساکت شد و موضوع را به واصل نوشت. واصل جواب داد: «آنها را ملتزم به وجه ششمی می کنی و آن دلیل است، به آنها می گویی: جز از راه مشاعر و دلیل چیزی معلوم نمی شود، یعنی معلوم یا از راه مشاعر است یا دلیل؛ از آنها بپرس آیا میان زنده و مرده، عاقل و دیوانه فرق می گذارید یا نه. آنها ناگزیر پاسخ خواهند داد بلی و این امر با دلیل شناخته و معلوم شده است.» و جهم آنها را بدین صورت پاسخ داد و آنها گفتند: «این کلام تو نیست.» جهم جریان را به اطلاع آنان رسانید. پس آنها پیش واصل رفتند و با وی سخن گفتند و اسلام آوردند.
ابن ابی الحدید هم از ابوالعباس مبرد نقل کرده است که واصل با تن چند می آمدند؛ حساس کردند خوارج در راهند، واصل به دوستان و همراهانش گفت: «رویارویی با ایشان کار شما نیست، کنار بروید و مرا به ایشان واگذارید و آنها از ترس مشرف به مرگ شده بودند، به او گفتند خود دانی.» واصل پیش خوارج رفت. گفتند: «تو و یارانت کیستید؟» گفت: «ما گروهی مشرک هستیم که به شما پناهنده شده ایم؛ دوستان من می خواهند سخن خدا را بشنوند و حدود آن را بفهمند.» گفتند: «شما را پناه دادیم.» واصل گفت: «احکام را به ما بیاموزید» و آنان شروع به آموختن احکام خود به ایشان کردند. واصل گفت: «من و همراهانم احکام شما را پذیرفتیم.» گفتند: «همگی با هم بروید، که برادران ما شدید.» واصل گفت «شما باید ما را به جایگاه امن خودمان برسانید، زیرا خداوند متعال می فرماید: و اگر کسی از مشرکان از تو پناه خواست، پناهش ده تا سخن خدا را بشنود و سپس او را به جایگاه امن خودش برسان.» گوید (ابوالعباس): خوارج برخی به برخی نگریستند و به آ نان گفتند این حق برای شما محفوظ است. با جمعیت خود همراه آنها حرکت کردند و ایشان را به جایگاه امن رساندند.
کتاب ها و رسالات
ابن الندیم در الفهرست، کتب و رسالات ذیل را به نام وی ثبت کرده است 1- کتاب اصناف المرجئه 2- کتاب التوبه 3- کتاب المنزله بین المنزلتین 4- کتاب خطبه التی اخرج منها اراء 5- کتاب معانی القرآن 6- کتاب الخطب فی التوحید و العدل 7- کتاب ماجری بینه و بین عمروبن عبید 8- کتاب السبیل الی معرفه الحق 9- کتاب فی الدعوه 10- کتاب طبقات اهل العلم و الجهل و جز آنها.
ابن خلکان همان ثبت را آورده و بر آن چیزی نیفزوده است. ابن المرتضی در طبقات المعتزله کتابی با عنوان الالف مساله فی الرد علی المانویه وارد ساخته و از عمرو باهلی نقل کرده که گفته است: «من جزء اول کتاب الالف مساله فی الرد علی المانویه را برای واصل خواندم و در آن جزء هشتاد و اندی مساله علیه مخالفانش شمردم.» ابن المرتضی می افزاید: «گفته می شود واصل سی ساله بوده که از در مخالفانش فراغت یافته است.» دریغا که از آثار واصل جز اثر خطبه التی اخرج منها الراء چیزی باقی نمانده است. آن در بسیاری از کتب ادب آمده و استاد عبدالسلام هارون در مجموعه ای به نام نوادر المخطوطات (مجموعه دوم، ص 118- 136، قاهره، سال 1370 هـ / 1951م) منتشر کرده است، و دکتر عبدالحکیم بلیغ قسمتی از آن را در کتاب ادب المعتزله خود آورده است.
منـابـع
محسن جهانگیری- فصلنامه فلسفی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران- زمستان 1385- شماره 12 صفحه 19-5
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها