تاریخ، الهیات و آموزه های عقیدتی و کلامی (آیین کاتولیک روم)

فارسی 4195 نمایش |

بینش ها و ارزش هاى کاتولیک

آیین کاتولیک یک واقعیت جدا و مجزا نیست. واژه کاتولیک نه تنها اسم، بلکه صفت نیز است. این واژه به عنوان یک صفت، مقید کننده اسم مسیحى است. واژه مسیحى نیز هم صفت است و هم اسم. این واژه به عنوان یک صفت، مقید کننده دیندار است. واژه دیندار نیز کارکردهایى به عنوان صفت و اسم دارد. این واژه به عنوان یک صفت، مقید کننده انسان است. لذا کلیساى کاتولیک، اجتماع اشخاصى (پایه هاى اساسى هویت انسانى کاتولیک)، است که مؤمن و سرسپرده حقیقت الاهى هستند و زندگى شان را بر اساس آن باور و وفادارى به آن تعهد، شکل مى دهند (مؤلفه دینى آیین کاتولیک). باور کلیسا و سرسپردگى آن به حقیقت الاهى، در نگرش اساسى آن نسبت به عیسى مسیح تمرکز یافته است (جوهره مسیحیت). از نظر کاتولیک ها همچون دیگر مسیحیان، نظام کهن از میان رفته است و آنها «خلق جدیدى» در مسیح هستند، زیرا خداوند ما را با خودش از طریق مسیح آشتى داده است (دوم قرنتیان 5: 17، 5: 19) بنابراین، «کاتولیک» قیدى براى «مسیحى»، «دیندار» و انسان است. کاتولیک بودن، به معناى نوعى انسان بودن، نوعى دیندار بودن و نوعى مسیحى بودن است. کاتولیک بودن، پیش از هر چیز دیگرى، به معناى انسان بودن است. آیین کاتولیک پیش از آن که اعتقادى جمعى به پاپ یا حتى شعایر هفت گانه یا حتى اعتقاد به عیسى مسیح باشد، برداشت و عقیده اى درباره زندگى انسان است. ولى، آیین کاتولیک همچنین از نوعى برداشت و باور جمعى نسبت به امور انسانى فراتر است. آیین کاتولیک پرسش از معنا را بر حسب غایت پاسخ مى دهد. آیین کاتولیک هم سخن با دیتریش بونهوفر (متوفاى 1975) اظهار مى دارد که مبناى همه موجودات خود وجودى وجود است. آیین کاتولیک همراه با توماس آکویناس تصدیق مى کند که هر واقعیتى ریشه در قدرت خلاقه و عاشقانه آن واقعیتى دارد که واقعى ترین است. آیین کاتولیک پرسش از معنا را بر حسب حقیقت الاهى جواب مى دهد. خلاصه آن که آیین کاتولیک نگرشى دینى است، نه صرفا دیدگاهى فلسفى یا انسان شناختى. اما آیین کاتولیک یک نوع نگرش دینى یکپارچه با اجزایى هم طراز نیست.

نگرش و تعهد آیین کاتولیک به خداوند

نگرش و تعهد آیین کاتولیک به خداوند اساسا با نگرش و تعهد آن نسبت به عیسى مسیح شکل مى گیرد. از نظر مسیحیان، بعد نهایى تجربه انسان، خدایى سه اقنومى است: خدایى که خلق مى کند و بقا مى بخشد، خدایى که به وضعیت تاریخى انسان نزدیک مى شود و با آن یکى مى گردد و خدایى که به مردم اختیار مى دهد تا بر وفق تکلیفى که از آنان خواسته است، زندگى کنند. به طور روشن تر، خداى مسیحیان خداى عیسى مسیح است. اما از نظر کاتولیک ها درست همانطور که عیسى مسیح خدا را امرى دست یافتنى مى سازد، کلیسا نیز موجب نزدیک شدن به عیسى مسیح مى شود. لکن خود کلیسا، مرکب از کلیساهاى بسیارى است. مطلق کلیسا، اتحادى از کلیساهاى محلى است، و بدن مسیح متشکل از فرقه ها (دریغ از یک اصطلاح بهتر) است. از این رو، اسم «کلیسا» پیوسته دگرگون مى شود، کلیساى کاتولیک، کلیساى متدیست، کلیساى ارتدوکس، کلیساى لوترى و نظایر آن. علاوه بر این حتى خود آن قیود را نیز مى توان مقید کرد و تغییر داد: شوراى کلیسایى میسورى لوترى، کلیساى لوترى آمریکا، کلیساى لوترى آمریکایى ها و غیره. کلیساها بسیار زیادند، اما بدن مسیح واحد است. با این حال، در درون جامعه کلیساها یک کلیسا وجود دارد که به تنهایى تمام عناصر نهادى ضرورى را براى یکپارچگى کل پیکره در بر دارد و آنها را بروز مى دهد. در آموزه ها و الاهیات کاتولیک، آن کلیسا همان کلیساى کاتولیک است. شوراى دوم واتیکان همان قدر که قطعا جهانى بود، به همان اندازه براین اعتقاد بنیادى کاتولیک پاى فشرد. آنان کاتولیک ها در جامعه مسیحیان کاملا ادغام شده اند; مسیحیانى که با برخوردارى از روح مسیح، نظام تمام عیار و همه ابزارهاى نجات داده شده به آن را پذیرفتند و از طریق اتحاد با ساختار محسوس آن به مسیح، که حاکمیتش به واسطه پاپ اعظم و اسقف ها است پیوند مى خورند. این پیوند را رشته هاى ایمان مورد اذعان، آیین هاى مقدس، حکومت کلیسایى، و شرکت در عشاى ربانى پدید آورده است. ولى از زمان شوراى دوم واتیکان بدین سو، رویدادهاى زیادى حاکى از آن است که خطوط سنتى تمایز از بین رفته است. اکنون واضح تر شده است که بر خلاف تمیز مدعیات کاتولیکى مربوط به مقام پاپى، هویت کاتولیکى ریشه در ارزش هاى الاهیاتى بسیار وسیع تر و غنى ترى دارد. مخصوصا در درون آیین کاتولیک ترکیبى از اوصاف را مى توان یافت که در هیچ جاى دیگرى از جامعه کلیساهاى مسیحى نظیر ندارد. این ترکیب اوصاف، در موارد زیر نمود مى یابد: الاهیات نظام مند آیین کاتولیک؛ مجموعه آموزه هاى آن؛ زندگى عبادى مخصوصا عشاى ربانى آن؛ تنوع ابعاد معنوى آن؛ مجامع دینى و رسالت هاى غیر روحانى آن; آموزش هاى رسمى آن در باب عدالت، صلح و حقوق بشر؛ ممارست بر مدیریت گروهى و مطمئنا رسالت پطرسى آن.

تفاوت آیین کاتولیک رومى و دیگر سنت هاى مسیحى
آیین کاتولیک رومى در نوع تلقى، تعهد، و ممارست بر اصول تقدس، وساطت، و مشارکت در عشاى ربانى از دیگر سنت هاى مسیحى متمایز مى شود. تفاوت هاى رهیافت هاى کاتولیکى و غیر کاتولیکى (به ویژه پروتستان)، وقتى بر اساس این سه اصل سنجیده شوند، روشن تر مى گردد.

تقدس

امر قدسى، در معناى کلاسیک (آگوستینی) آن، نشانه اى محسوس از فیض نامحسوس است. پل ششم تعریف روز آمدترى از این مفهوم ارائه داد: «واقعیتى سرشار از حضور پنهان خداوند.» چشم انداز قدسى، چشم اندازى است که الوهیت را در بشریت، نامتناهى بودن را در متناهى، تجرد را در مادیت، تنزیه را در تشبیه و سرمدیت را در تاریخیت مى بیند. نقطه مقابل این نگرش، این دیدگاه است که با خاطره تندروى هاى گذشته در نگرش مقدس قوت یافته است، خدا آن چنان «به کلى دیگر» است که واقعیت الوهى را هیچ گاه نمى توان با انسان، امر متعالى را با نامتعالى، امر سرمدى را با امر تاریخى و نظایر آن یکى دانست. پروتستان ها همواره از آن بیم دارند که کاتولیک ها آن اصل مقدس بکشانند، اگرچه در آن بت پرستى مستغرق نشوند. نگرش قدسى کاتولیک، خداوند را در همه چیز و از طریق همه چیز مى بیند، دیگر مردمان، جوامع، نهضت ها، رویدادها، مکان ها، اشیا، جهان گسترده، و کل گیتى. امور دینى، محسوس، متناهى وتاریخى همه حاملان بالفعل یا بالقوه حضور الاهى اند. در واقع، به نظر کاتولیک ها فقط در این واقعیت هاى مادى و از طریق آنها است که مى توانیم حتى با خداى نادیدنى مواجه شویم. عیسى مسیح نشانه بزرگ مواجهه ما با خداوند، و مواجهه خداوند با ما است. کلیسا نیز مهم ترین امر قدسى مواجهه ما با مسیح و مسیح با ما است؛ آیین هاى مقدس نیز نشانه ها و ابزارهایى اند که به مدد آنها مواجهه کلیسا با مسیح، بیان مى گردد و گرامى داشته مى شود و براى خشنودى خداوند و رستگارى زنان و مردان مؤثر واقع مى شود. بنابراین، فرد کاتولیک معتقد است که فیض (حضور الاهى) عملا در طبیعت جریان مى یابد و آن را دگرگون مى سازد (زندگى انسانى در بهترین شرایط خود). دوگانگى میان طبیعت و فیض از میان مى رود. وجود انسانى، وجودى هم اینک به فیض نائل آمده است. زندگانى انسان داراى پایانى صرفا طبیعى و همراه با پایانى فوق طبیعى که از بالا تحمیل شود نیست. وجود انسانى در وضعیت تاریخى و طبیعى خود، اساسا روى به سوى خدا دارد. و هم زمان، تاریخ جهان تاریخ نجات است. براى فرد کاتولیک این بدان معنا است که پیشرفت صحیح انسانى و مبارزه براى عدالت، صلح، آزادى، حقوق بشر و نظایر آن، بخشى از حرکت به سمت ملکوت خداوند است .آیین کاتولیک، بر خلاف لوتر به آموزه دو ملکوت عقیده اى ندارد. مجموعه وسیع آموزه هاى اجتماعى کاتولیک از لئوى بیست و سوم در سال 1891 تا ژان پل دوم در قرن بعد، به اندازه هر عنصر ممکن دیگرى، خصیصه مسیحیت کاتولیک است. کاتولیک ها به سبب همین اصل تقدس تصدیق مى کنند که خداوند در واقع در زندگى همه انسان ها و در تاریخ حضور دارد. سروکار داشتن با تحول جهان به معناى سروکار داشتن دسته جمعى با فعالیت تطورى و دگرگون کننده خود خداوند است. از نظر شخص کاتولیک، گرچه جهان تنزل یافته، اما ذاتا خیر است، زیرا ناشى از قدرت آفرینشگر خداوند است. همچنین به نظر کاتولیک ها جهان تنزل یافته، اما به سبب فعل نجات بخشى خداوند در عیسى مسیح، قابل نجات است. از نظر آنان، جهان گسسته و پراکنده است، اما به سبب حضور جاودانه روح القدس که «اولین ثمره» ملکوت نهایى خداوند است، پذیراى وحدت غایى است.

وساطت

یکى از نتایج اصل تقدس، اصل وساطت است. یک امر مقدس صرفا نشانه و علامت نیست، بلکه علت چیزى است که بر آن دلالت مى کند. در واقع، همچنان که شوراى ترنت رسما تعلیم داده، آیین هاى مقدس تا جایى که دقیقا دلالت دارند سبب فیض اند. بنابراین، اگر کلیسا نشانه معتبرى از حضور خداوند و مسیح در جهان نباشد و اگر آشکارا «معبد روح القدس» نباشد، نمى تواند به اهداف تبشیرى خود نایل شود. کلیسا «سبب» فیض است (یعنى به نحو مؤثرى جهان را به سمت سرنوشت نهایى خود در ملکوت خداوند سوق مى دهد) تا حدى که نشان از این واقعیت دارد که پیش فرض آن، هدایت و راهبرى جهان بدان سو است. از طرف دیگر، آیین هاى مقدس همان طور که پروتستان ها در زمان نهضت اصلاح دینى تصدیق کردند، تنها نشانه هاى ایمان نیستند. به نظر کاتولیک ها خداوند نه تنها در فعل قدسى حضور دارد، بلکه عملا در آن فعل و از طریق آن، چیزى را محقق مى سازد. از این رو واقعیت هاى مخلوق نه تنها حاوى حضور خداوند و منعکس کننده یا تجسم بخش آن، بلکه همچنین آن حضور را براى کسانى که از آن واقعیت ها بهره مند مى شوند، مؤثر و کارا مى سازد. مواجهه با خداوند صرفا در درون ضمیر یا اعماق باطنى خودآگاهى صورت نمى گیرد، بر عکس، آیین کاتولیک قائل است که مواجهه با خداوند یک تجربه با واسطه است که ریشه در واقعیت امر تاریخى دارد و با این حکم قاطع که خداوند حقیقتا در اینجا یا آنجا، در این حادثه یا آن حادثه، در این شخص یا آن شخص، در این شىء یا آن شىء، حضور فعال دارد، به عنوان امرى واقعى تصدیق مى شود. پروتستان ها در اینجا نیز سخن هشدار آمیزى را مطرح مى کنند. درست همان طور که اصل تقدس تا آستانه بت پرستى نزدیک مى شود، اصل وساطت، آدمى را در معرض سحر و جادو قرار مى دهد. درست همان گونه که در نوعى پارسایى کاتولیک رومى شواهدى دال بر بت پرستى وجود داشته، همین طور نیز در اشکال خاصى از زندگى عبادى کاتولیک، دیدگاهى سحرآمیز و جادویى نسبت به مواجهه انسان و خدا وجود داشته است. برخى از کاتولیک ها پنداشته اند که اگر عمل معینى به طور پیوسته و به دفعاتى معین انجام گیرد، نجات آنان تضمین خواهد شد. البته جهان بینى جادویى و سحرآمیز، مسئله اى منحصرا کاتولیکى نیست، بلکه این امر خطرى ذاتى در تأکید مدام آیین کاتولیک بر اصل وساطت است. تعهد آیین کاتولیک به اصل وساطت، به عنوان مثال، در این نکته مشهود است که این آیین براى کار مذهبى مشخص کشیش، اهمیت خاصى قائل است. معامله خداوند با ما دلخواهانه و اتفاقى نیست. خداوند براى همه حاضر است و به نفع همه عمل مى کند، اما لحظات و اعمالى نیز وجود دارند که حضور خداوند به طور خاص بر محور آنها است. کار کشیش به عنوان واسطه، محدود کردن مواجهه خداوند و شخص انسانى نیست، بلکه به خاطر اشخاص و در نهایت براى عموم جامعه به آن، محوریت روشن ترى مى بخشد. اصل وساطت همچنین تأکید تاریخى آیین کاتولیک بر منزلت مریم، مادر عیسى مسیح، را تبیین مى کند. شخص کاتولیک نقش مریم را در نجات بر اساس همان مبنایى مى پذیرد که نقش عیسى مسیح را پذیرفته است. خدا در انسانیت مسیح حضور دارد و از طریق آن براى نجات انسان ها اقدام مى کند. این همان بیان کلاسیک اصل وساطت است. کاتولیک ها اذعان مى کنند که خداى نادیدنى و مجرد، در امور دیدنى و مادى حضور دارد و از طریق آنها در دسترس ماست، و این امور به دلیل آن حضور الوهى، تقدس مى یابند. بنابراین کاتولیک ها مشتاقانه به تعظیم (و نه پرستش) مریم مى پردازند; نه از آن رو که آیین کاتولیک مریم را نوعى ایزدبانو، یا ابر مخلوق یا رقیب خود پروردگار مى داند، بلکه به این جهت که او نماد یا صورت خدا است. خداست که در او حضور دارد و همه هستى او را پر مى کند و فرد کاتولیک در کار تعظیم، باز هم «امر مقدس» الوهى دیگرى را مى یابد.

مشارکت

و سرانجام این اصل مشارکت است که کاتولیک ها آن را مى پذیرند راه انسان به خدا، و راه خدا به نوع بشر، نه تنها یک راه با واسطه، بلکه راهى جمعى نیز است. حتى هنگامى که مواجهه انسان و خدا کاملا شخصى و فردى است، مى توان آن را جمعى دانست، از این حیث که این مواجهه با وساطت جامعه ایمانى میسر مى شود. از این رو، صرفا ارتباطى شخصى و فردى با خداوند یا عیسى مسیح نیست که به واسطه تأمل در باب متون مقدس ثبات و بقاء یافته باشد، زیرا خود کتاب مقدس، کتاب کلیسا و گواه ایمان اصیل کلیسا است. هیچ رابطه اى با خدا، هر چند شدید و عمیق یا بى نظیر، یافت نمى شود که زمینه جمعى ارتباط با خدا را تماما کنار بگذارد. و به همین دلیل، از نظر آیین کاتولیک راز کلیسا همواره جایگاه بسیار مهمى در الهیات، اعتقاد، کار معمول کشیشى، نگرش اخلاقى و سرسپردگى آن داشته است. کاتولیک ها پیوسته بر جایگاه کلیسا به عنوان نشانه مقدس مسیح تأکید ورزیده اند؛ نشانه اى که از طریق شعایر، خدمات کشیشى و دیگر عناصر و صور نهادى، و به عنوان جماعت قدیسان و قوم خداوند، واسطه نجات است. در همین جا، یعنى در مسئله برداشت آیین کاتولیک از خود به عنوان کلیسا، مى بینیم که انسان به کانون فهم و عمل مشخصا کاتولیکى ایمان مسیحى پى مى برد، زیرا در اینجا، یعنى در کلیساشناسى کاتولیک، مى توان به تقارب آن سه اصل، که همیشه خصیصه آیین کاتولیک بوده است، پى برد که عبارتند از تقدس، وساطت و مشارکت. پروتستان ها بار دیگر سخن هوشیارانه اى را مطرح مى کنند: آیا با تأکید بیش از حد بر اصل مشارکت، آزادى افراد را به خطر نمى اندازیم؟ اگر تقدس ممکن است به بت پرستى، و وساطت به سحر و جادو منتهى شود، اصل مشارکت ممکن است به جمع گرایى اى که فردیت را منکوب مى کند، و به اقتدار گرایى اى که آزادى اندیشه را از میان برمى دارد، منتهى شود. اما تأکید بر فرد نیز از ضعف درونى است؛ درست همانطور که تأکید تاریخى پروتستان ها بر دیگربودن خداوند (درست نقطه مقابل اصل تقدس کاتولیک) و بر بى واسطه بودن مواجهه انسان و خداوند (درست بر خلاف اصل کاتولیکى وساطت) داراى ضعف درونى است. برخى از الاهیدانان مهم پروتستان مثل پل تیلیخ و لانگدن گیلکى، این مشکلات درونى آیین پروتستان و متناظر با آن، صدق دیدگاه مقدس کاتولیک را مى پذیرند. به نظرگیلکى، اصل کاتولیکى نماد یا تقدس «ممکن است بهترین مدخل را براى ترکیب نوین سنت مسیحى با نیروهاى مؤثر و نسبیت هاى زندگى امروزى فراهم سازد».

الاهیات و آموزه های کلیسای کاتولیک
اصل تقدس، وساطت و مشارکت تفکر و تعلیم کاتولیک را در باب همه مسائل مهم الاهیاتى شکل مى دهد. آنچه در زیر مى آید، فهرست کاملى نیست و تداخل پاره اى از آنها با بحث هاى قبل اجتناب ناپذیر است.

وحى و ایمان

کاتولیک ها با دیگر مسیحیان در این اعتقاد شریکند که خداوند در تاریخ اسرائیل به نحوى با نوع بشر ارتباط برقرار کرد. شکل برتر این ارتباط در عیسى مسیح، پسر خدا بود و سپس از طریق رسولان و مبلغان انجیلى و به طریق متفاوتى از طریق طبیعت، رویدادهاى انسانى و روابط شخصى. برخى از کاتولیک هاى رومى تمایل داشته اند که وحى را به آموزه هاى کلیسا منحصر نمایند؛ درست همان طور که برخى از پروتستان ها ترجیح داده اند وحى را به کتاب مقدس محدود کنند. اما اساسا همه مسیحیان، اعم از محافظه کار و لیبرال، در این باور که عیسى مسیح، هم به عنوان شخص و هم به عنوان رویداد، کامل ترین راز افشاشده خدا را در اختیار گذاشته اند، متحدند. ایمان مسیحى عبارت است از پذیرش عیسى مسیح به مثابه پروردگار و نجات بخش جهان و به عنوان نشانه بزرگ حضور خداوند در میان ما. اما کاتولیک هاى رومى همواره تأکید کرده اند که چنین ایمانى خردپذیر است، نه تحکم آمیز یا کورکورانه. اولین شوراى واتیکان (1689ـ1870) تعلیم داد که ایمان «سازگار با عقل» است. لذا کاتولیک ها از یک طرف، ایمان گرایى را و از طرف دیگر عقل گرایى را نفى کردند. ایمان، نه وراى طور عقل است و نه تماما پذیراى دقتورزى هاى عقلى. نه عقلانى است و نه غیر عقلانى، بلکه خردپذیر است، یعنى مى توان براى باورداشتن، دلایل و انگیزه هاى محکمى را تشخیص داد و نشان داد که فرد براى آن که مسیحى باشد، لازم نیست تسلیم تمامیت عقلانى باشد. نامدارترین مفسر و متخصص کاتولیک دخیل در این دیدگاه، توماس آکویناس است. نگرش تومایى و آیین کاتولیک قرن ها، در نزد بسیارى از اشخاص یکسان تلقى شده است. بر این اساس، برخى از پروتستان ها گمان کرده اند که کاتولیک ها در خصوص ایمان خود بسیار تحلیلى و عقلانى هستند و برخى از کاتولیک ها نیز تصور کرده اند که «صدق» مدعیات کاتولیک رومى آنچنان وضوح منطقى دارد که هر شخص خالى از تعصب، هنگامى که «شواهد» را بررسى کند، حتما آن مدعیات را مى پذیرد. اگرچه دفاعیات دینى کاتولیک رومى از جهت گیرى کمابیش عقل گرایانه آغازین فاصله گرفته اند، اما به این برداشت پاى بندند که ایمان مسیحى داراى «مفاد و درون مایه» است؛ بدین معنا که به عنوان مثال، این ایمان چیزى بیش از پذیرش شخص عیسى مسیح یا احساس وابستگى مطلق به خداست.

خلقت و گناه نخستین
کاتولیک ها به اعتقادنامه هاى قدیمى مسیحى که نشان دهنده باور آنها به یک خدا و آفریدگار قادر متعال که خالق آسمان ها و زمین و همه اشیاى دیدنى و نادیدنى است وفادارند. آنان همچنین به شوراهاى بعدى کلیسا، که این نکته را اضافه کردند که خداوند در آغاز زمان، جهان را از عدم خلق کرد تا خیر خود را قسمت کند، عظمت خود را آشکار سازد، و نوع بشر را تطهیر کند وفادارند. عیسى مسیح نه تنها سالار کل نوع بشر، بلکه سرور همه آفرینش است. او آدم ثانى اى است که از طریق او، همه موجودات دیگر به وجود آمد (کولسیان 1:15). کاتولیک ها به سبب برداشتشان از خلقت، پیوسته رهیافتى مثبت به جهان داشته اند. اما اصل و نسب خاص مردان و زنان، مسئله پر زحمت ترى را به وجود آورده است. شوراهاى کلیسا (خصوصا لاتران چهارم در سال 1215م و واتیکان اول در 1869ـ1870)، اظهار کرده اند که همه مردم، وجود خود را مرهون فعل آفرینشگر خدا هستند. اگر چه نوع بشر در آغاز مشمول لطف خداوند بود، اما ما گناه کردیم و در نتیجه متحمل خسارت هاى مادى و معنوى شدیم (شوراى ترنت، 1545ـ1563). اما این گناه نخستین دقیقا چگونه رخ داد و چه کسى «مرتکب» آن شد؟ منشور کنونى کاتولیک، چه انجیلى و چه الاهیاتى، اظهار مى دارد که بین تک آغاز انگارى (نظریه اى که معتقد است کل نسل بشر از یک جفت پدر و مادر سرچشمه مى گیرد) و درستى نظریه کاتولیک هیچ پیوند ضرورى اى وجود ندارد. آنچه به روشنى مورد اعتقاد است این است که نوع بشر ناشى از فعل آفرینش گر خداوند است. لکن این فعل خلاقانه مى توانست فرایندى تکاملى و نیز رویدادى آنى باشد. همچنین، ورود گناه انسانى را مى توان داراى خصلت تکاملى دانست. از این رو، برخى بر این مطلب استدلال کرده اند که گناه تدریجا در میان نسل بشر انتشار یافت تا آن که در گناه طرد مسیح، حقیقتا فراگیر شد. اما این دیدگاه مشکلاتى دارد و بسیارى از الهیدانان کاتولیک همچنان تأکید مى کنند که گناه نخستین ناشى از اشتباه نخستین است که بى درنگ بر کل بشر تأثیر گذاشت. با وجود این، گناه نخستین متضمن معنایى است که فراتر از تصمیمات شخصى آدم و حوا است. همه انسان ها، دقیقا چون اعضاى نسل بشرند، در چنین وضعیتى به دنیا مى آیند. به معناى دقیق کلمه، ما در تاریخى گناه آلود قرار داریم که توانایى ما را براى این که خدا را بیش از همه دوست بداریم و از اشخاصى باشیم که خدا اینگونه بودنمان را مقدر کرده است تحت تأثیر قرار مى دهد. از نظر کاتولیک ها، آنچه باید بدان توجه داشت، آن است که خداوند ما را ذاتا نیک آفریده نه بد. گناه، در بهترین و بدترین شرایط، موجب ابهام وضعیت ما شده است. کاتولیک هاى رومى، بر خلاف برخى پروتستان ها، تمایل کمترى داشته اند تا عرصه انسانى را به صورت تاریک وترسناک ترسیم کنند، هر چند موارد مختلفى برخلاف آن مى توان یافت. ازآنجا که مردان وزنان اساسا نیکند، نوع انسان قابل نجات است.

طبیعت و فیض

مسئله فیض، یکى از جدى ترین مباحثى را برمى انگیزد که به لحاظ تاریخى پروتستان ها را از کاتولیک ها جدا کرد. چگونه نوع بشر آمرزیده مى شود و سرانجام نجات مى یابد؟ با کوشش هاى خود ما یا تنها به وسیله خدا؟ یا با ترکیب این دو؟ برخلاف آنچه مى نماید، کاتولیک ها هرگز بر این دیدگاه صح نگذاشته اند که افراد با نیروى خود نجات مى یابند. این موضع را، که به مذهب پلاگیوسی معروف است، همواره شوراهاى کلیسا، خصوصا شوراى ترنت و مخصوصا آگوستین محکوم کرده است. اما کاتولیک ها دیدگاه دوم را نیز غیر قابل قبول مى دانند، یعنى این دیدگاه را که چون نجات کاملا کار خداست آدمیان اصلا هیچ سهمى در مسئله نجات ندارند. کاتولیک ها همیشه بر این مطلب استدلال کرده اند که چنین باورى آزادى و مسئولیت انسان را تضعیف نموده، براى زندگى مسیحى، شیوه اى منفعلانه و درویش مسلکانه را ترغیب و تشویق مى کند. ما نه با ایمان صرف نجات مى یابیم و نه با اعمال تنها، بلکه با ایمان پویایى نجات مى یابیم که باعث مى شود تا با اعمال شایسته «خلقت تازه اى» در مسیح به وجود آید (غلاطیان، 6: 15). در حال فیض بودن به معناى پذیرش حضور خداوند و به ویژه روح القدس است. این جاى گرفتن روح القدس در جان ما، حقیقتا ما را دگرگون مى سازد. گناهان ما صرفا «پوشانده» نمى شوند، آنها تنها به این شرط که از معصیت خدا به راستى پشیمان شده باشیم، با عفو و بخشش الهى «محو» مى شوند. البته شخص فیض یافته باز هم در معرض گناه است و لذا به این معنا مى توان گفت که انسان مى تواند هم عادل باشد و هم گناهکار. اما آن مطلب، به آنچه برخى اصلاح طلبان مى پندارند، معنایى متفاوت مى دهد. آنان کمتر از کاتولیک ها بر تحول درونى از طریق فیض تأکید مى کنند.
(ادامه دارد...).

 

منـابـع

ریچارد پى. مک براین- فصلنامه هفت آسمان- شماره بیست و دوم- مقاله آیین کاتولیک روم- ترجمه الله کرم کرمى پور

حمید بخشنده- فصلنامه هفت آسمان- شماره سی و هفتم- مقاله بررسى نقادانه وحی و کتاب مقدس در الهیات کاتولیک

هنری تیسن- الهیات مسیحى- ترجمه ط. میکائلیان- انتشارات حیات ابدى.

تونی لین- تاریخ تفکر مسیحى- ترجمه روبرت آسریان- تهران نشر و پژوهش فرزان روز- 1380 ش.

توماس میشل- کلام مسیحى- ترجمه حسین توفیقى- قم مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1381 ش.

سید محمدادیب آل على- مسیحیت- ناشر انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد