تحولات فرق امامیه و زیدیه

فارسی 7992 نمایش |

در این قسمت به بسط مذهب امامیه در ماوراء النهر، خراسان و طبرستان، گسترش زیدیه در ایران و نفوذ و فراز و فرود آنها در شمال ایران موقعیت زیدیه بعد از برافتادن خاندان آل بویه و عزلت و افول زیدیه پرداخته می شود.

گسترش امامیه در ماوراء النهر در قرن چهارم

در این سرزمین های دوردست تر خاوری در فرارود نیز کیش شیعه امامی در سراسر سده چهارم به شیوه ای مستقل در حال گسترش بود. شیعه امامی که در سالهای پایان سده سوم در سمرقند به آرامی آغاز شده بود به کوشش محمد پسر مسعود عیاشی شیعی مرد توانگر و برجسته در دهه های آغازین سده چهارم گسترش یافت. عیاشی پیش از درآمدنش به کیش شیعه هنگامی که هنوز جوان بود آگاهی یی فراخ از حدیث اهل تسنن به دست آورده بود. روزگاری پس از آن در کنار مجلس های درس که از برای شیعیان برپا می کرد جلسه های تدریسی هم از برای اهل سنت همی داشت. کتابهای بی شمار او در شمال خواری ایران رواج گرفت، اما شیعیان امامی عراق و باختر ایران که او را متهم می ساختند که به نقل از راویان ضعیف (ضعفا) پرداخته است از آن کتاب ها پرهیز می کردند. بی اعتمادی به این راویان از آن رو نبود که آنان محدثان امامی در خور اعتمادی نبودند بلکه برای ان بود که آنان بیشتر مردانی بودند با تشیع پراکنده یا تنها با گرایش شیعی، چنان که محدثان دقیق امامی نمی توانستند از آنها روایت کنند. یکی از جمله شاگردان فراوان عیاشی مردی بود به نام ابوعمر محمد پسر عمر کشی یا کشی از مردمان شهر کش در سرزمین فرارود. کتاب او درباره محدثان شیعی را شیخ توسی تهذیب کرد و بسیاری از محدثانی را که به نظرش از عامه یعنی از اهل تسنن بودند از آن کتاب حذف کرد. پیش از آنکه شیعیان آن را به عنوان یکی از چهار کتاب اساسی و متقدم رجال خود پذیرا شوند. بنا به نوشته توسی یکی دیگر از شاگردان عیاشی به نام ابونصر احمد پسر یحیی سمرقندی به عامه فتواها می داده که در اینجا شاید منظور از عامه این است که به حنفیان بر طبق عقیده های خودشان، به حشویان، محدثان سنی بر طبق آموزش های خودشان به شیعیان برپایه نظریه های خودشان فتوی می داده است. معلوم نیست که مکتب عیاشی تا کی برقرار بوده است.

امامیه در خراسان و طبرستان

از نام ها و نسبت های محدثان و متکلمان متقدم امامی نیز مستفاد می شود که کیش شیعه در شهرهای بلخ، کاشان، قزوین، گرگان و آمل در طبرستان به آغاز سده سوم باز می گردد گویا شهر توس از زمانی که آرامگاه هشتمین امام علی رضا (ع) در سال 203 گردید زیستگاه جماعتی از امامیان بوده. اما تا سده چهارم اهمیت نیافت و گویا از همین سده جماعت شیعه امامی در بیهق (سبزوار) پا گرفت. نامهای شهرهای دیگر را که از برای شیعه متقدم از اهمیتی کمتر برخوردار بودند نیز می توان افزود. نخستین سلسله ایرانی که کیش شیعه دوازده امامی را پذیرا گشت. باوندیان بودند که در روزگار سلجوقیان بر مازندران فرمانروایی داشتند و در این سرزمین از عالمان امامی پشتیبانی می نمودند. دست کم برخی از کسانی این خاندان در سده چهارم که هنوز فرمانروایی آنان بر سرزمین های کوهستانی انحصار داشت و شیعه دوازده امامی بودند، در حالی که در آغاز همین سده این خاندان هنوز از پیروان سرسخت کیش اهل سنت بود. خاندان بویه که گاه آنها را نخستین خاندان شیعه دوازده امامی ایرانی می شمارند نخست کیش زیدی داشته و پس از آن پشتیبان معتزلیان و شیعیان شدند بی آنکه با هیچ شاخه خاصی از تشیع بیعت کرده باشند. بدین سان شیعه دوازده امامی پیش از چیرگی مغولان در بیشتری سرزمین های ایران نیک استقرار یافته بده با این وصف جز در شهر قم در شماری بسیار کم از شهرها و تنها شهرهای کوچک سیطره داشت. بر رویهم شیعه اقلیتی کوچک را در یک کشور سنی مذهب تشکیل می داد. به رغم گسترش شیعه در برخی ناحیه ها این وضع در دوران مغول و تیموری دگرگونی بنیادی نیافت. در زمان برآمدن صفویان در مشهد که جایگاه مقدس ترین زیارتگاه شیعه در ایران بود. هنوز بیشتر مردم شهر مذهب اهل سنت داشتند. کیش شیعه دوازده امامی سرانجام با تصمیم حکومت به طور رسمی بر ایران تحمیل شد، این کیش با استفاده از مقبولیت خود را بر حکومت تحمیل نکرد و در میان مردم گسترش یافت.

اشتراکات و اعترافات زیدیه با امامیه

شاخه ای دیگر از کیش شیعه که با شورش زید پسر علی در کوفه پدید آمد چندی بعد و به گونه ای حاشیه ای تر از امامیه بر ایران اثر گذاشت. زیدیان پشتیبان شورش زید ادامه دهنده مواضع اصلی شیعیان متقدم کوفه بودند که در اساس از لحاظ سیاسی مبارز و افراطی ولی از لحاظ مذهبی نظریه ای میانه رو داشتند آنان درباره امامت نظریه ای را روا دادند که آشکارا با نظریه امامیه فرق اساسی داشت. زیدیان نه امامت مورثی و نه عصمت امامان را در زمینه گناه و خطا پذیرا شدند. ایشان معتقد بودن که هر کس از تبار حسن یا حسین که از لحاظ دانش دینی صلاحیت داشته باشد می تواند با قیام مسلحانه علیه حاکمان نامشروع مدعی امامت شود و مومنان باید با او بیعت و سخت از وی پشتیبانی کنند. بنابراین می تواند سالها بگذرد بی آنکه یک امام مشروع زیدی وجود داشته باشد. در صورت نبود مدعی علوی یی که از صلاحیت داشتن دانش والای دینی برخوردار باشد زیدیان اغلب از حاکمان علوی تنها به عنوان داعیان خود پشتیبانی می کردند. زیدیان این داعیان را در نظریه شرعی روزگاران بعد امامان با صلاحیت محدود تعریف کردند.
زیدیان در محکوم ساختن جامعه گسترده اسلامی از شیعیان امامی میانه روتر بودند. در حالیکه با دوازده امامیان در این امر که علی، حسن و حسین را پیامبر به امامت منصوب کرده بوده هم داستان بودند و موضع امامی را درباره روشن بودن و خالی از ابهام بودن آن «نص» مردود می دانستند و می گفتند که در اصل آن نص مبهم بوده است و مفهومش تنها با پژوهش می تواند در خور کشف باشد. بنابراین آنان تخلف صحابه و جامعه اسلامی متقدم را کاهش داده و آن را نادیده می گرفتند و از خلافت خلیفگان پیش از علی پشتیبانی می کردند. اما با انگیزه نیرومند انقلابی خود با خارجیان نزدیکی داشتند و از برای خلافت مستقر و صلح جامعه تهدید فوری تر از امامیه آرامش طلب ایجاد می کردند. بنابراین بیش از دوازده امامیان در معرض آزار و توقیف بودند و مانند خارجیان تنها در سرزمین های دست نیافتنی یا دور از کانون های قدت خلافت می توانستند موفق شوند.

پیشینه بسط زیدیه در ایران

با اینک چند شورش نافرجام و متقدم امامان زیدی در خاک ایران رخ داد، کیش فرقه ای زیدیان تا نزدیک صد سال پس از مرگ زید پسر علی در سال 122 در ایران ریشه نگرفت. یحیی پسر زید که زیدیان او را در شمار یکی از امامان خود آورده اند در خراسان از همدردی بسیار و حمایتی اندک برخوردار گشت. وی پس از آنکه شورش مردم کوفه در پشتیبانی از پدرش به شکست انجامید به خراسان گریخت. گماشتان اموی به دنبال دستگیریش بودند و خراسانیان بارها در جاهای گوناگون پناهش دادند تا اینکه در سال 125 در نزدیک گوزگان (جوزجان) به دست دنبال کنندگانش کشته شد. اما دعوت عباسی با پشتیبانان محلی او دمسازی کرد و مرگ او و مرگ پدرش را از برای انگیختن احساس های ضد اموی دستاویز قرار داد بی آنکه با هدف آنان همدردیی چندان داشته باشد. پنج دهه بعد در آغاز فرمانروایی هارون رشید، یحیی پسر عبدالله حسنی که در شورش حسینی حسین بن علی در حجاز شرکت جسته بود به پادشاه جستانی دیلمی رودبار در کوهستان های دیلمان پناه برد. گروهی از یاران زیدی که از مردم کوفه بودند او را همراه می کردند. دیلمیان هنوز به کیش اسلام نپیوسته بودند. و نشانه ای در دست نیست که اقامت کوتاهش در این کوهستان ها پیش از آنکه به فضل پسر یحیی برمکی تسلیم شود، موجب نفوذ فعال کیش زیدی در این ناحیه شده باشد. در سال 219 اندکی پس از به خلافت رسیدن معتصم، محمد پسر قاسم حسنی با گروهی کوچک از زیدیان کوفه به طالقان در خراسان آمد و در آنجا شورشی به راه انداخت که به زودی سرکوب شد. نشانه هایی در دست نیست که هیچیک از پشتیبانان محلی او پیروان فرقه زیدی بوده باشند.

نفوذ و گسترش زیدیه شمال ایران

آموزش های زیدی را نخست در ایران برخی از پیروان امام قاسم پسر ابراهیم رسی حسنی (م 246) رواج دادند. امام قاسم در جبل الرس واقع در خاور مدینه می زیست و تدریس می کرد. در نگاشته هایش از برخی از مردم طبرستان یاد می کند که درباره کارهای مذهبی از او پرسش هایی می کرده اند. یکی از راویان اصلی نظریه فقهی او جعفر پسر محمد نیروسی تبری بود که شهر زادگاهش نیروس در کوههای طبرستان باختری در چند میلی خاور رودخانه چالوس بوده است. طبرستان باختری سرزمین رویان، کلار و چالوس نخستین پایگاه زیدیان در ایران گردید. در سال 250 چهار سال پس از مرگ قاسم پسر ابراهیم مردم این سرزمین بر ضد حکومت طاهریان سر به شورش برداشتند و با صوابدید مردی علوی از مردم محل، حسن پسر زید حسنی را از ری به رهبری خود فراخواندند. حسن به زودی سراسر تبرستان را گرفت و با لقب خلافت مآب داعی الی الحق به فرمانروایی پرداخت. او پایتخت خود را شهر آمل قرار داد که با سرزمین که خاستگاه بیتشر پشتیبانانش بود فاصله ای چندان نداشت. محمد پسر زید برادر و جانشین او در نبردی که در سال 287 انجام داد به دست سامانیان کشته شد. و سامانیان سیطره مذهب اهل تسنن را بار دیگر بر طبرستان مستقر ساختند.

فراز و فرود زیدیان در شمال ایران

حسن پسر زید در سیاست مذهب خود به گونه ای رسمی آداب و شریعت شیعه و کلام معتزلی را رواج داد و به ظاهر محمد نیز از او پیروی کرده دو متکلم برجسته معتزلی ابوالقاسم بلخی و ابومسلم اصفهانی را به گونه منشیان خود به کار گرفت. ابن ندیم از برخی از کتابهای حسن درباره شرع و امامت نام می برد. اما این کتابها در دست نیست و در ادبیات بعدی زیدی هرگز از آنها نامی و نقلی نرفته است. هیچیک از آن دو برادر را بعدها امام زیدی ندانستند و به ویژه پیروان یحیی هادی الی الحق که نوه قاسم پسر ابراهیم و بنیانگذار امامت زیدی در یمن بود، آن دو را به بیدادگری متهم می ساختند. هادی چندی پیش از آن که به یمن رود. در زمان فرمانروایی محمد پسر زید از آمل دیدن کرد و از آنجا که به پیروان خود اجازه داده بود که او را امام بخوانند محمد پسر زید نسبت به او بدگمان گشت و او ناگزیر شد تا با شتاب از شهر بیرون رود زیدیان مکتب قاسم پسر ابراهیم در تبرستان با اینکه از فرمانروایی حسن و محمد پشتیبانی می نمودند به ظاهر نوه قاسم را در کارهای مذهبی پیشوای خود می دانستند، شماره ای در خور از زیدیان تبری پس از قیام هادی در یمن به او پیوستند و در سلک وفادارترین یاوران او درآمدند.
فرمانروایی زیدیان علوی در طبرستان در سال 301 به دست حسن بن علی اطروش الناصر للحق بار دیگر برقرار گشت. او که از حسینیان مدینه نبود در زمان فرمانروایی حسن پسر زید به تبرستان آمده بود و در جنگی که در آن محمد پسر زید کشته شد شرکت جسته بود، وی سپس به ری گریخت و دیری نپایید که دعوت پادشاه جستانی از دیلمیان که به او وعده یاری در بازپس گیری تبرستان را داده بود پذیرفت ناصر در آغاز دوباره به طبرستان لشکر کشید و شکست خورد آنگاه در همانجا ماند تا دیلمیانی را که هنوز به کیش زیدی نه پیوسته بودند و نیز مردم گیل خاور سفیدرود را به اسلام فراخواند. با اینکه قاسم پسر ابراهیم را یکی از مراجع خود می دانست نظریه های دینی اش با او تفاوت هایی داشت به خاصه در فقه وی بیشتر زیر تاثیر نظریه های امامیان بود تا قاسم و هادی، بنابراین او حکم های امامی را درباره اطلاق وارث و شیوه مسیح پا در وضو را پذیرفت.
در نتیجه این اختلاف های کسانی که به کوشش او کیش زیدی را پذیرا شده بودند جماعت جداگانه از زیدیان را با نام ناصریه تشکیل دادند که با قاسمیه، پیروان مکتب قاسم و هادی که در رویان و خاور دیلمان رواج داشت متفاوت بود. ناصر با کمک پیروان تازه خود توانست تبرستان را از چنگ سامانیان به درآورد. وی سه سال بعد در 304 درگذشت. پیکرش را در شهر آمل به خاک سپردند و گورگاهش زیارتگاه ناصریان گشت. ناصریان پیوسته فرزندان او را بر دیگر علویان که داوطلب امامت بودند برتری می دادند و به ایشان سخت پیوستگی نشان می دادند.

رقابت و ستیزه فرق قاسمیه و ناصریه در شمال
حضور دو مکتب زیدی در سرزمین های کناره دریای خزر به زودی به ستیزه های فرقه ای در میان ایشان انجامید. این دشمنی به سبب مخالفت های دیرینه نژادی در میان دیلمیان و گیلکیان بالا گرفت چون بیشتر دیلمیان در شمار قاسمیان و همه گیلکان خاور سفیدرود از فرقه ناصریان بودند وضع هنگامی پیچیده تر شد که هم داستان شده و امامت برخی از امامان یمنی را پذیرا شدند. در حالی که ناصریان همچنان در قلمرو ناحیه دریای خزر محدود ماندند. در گرماگرم رقابتی که در میان این دو فرقه درگرفته بود اطرافیان هر دو سو تا آنجا پیش رفتند که پیروان مکتب دیگر را کافر و ملحد خواندند. نزدیک نیمه سده چهارم امام ابوعبدالله مهدی که خود از فرقه قاسمیه بود اما در هوسم (رودسر کنونی)، کانون اصلی آموزش و دانش ناصریان، فرمانروایی می کرد با معتبر اعلام کردن نظریه های هر دو مکتب از این استدلال که این هر دو بر اساس اجتهاد امامان برحق استوار است. کوشید تا شعله شور و شوق هواخواهی فرقه ای این مکتب ها را فرونشاند. در حالی که زیدیان کناره دریای خزر این عقیده را پذیرفتند. این پذیرش تفرقه را به تمامی از میان برنداشت. تداوم این دو مکتب همراه با انشعاب نژادی و هواداری از زادگاه کمابیش انقسام سیاسی دایمی در جماعت زیدی کناره خزر انجامید. فرمانروایی علویان پس از بر افتادن از طبرستان و استقرار دوباهر در سرزمین های غربی تر در بیشتر زمان ها به دو شاخه دیلمی و گیلکی منقسم بود.

شکوه و عظمت زیدیان در قلمرو خاندان بویه
زیدیان در زمان فرمانروایی خاندان بویه در ایران به اوج عظمت رسیدند. خاندان بویه یعنی دیلمیان ناحیه لاهیجان، نخست از خدمت در لشکریان ناصر للحق علوی و جانشین علوی او حسن پسر قاسم داعی به رهبری رسیدند. هرچند خاندان نامبرده پس از رسیدن به قدرت بنا به مصلحت سیاسی از خلافت عباسیان پشتیبانی نمود. علویان زیدی را نیز در پرتو پشتیبانی و تایید خود گرفتند و فرمانروایی علویان را در زادگاه خودشان یا کناره های دریای خزر تقویت کردند. ابوعبدالله مهدی فرزند حسن پسر قاسم الداعی که چندی بعد امام زیدی گشت مورد تکریم فراوان معز الدوله یویهی قرار گرفت. و از سوی همو به پایگاه وکیل یا نماینده علویان در بغداد برگماشته شد. با این امتیاز فوق عادت که هرگز در مراسم رسمی به پوشیدن جامه سیاه، رنگ رسمی عباسیان، یا حضور در دربار خلیفه ناگزیر نباشد، گویند معز الدوله در خلوت او را امام خود می خوانده است.
در میان امامان زیدی کناره دریای خزر پس از ناصر بلند آوازه ترین عالمانشان دو برادر دانشمند بودند از خاندان بطحانی به نامهای احمد پسر حسین موید بالله (مرده 411) و ابوطالب یحیی ناطق بالحق که هر دو روزگاری در ری به محفل وزیر خاندان بویه صاحب بن عباد و قاضی قضات معتزلی او، عبدالجبار همدانی وابستگی داشتند. این هر دو برادر در آمل از پشت پدری که کیش شیعه امامی داشت چشم به جهان گشودند و در زیر نفوذ آموزگارشان ابوالعباس حسنی که یکی از نمایندگان بزرگ مکتب هادی در طبرستان بود به کیش زیدی گرویدند. اینان در بغداد در نزد ابوعبدالله بصری که به ابوعبدالله مهدی نیز دانش آموخته بود، کلام معتزلی آموختند. ابوعبدالله بصری، پیش از عبدالجبار، پیشوای مکتب معتزلی بصره بود، و سه امام زیدی به کوشش همین ابوعبدالله کلام معتزلی مکتب بصره را پذیرفتند، در حالی که هادی به نظریه های مکتب معتزلی بغداد بیشتر نزدیک بوده است. نظریه های مکتب معتزلی بصری ویژگی کیش زیدی در کناره های دریای خزر گشت و از همین جا به یمن نیز سرایت کرده در برابر مکتب محلی یمنی که به کلام هادی چسبیده بود قد برافراشت. موید دو کتاب فقهی نیز بر پایه نظریه های شرعی هادی، و کتابی دیگر که بیانگر نظریه های خودش بود- کتاب الافاده نوشت. بر پایه این کتاب برخی او را بنیانگذار مکتب ویژ ه ای از فقه زیدی به نام مویدیه دانسته اند. هرچند برخی دیگر مویدیه را بخشی از قاسمیه دانسته اند. به ظاهر اختلاف های میان آن دو به نسبت ناچیز بوده است.

موقعیت زیدیه بعد از برافتادن خاندان بومیه
پس از برافتادن خاندان بویه، شهرری در سراسر سده پنجم و نیمه نخست سده ششم هنوز به گونه کانونی مهم از آموزش های زیدی بود. شاید در همین شهر بود که موفق بالله ابوعبدالله حسین پسر اسماعیل شجری جرجانی که شاگرد، قاضی عبدالجبار و رفیق مودی بود تدریس می کرد. او نویسنده کتاب موجودی ات به نام «کتاب الاحاطه» که در آن به توصیف کلام معتزلی مکتب عبدالجبار و نظریه های زیدیان درباره امامت پرداخته است. پسرش مرشد بالله یحیی (م. 477)، از دانشمندان بزرگ ری بود که در کلام معتزلی، فقه زیدی، حدیث و نسب شناسی طالبیان چیره دست بود. در سال 446 وی زمانی کوتاه در میان دیلمیان مدعی امامت زیدی گشت و چندی بعد در ری او را کیا یحیی و امام خواندند. محدثان سنی نیز با او نشست و برخاست داشتند. محدث سرشناس معتزلی اسماعیل پسر علی سمان (مرده نزدیک 447)، در ری در فقه زیدی و نیز در مذهب های حنفی و شافعی چیره دست بود. نزدیک نیمه سده ششم ابوعباس احمد پسر ابی حسن کنی در ری و در زادگاهش کن که در کوهستان های آن نزدیکی هاست به عنوان دانشمند و معلمی زیدی فعالیت داشت. معروفیت وی بیشتر به علت روایت شمار بسیار از کتابهای مولفان زیدی کناره های خزر از برای قاضی جعفر پسر ابی یحیی یمنی بوده که روزگاری نزد او درس می خوانده و سپس این کتاب ها را در یمن معرفی کرده است.

موقعیت زیدیه در بیهق

بیهق کانون دیگر آموزش های کیش زیدی در ایران در فراسوی ولایت های دریای خزر بود. بنا به نوشته ابن فندق رئیس بیهق ابوالقاسم علی پسر محمد پسر حسین چندی پیش از جمادی یکم سال 414 در آنجا چهار مدرسه از برای چهار جناح یعنی حنفیان، شافعیان، کرامیان و سیدان و پیروانشان، معتزلیان (عدلیون)، و زیدیان بنا کرد (ابن فندق، تاریخ بیهق، صص 194، 195). به اظهار علویان شهر با کیش زیدی و کلام معتزلی هم داستان بودند. در آن حال سلطان محمود رئیس را به غزنه فرا خواند و او را شاید به سبب ساختن مدرسه از برای شیعیان سرزنش کرد. ابن فندق درباره اینکه آیا بعدها به آن مدرسه اجازه ادامه کار داده شد، یا نه سخنی نمی گوید. چندی بعد در همان سده ابوسعد محسن پسر محمد پورکرامه معروف به حاکم جشمی (م، 494) در ناحیه بیهق به تدریس پرداخت. جشمی معتزلی حنفی بود و در مرحله های آخر زندگانی اش سخت به زیدیان که به کیششان درآمده بود پیوستگی داشت، کتابهای فراوان او در کلام، تفسیر قرآن و مبحث های جدلی در دفاع از معتزلیان و زیدیان زندگینامه در میان زیدیان کناره دریای خزر و سپس همچنین در یمن از شهرت و مرجعیت بسیار برخوردار گشت. آموزش هایش را پسرش فضل، که یکی از شاگردانش ابوحسین زید پسر حسن بیهقی بود، در بیهق دنبال همی کرد ابوالحسین زید بیهقی در سال 541 به یمن آمد و دو سال در آنجا از برای تدریس بماند. امام فرمانروا المتوکل علی الله احمد پسر سلیمان نزد او به مطالعه کلام و روش شناسی فقهی پرداخت، و آثار خودش بیانگر نفوذ زیدیان کناره های دریای خزر است. از جمله شاگردان دیگر بیهقی قاضی جعفر نامبرده در بالاست که در هنگام ترک یمن استاد خود را همراهی کرد. پس از مرگ بیهقی در تهامه قاضی جعفر سفر خود را به سوی عراق و ری از برای انجام دادن ماموریت گردآوری مرده ریگ ادبی زیدیان و انتقال آن به یمن ادامه داد.

عزلت و افول زیدیه
در این زمان کیش زیدی در عراق و ایران رو به افول می رفت و دیری نپایید که به راستی در فراسوی عزلت گاههای دست نیافتنی اش در رویان، دیلمان و گیلان به تقریب به یکباره ناپدید شد. دراین عزلت گاهها هم پایگاه این کیش به سبب پیشروی های اسماعیل و اهل تسنن محدود گشت. اما جاعت های کوچک زیدی مذهب از هر دو شاخه ناصریان و مویدیان برجا ماندند. و سنتی محدود از آموزش های زیدی را تا آغاز دوران صفویان حفظ کردند. در زمان شاه طهماسب نزدیک سال 933 بیشتر باقی ماندگان زیدی کناره خزر به تشیع دوازده امامی گرویدند.

منـابـع

مادلونگ- فرقه‌های اسلامی- صفحه 148- 138

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد