شبهه ای در مورد جاودانگی لذت های بهشتی
فارسی 3307 نمایش |اموال و لذائذ این دنیا وسائل و مقدمه نیل به چیزى است که نزد خدا است و خود مستقلا هدف نیستند. کفار معتقد بوده اند که مى توانند با اموال و اولاد، از خدا بى نیاز شوند، علت این پندار فریب خوردن آنان در برابر تمایلات و لذائذ مادى است، علت این است که از امور آخرت منقطع شده، و رو به دنیا آوردند، از امور بسیار مهم بریده به امور مجازى پرداختند، امر بر آنان مشتبه شد و نفهمیدند که لذائذ مادى، همه وسیله و متاع زندگى موقت در دنیا، و زندگى است، که خود مقدمه است، براى رسیدن به آنچه نزد خدا است و آن عبارت است از حسن ماب و عاقبت نیکو. و اگر چنین مقدر کرده که علاقمند و دوستدار دنیا باشند براى این بوده که دنیا را وسیله زندگى آخرت خود کنند، و از متاع این زندگى چیزهایى را که به درد آن زندگیشان مى خورد برگیرند.
«زین للناس حب الشهوات من النساء و البنین و القناطیر المقنطرة من الذهب و الفضة و الخیل المسومة و الأنعم و الحرث ذالک متع الحیوة الدنیا و الله عنده حسن الماب* قل أ ؤنبئکم بخیر من ذالکم للذین اتقوا عند ربهم جنات تجرى من تحتها الأنهر خلدین فیها و أزواج مطهرة و رضوان من اللهو الله بصیر بالعباد؛ دوست داشتن خواستنى ها از زنان و اولاد و اموال فراوان از زر و سیم و اسبان نشاندار و دام ها و کشتزاران در چشم مردم آراسته شده است، ولى اینها متاع زود گذر زندگانى دنیاست و سر انجام نیکو [و زندگى عالى تر] نزد خداست. بگو: آیا شما را به بهتر از اینها خبر دهم؟ براى پرهیزگاران نزد پروردگارشان باغ هایى است که از پاى درختانش نهرها جارى است و در آن جاودانه بمانند و همسرانى پاکیزه و [از همه خوش تر] رضا و خرسندى خدا را دارند، و خداوند بر [احوال] بندگان بصیر است.» (آل عمران/ 14- 15)
یکى از لطیف ترین نکاتى که از این دو آیه، یعنى آیه: «ذلک متاع الحیاة الدنیا، و الله عنده حسن المآب» و آیه: «قل أ أنبئکم بخیر من ذلکم...» و آیاتى که شبیه به اینها است، نظیر آیه: «قل من حرم زینة الله التی أخرج لعباده و الطیبات من الرزق قل هی للذین آمنوا فی الحیاة الدنیا، خالصة یوم القیامة کذلک نفصل الآیات لقوم یعلمون؛ بگو: چه کسى زینت الهى را که خدا براى بندگانش پدید آورده و روزى هاى پاکیزه و مطبوع را حرام کرده است؟ بگو: این نعمت ها در زندگى دنیا براى کسانى است که ایمان آورده اند [هر چند دیگران نیز استفاده مى کنند] ولى روز قیامت مخصوص ایشان است. ما این گونه، آیات را براى مردمى که مى فهمند شرح مى دهیم.» (اعراف/ 32) استفاده مى شود، پاسخ از اشکالى است که بسیارى از دانشمندان بر ظاهر آیات راجع به توصیف نعمت هاى بهشت وارد دانسته اند.
تقریر یک اشکال:
تمامی لذائذ دنیوى براى بقاى انسان و حفظ نسل او است، در آخرت که دار بقاء است، چه حاجتى به اینگونه لذائذ هست؟
توضیح اینکه اگر در احوال وجود موجودات محسوس در این عالم دقت کنیم، هیچ شکى براى ما نمى ماند، در اینکه افعالى که از این موجودات سر مى زند، همه ناشى و فرع بر قوا و ادواتى است که هر موجودى مجهز به آن است، و بحث از اهداف و غایات هستى هم این معنا را تایید مى کند، و به ثبوت مى رساند که هیچ چیز در عالم به طور اتفاق و یا گزاف و یا عبث خلق نشده است.
یکى از موجودات این عالم، انسان است که مى بینیم از سر تا پایش دستگاه هایى دقیق و جهازى حیرت انگیز از دقت است، با یک جهازش مساله تغذیه او تامین مى شود، که همه مى دانیم غذا خوردن آدمى بیهوده نیست، بلکه براى پر کردن خلاى است که در اثر تحلیل بدن پدید مى آید، ناگزیر غذا مى خورد، تا باقى بماند.
یکى دیگر از آن جهازات، جهاز تناسل است، در مردان به شکلى و در زنان به شکلى دیگر، و هر یک قوایى فعاله دارند، قوایى که هر یک مترتب بر دیگرى است، و این دو جنس مخالف با کشش و کوشش به یکدیگر مى رسند. تا نوع بشر باقى بماند، در نباتات و حیوانات هم مساله نظیر وضعى است که انسانها دارند.
از سوى دیگر مى بینیم عالم خلقت براى اینکه موجودات را به راهى که مى خواهد بیندازد و آنها را مسخر خود کند، و مخصوصا در تسخیر جانداران یعنى حیوان و انسان، لذائذى در افعال آنها و قواى فعاله آنها قرار داده، تا به خاطر رسیدن به آن لذائذ او را به سوى عمل روانه کند، و او خودش نمى داند چرا این قدر براى خوردن و عمل زناشویى مى دود، خیال مى کند هدف لذت بردن او است، در حالى که با این لذت و این گول زنک، او را کوک کرده اند، تا خلقت به هدف خود که بقاى شخص و نوع انسان است برسد.
مسلما اگر خلقت انسان و غذا و شهوت جنسى این رابطه یعنى لذت گیرى را در آدمى ننهاده بود هیچ انسانى به دنبال آن نمى رفت، نه براى تحصیل غذا این همه تلاش مى کرد، و نه براى عمل جنسى آن همه مشقات را مى پذیرفت، و هر چه مثلا به او مى گفتند اگر غذا نخورى باقى نمى مانى، و اگر جماع نکنى جنس بشر باقى نمى ماند، زیر بار نمى رفت، و در نتیجه غرض خلقت باطل مى شد، و لیکن خداى تعالى لذت غذا، و لذت جماع را در او به ودیعت نهاد، تا آرامش خود را در به دست آوردن آن دو بداند، و تا غذا و شهوت جنسى را به دست نیاورد آرام نگیرد، و براى به دست آوردنش هر مشقت و مصیبت و بلائى را به جان بخرد، و نه تنها به جان بخرد، بلکه در جمع آورى مال و سایر شهوات به دیگران فخر هم بفروشد و خلاصه او به مشتى گول زنک دلخوش باشد، و نظام خلقت به هدف خود برسد.
پس معلوم شد که منظور خداى تعالى از این تدبیر غیر از این نبوده، که فرد و نسل بشر باقى بماند، فرد، با غذا خوردنش، و نسل، با جماع کردنش. این غرض خلقت، و اما براى خود انسان باقى نمى ماند مگر خیال.
خوب، وقتى معلوم شد که این لذائذ دنیوى مقصود اصلى در خلقت نیست، بلکه براى غرضى محدود و زماندار است، اشکال بالا متوجه مى شود که در قیامت وجود این لذائذ چه معنا دارد، با اینکه بقاى آن زندگى نه بستگى به خوردن دارد، و نه به جماع. باز تکرار مى کنیم که لذت خوردن و نوشیدن و همه لذائذ مربوط به تغذى براى حفظ بدن از آفت تحلیل رفتن و از فساد ترکیب آن یعنى مردن است، و لذت جماع و همه لذائذ مربوط به آن که امورى بسیار است براى تولید مثل و حفظ نوع از فنا و اضمحلال مى باشد.
پس اگر براى انسان وجودى فرض کنیم که عدم و فنا در دنبالش نیست، و حیاتى فرض کنیم که از هر شر و مکروهى مامون است، دیگر چه فایده اى مى توان در وجود قواى بدنى یک انسان آخرتى تصور کرد؟ و چه ثمره اى در داشتن جهاز هاضمه، و تنفس، و تناسل، و مثانه، طحال، و کبد و امثال آن مى تواند باشد؟ با اینکه گفتیم همه این جهازها براى بقا تا زمانى محدود است، نه براى بقاى جاودانى و ابدى.
جواب به اشکال فوق
جواب این اشکال این است که خداى سبحان آنچه از لذائذ دنیا و نعمت هاى مربوط به آن لذائذ را خلق کرده که انسانها را مجذوب خود کند، و در نتیجه به سوى زندگى در دنیا و متعلقات آن کشیده شوند، هم چنان که در کلام مجیدش فرمود: «إنا جعلنا ما على الأرض زینة لها؛ ما آنچه روى زمین است را زینت زمین کردیم.» (کهف/ 7)
و نیز فرموده: «المال و البنون زینة الحیاة الدنیا؛ مال و فرزندان زینت زندگى دنیا است.» (کهف/ 46)
و نیز فرموده: «تبتغون عرض الحیاة الدنیا؛ همه در طلب متاع ناپایدار زندگى دنیا هستند.» (نساء/ 94)
و نیز در آیه اى که مى بینید و جامع ترین آیه نسبت به فرض ما است فرموده: «و لا تمدن عینیک إلى ما متعنا به أزواجا منهم زهرة الحیاة الدنیا، لنفتنهم فیه، و رزق ربک خیر و أبقى؛ دو چشم خود را به آن چیزهایى که رونق زندگى دنیا است و به بعضى از ایشان بهره دادیم تا درباره آن آزمایششان کنیم، خیره مساز، که رزق پروردگارت بهتر و پایدارتر است.» (طه/ 131)
و نیز فرموده: «و ما أوتیتم من شی ء فمتاع الحیاة الدنیا، و زینتها، و ما عند الله خیر و أبقى، أ فلا تعقلون؛ و آنچه در اختیارتان قرار گرفته، وسیله زندگى دنیا و زینت آن است، نه هدف نهایى، و آنچه نزد خدا است بهتر و پایدارتر است، آیا باز هم تعقل نمى کنید.» (قصص/ 60) و آیاتى دیگر از این قبیل که همه این نکته را بیان مى کنند که نعمت هاى موجود در دنیا و لذائذ مربوط به هر یک از آنها امورى است مقصود للغیر، نه مقصود بالذات، وسیله هایى است براى زندگى محدود دنیا، که از چند روزه دنیا تجاوز نمى کند، و اگر مساله زندگى مطرح نبود این نعمت ها نه خلق مى شد و نه ارزشى داشت، حقیقت امر همین است.
ولیکن این را هم باید دانست که آنچه از هستى انسان باقى مى ماند همین وجودى است که چند صباحى در دنیا زندگى کرده، با دگرگونى ها و تحولاتش مسیرى را از نقص به کمال طى نموده، و این قسمت از وجود انسان همان روحى است که از بدن منشا گرفته و بر بدن حکم مى راند.
بدنى که عبارت است از مجموع اجزایى که از عناصر روى زمین درست شده، و نیز قواى فعاله اى که در بدن است، به طورى که اگر فرض کنیم غذا و شهوت (و یا علاقه جذب عناصر زمین به سوى بدن) نمى بود، وجود انسان هم دوام نمى یافت. پس فرض نبود غذا و سایر شهوات، فرض نبود انسان است، نه فرض استمرار نیافتن وجودش، (دقت بفرمائید).
پس انسان در حقیقت همان موجودى است که با زاد و ولد منشعب مى شود، مى خورد و مى نوشد، و ازدواج مى کند و در همه چیز تصرف نموده، مى گیرد، مى دهد، حس مى کند، خیال مى کند، تعقل مى نماید، خرسند و مسرور و شادمان مى شود، و هر ملائمى را به خود جلب مى کند، خودى که عبارت است از مجموع اینها که گفتیم، مجموعى که بعضى از آنها مقدمه بعضى دیگر است، و انسان بین مقدمه و ذى المقدمه حرکتى دورى دارد، چیزى که بر حسب طبیعت مقدمه کمال او بود، با دخالت شعور و اختیارش کمال حقیقتش مى شود.
جاودانگی انسان به معنی ابطال وجود او نیست
خلود و جاودانگى انسان در آخرت به معناى ابطال وجود او نیست، بلکه ادامه وجود دنیوى او است و وقتى خدا او را از دار فانى دنیا به دار بقا منتقل کرد، و خلود و جاودانگى برایش نوشت، حال یا خلود در عذاب، و یا در نعمت و ثواب این انتقال و خلود، ابطال وجود او نمى تواند باشد بلکه اثبات وجود دنیایى او است، هرچه بود حالا هم همان است، با این تفاوت که در دنیا معرض دگرگونى و زوال بود، ولى در آخرت دگرگونى ندارد، هر چه هست همیشه همان خواهد بود، قهرا یا همیشه به نعمت هایى از سنخ نعمت هاى دنیا (منهاى زوال و تغییر) متنعم، و یا به نقمت ها و مصائبى از سنخ عذابهاى دنیا (ولى منهاى زوال و تغییر) معذب خواهد بود، و چون نعمت هاى دنیا عبارت بود از شهوت جنسى، و لذت طعام، و شراب، و لباس، و مسکن، و همنشین و مسرت و شادى و امثال اینها، در آخرت هم قهرا همین ها خواهد بود.
پس انسان آخرت هم همان انسان دنیا است، مایحتاج آخرتش هم همان مایحتاج دنیا است، آنچه در دنیا وسیله استکمالش بوده همان در آخرت هم وسیله استکمال او است، مطالب و مقاصدش هم همان مطالب و مقاصد است، تنها فرقى که بین دنیا و آخرت است مساله بقا و زوال است.
این آن چیزى است که از کلام خداى سبحان ظاهر مى شود، که در بیان حقیقت بنیه و ساختمان انسان مى فرماید: «و لقد خلقنا الإنسان من سلالة من طین ثم جعلناه نطفة فی قرار مکین ثم خلقنا النطفة علقة، فخلقنا العلقة مضغة، فخلقنا المضغة، عظاما، فکسونا العظام لحما، ثم أنشأناه خلقا آخر، فتبارک الله أحسن الخالقین، ثم إنکم بعد ذلک لمیتون، ثم إنکم یوم القیامة تبعثون؛ همانا ما انسان را از چکیده اى از گل خلق کردیم، آن گاه آن خلاصه را نطفه اى کرده، در قرارگاهى ایمن نهادیم، آن گاه آن نطفه را به صورت "علقه" در آوردیم و آن کرم را به صورت گوشتى جویده آفریدیم، و سپس آن گوشت جویده را به صورت اسکلت و استخوان بندى در آوردیم، و آن گاه بر روى آن اسکلت، گوشت پوشاندیم، و در آخر او را خلقى دیگر کردیم، پس چه پر برکت است، خدا که بهترین خالق است، سپس شما بعد از همه اینها خواهید مرد، و سپس همین شما در روز قیامت مبعوث خواهید شد.» (مؤمنون/ 16) توجه کنید به جمله اول آیه و همه فقرات آن که تعبیر به "خلقت" کرده، و خلقت عبارت است از ترکیب، (نظیر پدید آوردن بنا از ترکیب سنگ و آجر و غیره)، و باز توجه کنید به جمله: "و در آخر او را خلقى دیگر کردیم"، که به خوبى دلالت مى کند بر اینکه خلقت مادى بدن مبدل مى شود به خلقت موجودى مجرد، و باز توجه کنید به جمله "و سپس همین شما در روز قیامت مبعوث خواهید شد" که به طور مسلم مخاطب به این خطاب، همان انسانى است که خلقتى دیگر شده.
و نیز مى فرماید: «قال فیها تحیون، و فیها تموتون، و منها تخرجون؛ فرمود در زمین زنده مى شوید، و در همان زمین مى میرید، و از همان زمین بیرون مى شوید.» (اعراف/ 25) که از آن بر مى آید حیات انسان، حیاتى است زمینى، که از زمین و نعمت هایش ترکیب شده است.
از سوى دیگر خداى سبحان درباره این نعمت هاى زمینى فرموده: «ذلک متاع الحیاة الدنیا» و نیز فرموده: «و ما الحیاة الدنیا فی الآخرة إلا متاع؛ زندگى دنيا در [برابر] آخرت جز بهره اى [ناچيز] نيست.» (رعد/ 26) و در این دو آیه خود زندگى دنیا را وسیله زندگى آخرت و متاع آن نامیده، متاعى که صاحبش از آن متمتع مى شود، و این خود بدیع ترین بیان در این باب است، بابى است که از آن هزارها باب باز مى شود، و در عین حال مصدق کلام رسول خدا (ص) است که فرموده: «کما تعیشون تموتون، و کما تموتون تبعثون.»
انسان علاوه بر نقص و کمال طبیعى، نقص و کمالى نیز دارد که به اختیار و اعمال او وابسته است. کوتاه سخن اینکه زندگى دنیا عبارت است از وجود دنیوى انسان، به ضمیمه آنچه از خوبیها و بدیها که کسب کرده، و آنچه که به نظر خودش خیبت و خسران است. در نتیجه در آخرت یا لذائذى که کسب کرده به او مى دهند، و یا از آن محرومش مى کنند. و یا به نعمتهاى بهشت برخوردارش مى سازند، و یا به عذاب آتش گرفتارش مى کنند.
به عبارتى روشن تر، آدمى در بقایش به حسب طبیعت، سعادت و شقاوتى دارد، هم بقاى شخصیتش و هم بقاى نوعش، و این سعادت و شقاوت منوط به فعل طبیعى او، یعنى أکل و شرب و نکاح او است، و همین فعل طبیعى به وسیله لذائذى که در آن قرار داده اند آرایش و مشاطه گرى شده، لذائذى که جنبه مقدمیت دارد. این به حسب طبیعت آدمى و خارج از اختیار او است.
اما وقتى مى خواهد با فعل اختیارى خود طلب کمال کند، و شعور و اراده خود را به کار بیندازد، موجودى مى شود که دیگر کمالش منحصر در لذائذ طبیعى نیست، بلکه همان چیزى است که با شعور و اراده خود انتخاب کرده است.
پس آنچه خارج از شعور و مشیت او است (از قبیل خوشگلى و خوش لباسى، و بلندى و خوش صورتى، و خوش خطى، و سفیدى، و لذت بخشى غذا، و خانه، و همسرش و امثال اینها) کمال او شمرده نمى شود، هر چند که نوعى کمال طبیعى هست، و همچنین عکس آن نقص خود او شمرده نمى شود، هر چند که نقص طبیعى هست، هم چنان که خود را مى بینیم که از تصور لذائذ لذت مى بریم، هر چند که در خارج وجود نداشته باشد.
مثلا مریض با اینکه بهبودى ندارد اما از تصور بهبودى لذت مى برد، پس همین لذائذ مقدمى است که کمال حقیقى انسان مى شود، هر چند که از نظر طبیعت، کمال مقدمى است.
حال اگر خداى سبحان این انسان را بقایى جاودانه بدهد، سعادتش همان لذائذى است که در دنیا مى خواست، و شقاوتش همان چیزهایى است که در دنیا نمى خواست، حال چه لذت به حسب طبیعت، و خلاصه لذت مقدمى باشد، و چه لذت حقیقى و اصلى باشد، چون این بدیهى است که خیر هر شخص و یا قوه مدرکه و داراى اراده عبارت است از چیزهایى که علم بدان دارد، و آن را مى خواهد، و شر او عبارت است از چیزى که آن را مى شناسد ولى نمى خواهد.
پس به دست آمد که سعادت انسان در آخرت به همین است که به آنچه از لذائذ که در دنیا مى خواست برسد، چه خوردنیش، و چه نوشیدنش، و چه لذائذ جنسیش، و چه لذائذى که در دنیا به تصورش نمى رسید، و در عقلش نمى گنجید، و در آخرت عقلش به آن دست مى یابد، و رسیدن به این لذائذ همان بهشت است، و شقاوتش به نرسیدن به آنها است، که همان آتش است، هم چنان که خداى تعالى فرموده: «لهم ما یشاؤن فیها، و لدینا مزید؛ هر چه بخواهند در آنجا دارند و پيش ما فزونتر [هم] هست.» (ق/ 35)
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 3 صفحه 148 و 168- 174
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها