نامه اعمال (اصحاب یمین و شمال)

فارسی 3534 نمایش |

اصحاب یمین

اصحاب یمین همان جمعیت سعادتمندى است که نامه اعمالشان به علامت پیروزى در امتحانات الهى به دست راستشان داده مى شود، در قرآن به شش نعمت از نعمتهای خداوند که از آن این گروه است اشاره مى کند که با مقایسه به نعمتهاى مقربان که در هفت بخش آمده است یک مرحله پائینتر می باشد. خداوند براى بیان بلندى مقام آنها مى فرماید: «و أصحاب الیمین ما أصحاب الیمین؛ اصحاب یمین، چه اصحاب یمینى!» (واقعه/ 27) از اهل ایمان و تقوى تعبیر به اصحاب یمین شده از نظر قدرت و نیروى که در عالم قیامت واجد خواهند بود و سیرت ظهور ایمان و انقیاد نسبت به ساحت پروردگار در عالم قیامت به صورت قدرت و اراده به طور اطلاق در می آید که هر چه را در بهشت بخواهد و اراده نمایند بدون درنگ به وجود خواهد آمد و چه قدرتى زیاده بر این تصور می رود که اراده اهل ایمان ظهورى از اراده کبریائى باشد. و گفته شده از نظر اینکه دفاتر و پرونده اعمال آنان به دست راست آنان داده مى شود و کنایه از سعادت و نجاح و موفقیت است.
المیمنة از یمن مشتق است که به معنى حظ و بهره نیکو است، و خدا از آن روى نامه اعمال اصحاب الیمین را در قیامت به دست راستشان مى سپارد که دلیلى بر عاقبت نیکوى ایشان بوده باشد، و نیز بدان دلیل که فرشته نویسنده کارهاى نیک آدمى در طرف راست او جاى دارد و نویسنده کارهاى بد در طرف چپ، و صحبت و مصاحبت به معنى ملازم و مقارن بودن است، پس اینان ارتباط محکمى با فرشتگان نویسنده حسنات دارند که در نتیجه فراوانى اعمال نیک آنان فراهم مى آید، و گاه و بیگاه به دیدار ایشان مى آیند، و آن فرشتگان در هنگام رسیدگى به حساب مصاحب ایشانند و حسنات آنان را بیان مى کنند و براى آنان در نزد خدا به شفاعت برمى خیزند، و هر کس چنین باشد منزلت بزرگى از پاداش و رضایت خدا به دست خواهد آورد.

مواهب و نعمتهاى اصحاب الیمین

در بیان حال و سرگذشت اهل ایمان ساکنان جوار رحمت می فرماید که: «فی سدر مخضود* و طلح منضود: در سایه درخت سدر بى خارند و درختان موزى که میوه هایش خوشه خوشه روى هم چیده شده است.» (واقعه/ 28- 29) سومین نعمت بهشتى را چنین بیان مى کند «و ظل ممدود؛ و سایه کشیده و گسترده.» (واقعه/ 30) در مرحله چهارم به آبهاى بهشتى اشاره کرده مى فرماید: «و ماء مسکوب؛ بهشتیان در کنار آبهایى آبشار مانند (که منظره فوق العاده زیبا و دل انگیزى دارد) به سر مى برند.» (واقعه/ 31) و البته آن درختها و آن همه آب جارى دائم انواع میوه ها را نیز همراه دارد، و لذا در پنجمین نعمت مى افزاید: «و فاکهة کثیرة؛ و میوه هاى فراوانى.» (واقعه/ 32) «لا مقطوعة و لا ممنوعة؛ که نه قطع مى شود و نه هیچگاه ممنوع مى گردد.» (واقعه/ 33)
سپس به نعمت دیگرى اشاره کرده، مى افزاید: «و فرش مرفوعة؛ آنها داراى همسران گرانقدرى هستند.» (واقعه/ 34) سپس به اوصاف دیگرى از همسران بهشتى پرداخته، مى گوید: «إنا أنشأناهن إنشاء؛ ما آنها را آفرینش نوینى بخشیده ایم.» (واقعه/ 35) سپس مى افزاید «فجعلناهن أبکارا؛ ما آنها را همگى بکر قرار دادیم.» (واقعه/ 36) و در اوصاف آنها باز مى افزاید: «عربا؛ آنان نسبت به همسرانشان، عشق مى ورزند و خوش سخن و فصیحند.» (واقعه/ 37) سپس مى افزاید: «لأصحاب الیمین؛ همه این نعمتها براى اصحاب الیمین است.» (واقعه/ 38) و این تاکیدى است مجدد بر اختصاص این مواهب (ششگانه) به آنها. و در پایان این مقال مى فرماید: «ثلة من الأولین؛ گروهى از آنان از امتهاى نخستینند.» (واقعه/ 39) «و ثلة من الآخرین؛ و گروهى از اقوام آخرینند.» (واقعه/ 40)

اصحاب یمین؛ افرادی از دیروز و امروز

"ثلة" در اصل به معنى قطعه مجتمع از پشم است، سپس به هر جمعیت انبوه درهم فشرده گفته شده است، و به این ترتیب گروه عظیمى از اصحاب الیمین از امتهاى گذشته هستند و گروه عظیمى از امت اسلام، چرا که در میان این است صالحان و مؤمنان، بسیارند، هر چند پیشگامان آنها در قبول ایمان نسبت به پیشگامان امم سابق با توجه به کثرت آن امتها و پیامبرانشان کمترند. بعضى گفته اند این دو گروه هر دو از امت اسلامند، گروهى از اولین آنها و گروهى از آخرین آنها، ولى تفسیر اول صحیحتر است.
امام صادق (ع) در معنى «الأولین» گفت: «طبقه اى که با پیغمبر (ص) بودند.» و در معنى «الآخرین»: «افراد امت پس از پیامبر (ص).» و این نگرشى واقعى است که ایستار مبالغه آمیز درباره اولین از مسلمانان را نفى مى کند که همه آنان را از سابقان تصور مى کند، و هدایت را در پیروى هر یک از آنان مى داند، بنابر تفسیر به صورت مطلق حدیث: «اصحاب من همچون ستارگانند و از هر کدام که پیروى کنید به هدایت مى رسید.» پس نسل اول هر چند با کوشش و تلاش خویش تمدن اسلامى را تأسیس کردند، حماسه هایى را بنیان نهادند، بعضى از آنان از سابقون بودند و کمتر از آن از اصحاب الیمین، و بعضى از آنان، به تصریح قرآن از منافقان به شمار مى روند: «و ممن حولکم من الأعراب منافقون و من أهل المدینة؛ و از اعراب پیرامون شما گروهى از منافقانند، و از مردم مدینه نیز.» (توبه/ 101) این با ایستار یأس آمیز مسلمانان امروز منافات دارد. هرگز چنین نیست، و این امکان وجود دارد که یکى از ما در زمره سابقون یا دست کم از اصحاب الیمین باشیم به همان گونه که گروه اول مسلمانان مى توانسته اند چنین باشند.
از آن روى چنین است که امت اسلامى پیوسته بهترین امت برخاسته از میان مردم بوده و پیوسته چنین خواهد بود، و در روایت سعیدبن جبیر از ابن عباس آمده است که پیغمبر (ص) گفت: «امیدوارم که چهار یک بهشتیان از پیروان من باشند.» و ما به تکبیر پرداختیم، سپس گفت: «امیدوارم که سه یک بهشتیان باشیم.» و بار دیگر تکبیر کردیم، و آن گاه گفت: «امیدوارم که نیمه اهل بهشت باشند.» و پس از آن او (ص) «دو آیه» را تلاوت کرد. و در الخصال شیخ صدوق آمده است که رسول الله (ص) گفت: «اهل بهشت صد و بیست صف و ردیفند، و هشتاد صف آنان از این امت است.» ثلة (گروهى) براى فزونى در این جا کافى است، با در نظر گرفتن این مطلب که اولین، بنابر بعضى از روایات، همه امتهاى پیشین را شامل مى شود، و آخرین امت اسلام است، و خدا هر دو گروه را برابر گرفته و گفته است: گروهى از اولین و گروهى از آخرین.

اصحاب شمال

در تعقیب مواهب عظیم گروه مقربان و گروه اصحاب الیمین به سراغ گروه سوم و عذابهاى دردناک و وحشتناک آن مى رود تا در یک مقایسه وضع حال سه گروه روشن گردد. مى فرماید: «و أصحاب الشمال ما أصحاب الشمال؛ و اصحاب شمال، چه اصحاب شمالى.» (واقعه/ 41) گروهى بدبخت و تیره روز و بیچاره و بینوا همانها که نامه های اعمالشان به دست چپشان داده مى شود که رمزى است براى آن که گنهکار و آلوده و ستمگرند و اهل دوزخ، و همانگونه که در توصیف اصحاب الیمین گفتیم این تعبیر براى بیان نهایت خوبى یا بدى حال کسى است، فى المثل مى گوئیم سعادتى به ما رو کرد، چه سعادتى؟ یا مصیبتى رو کرد، چه مصیبتى؟!
سیاق دور جدیدى از سخن را درباره گروه سوم از مردم که اصحاب مشأمه اند آغاز مى کند که کتاب یعنى نامه اعمالشان را در قیامت به دست چپ یا در پشت سر خود دارند، و قرآن کریم تنها به ذکر سرنوشت شوم آنان (همچون در مورد سابقین و اصحاب الیمین) اکتفاء نکرده، بلکه به بیان مهمترین سببهایى که بشر را به چنین عاقبتى مى رساند نیز پرداخته است، تا ما را به راه درست هدایت کند، و از گرفتار شدن به سرنوشت اصحاب المشأمة بیم دهد.
شمال (چپ) کنایه از شومى و نحوست است، و این معنى هنگامى آشکار مى شود که ما کلمه شمال را در این جا با آیه نهم تفسیر کنیم که مقصود از مشأمة در آن جا همان شمال در این جا است. و با آن که کتاب را به دست چپشان مى دهند «و أما من أوتی کتابه بشماله فیقول یا لیتنی لم أوت کتابیه؛ و اما آن کس که نامه عملش را به دست چپش مى دهند، مى گوید: کاش نامه ام را به دستم نداده بودند.» (حاقة/ 25) ولى قرآن به نام «اصحاب الیسار» (اصحاب چپ) نخوانده است، از آن روى که یسار از ماده یسر است که آسانى و خوشى را مى رساند تا به فال نیک گرفته نشود در صورتى که شوم است، و بدان ماند که کلمه مفازة را که به معنى صحرایى است که امکان همه گونه ناراحتى در آن مى رود، مشتق از فوز به معنى رستگارى و پیروزى بگیریم.
از آن روى چنین است که نیروى آدمى عموما در دست راست او است و آن را به سهولت و یسر به کار مى گیرد، در صورتى که کار کردن با دست چپ همراه با عسر و دشوارى است، و این که چپ مایه عسر را یسار خوانده اند براى فال نیک زدن بوده است. و از این همه چنان الهام مى گیریم که سیره مؤمنان و پرهیزگاران مسیر طبیعى است که با واقعیت انسان و زندگى همخوانى و هماهنگى دارد، و مسیر اهل آتش انحراف از مسیر طبیعى است. مگر چنین نیست که هر چیز در جهان تسلیم شده به خدا است و از سنتهاى او پیروى مى کند و به ستایش و تسبیح او مى پردازد؟ و چگونه چنین نباشند در صورتى که «إن من شی ء إلا یسبح بحمده؛ هیچ چیز نیست مگر آنکه به ستایش او تسبیح مى کند.» (إسراء/ 44) در صورتى که اینان را مى بینیم که به خدا کافرند، و براى او شریک قایل مى شوند، و حقایقى بزرگ همچون بعث را انکار مى کنند و به مخالفت با سنتها و اوامر او برمى خیزند. چون تجلى یافتن شمال و یمین (چپ و راست) و مشأمة و میمنة (شومى و فرخى) در روز جزا دادن کتاب به یکى از دو دست است، تجلى آن دو در واقع اجتماعى و سیاسى عبارت از رهبرى درست و صالح است نسبت به یمین، و رهبرى فاسد نسبت به شمال، و این تأویل در روایات فراوان وارد شده است، از جمله: رسول الله (ص) به امام على (ع) گفت: «آنان پیروان تواند.» یعنى اصحاب الیمین، و قول ابو عبدالله (امام صادق) (ع): «و کتاب امام است و هر کس که انکار او کند از اصحاب شمال است که خدا درباره آنان گفته است: (آیه ها).» و از این خبرها و امثال آنها على بن ابراهیم آیه را چنین تأویل کرده است: «یعنى کسى که از اصحاب امیر المؤمنین (ع) است، و مثل شمال: جباران و مشرکان و کافران و طاغوتان و کسانى که خوارى و بدبختى آنها منظور نظر بوده است.»
در این جا سیاق قرآن را متفاوت با پیش از آن مشاهده مى کنیم، چه در هنگام ذکر اصحاب یمین پس از سابقین به بیان صفات آنان نپرداخت، در صورتى که در این جا صفات اصحاب شمال را ذکر کرده است و این پرسش براى ما پیش مى آید که: چرا؟ و ظاهرا پاسخ هنگامى آشکار مى شود که این مطلب را بدانیم که انسان اساسا براى آن آفریده شده که از بهشتیان بوده باشد. مگر خدا ما را براى رحمت کردن بر ما نیافریده است؟ پس به آتش درآمدن انحراف از هدف خلقت است و باید به جستجوى سبب آن برخیزیم، و به همین سبب است که قرآن عوامل درآمدن به آتش را بیان مى کند که هر کس از آنها اجتناب ورزد، خدا بر او تفضل مى کند و او را به بهشت روانه مى سازد، و اسلوب قرآنى در بیان سببهاى رسیدن به آتش بدیع و عالى است که نخست گوشه اى از عذاب شدید را بیان مى کند و سپس اشاره اى به رنگهاى دیگر آن را نیز بر آن مى افزاید، تا ما را از سرنوشت آن بیم دهد، پس سرنوشت آنان چگونه است؟

کیفرهاى دردناک اصحاب شمال

برای بیان سرنوشت آنها به سه قسمت از کیفرهاى آنها اشاره کرده مى گوید:«فی سموم و حمیم؛ آنها در میان بادهاى کشنده و آب سوزان قرار دارند.» (واقعه/ 42) «و ظل من یحموم؛ و در سایه دودى شدید و آتش زا.» (واقعه/ 43) باد سوزان کشنده از یک سو، و آب جوشان مرگبار از سوى دیگر، و سایه دود داغ و خفه کننده از سوى سوم، آنها را چنان گرفتار مى سازد که تاب و توان را از آنان مى گیرد، و اگر هیچ مصیبت دیگرى جز این سه مصیبت را نداشته باشند براى کیفر آنها کافى است. سپس براى تاکید مى افزاید: «لا بارد و لا کریم؛ سایه اى که نه برودت دارد، و نه هیچ فایده.» (واقعه/ 44) سایبان گاه انسان را از آفتاب حفظ مى کند، و گاه از باد و باران و یا منافع دیگرى در بردارد، ولى پیدا است این سایبان هیچ یک از این فوائد را ندارد. گرچه کیفرهاى دوزخیان انواع و اقسام مختلف و وحشتناکى دارد ولى ذکر همین سه قسمت کافى است که انسان بقیه را از آن حدس بزند.

اصحاب شمال؛ منکرین اصول سه گانه دین
در آیات بعد دلائل گرفتارى اصحاب شمال را به این سرنوشت شوم و وحشتناک در سه جمله نخست خلاصه مى کند: نخست این که «إنهم کانوا قبل ذلک مترفین؛  آنها پیش از این در عالم دنیا مست و مغرور نعمت بودند.» (واقعه/ 45) مترف به کسى مى گویند که فزونى نعمت او را غافل و مغرور و مست کرده و به طغیان واداشته است. درست است که همه "اصحاب الشمال" در زمره ی "مترفین" نیستند، ولى هدف قرآن سردمداران آنها است. همانگونه که امروز هم مى بینیم فساد جامعه هاى بشرى از گروه متنعمین مست و مغرور است که عامل گمراهى دیگران نیز مى باشند، سرنخ تمام جنگها و خونریزیها و انواع جنایات، و مراکز شهوات، و گرایشهاى انحرافى، به دست این گروه است، و به همین جهت قرآن قبل از هر چیز انگشت روى آنها مى گذارد. این احتمال نیز وجود دارد که نعمت معنى گسترده اى دارد و منحصر به اموال نیست بلکه جوانى و سلامت و عمر نیز از نعمتهاى خدا است که اگر باعث غرور و غفلت گردد سرچشمه اصلى گناهان است، و اصحاب شمال هر یک داراى نوعى از این نعمتها هستند. سپس به دومین گناه آنها اشاره کرده، مى افزاید: «و کانوا یصرون على الحنث العظیم؛ آنها بر گناهان بزرگ اصرار داشتند.» (واقعه/ 46)
"حنث" در اصل به معنى هرگونه گناه است، ولى در بسیارى از مواقع این واژه به معنى پیمان شکنى و مخالفت سوگند آمده، به خاطر اینکه از مصداقهاى روشن گناه است. بنابراین ویژگى اصحاب شمال تنها انجام گناه نیست، بلکه اصرار بر گناهان عظیم است، چرا که گناه ممکن است، احیانا از اصحاب یمین نیز سر زند ولى آنها هرگز بر آن اصرار نمى ورزند، هنگامى که متذکر مى شوند فورا توبه مى کنند. و سومین عمل خلاف آنها این بود که مى گفتند: «و کانوا یقولون أ إذا متنا و کنا ترابا و عظاما أ إنا لمبعوثون؛ آیا هنگامى که مردیم و خاک و استخوان شدیم، بار دیگر برانگیخته خواهیم شد؟» (واقعه/ 47) بنابراین انکار قیامت که خود سرچشمه بسیارى از گناهان است یکى دیگر از اوصاف اصحاب الشمال مى باشد، و تعبیر به "کانوا یقولون" نشان مى دهد که در انکار قیامت نیز اصرار می ورزیدند و پافشارى داشتند.
در اینجا دو مطلب قابل توجه است: نخست اینکه: هنگامى که سخن از "اصحاب الیمین" و "مقربین" در میان بود، شرح اعمال و کارهایى را که سبب آن پاداشها مى شد نداد (جز اشاره کوتاهى که در مورد مقربان بود) اما هنگامى که نوبت به "اصحاب الشمال" مى رسد، در این باره شرح کافى مى دهد تا هم اتمام حجتى باشد و هم بیان این حقیقت که آن مجازاتهاى دردناک با اصل عدالت کاملا سازگار است. دیگر این که سه گناهى که آیات سه گانه فوق به آن اشاره شده در حقیقت مى تواند اشاره به نفى اصول سه گانه دین از ناحیه اصحاب شمال باشد: در آخرین آیه تکذیب رستاخیز بود، و در آیه دوم انکار توحید، و در آیه نخست که سخن از "مترفین" مى گفت اشاره اى به تکذیب انبیاء است، زیرا همانگونه که در آیه 23 زخرف مى خوانیم: «و کذلک ما أرسلنا من قبلک فی قریة من نذیر إلا قال مترفوها إنا وجدنا آباءنا على أمة و إنا على آثارهم مقتدون؛ اینگونه ما در هیچ شهر و آبادى پیامبرى قبل از تو نفرستادیم مگر این که مترفین آنها گفتند ما نیاکان خود را بر آئینى یافتیم و به آثار آنها پایبندیم.»

منـابـع

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏23 صفحه 220- 233

سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 16 صفحه 119- 121

محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 14 صفحه 421- 432

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏19 صفحه 212

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد