شخصیت عمرو عاص (شجاعت)
فارسی 5751 نمایش |عمرو عاص پس از سازش نامیمونش با معاویه، پیوسته مردم را تحریص به کشتن امام امیرالمؤمنین (ع) مى نمود همانطور که نسبت به عثمان آنقدر تحریکات کرد تا او را به کشتن داد و به آن افتخار مى نمود و پس از خاتمه کار عثمان، پیراهن او را وسیله رسیدن به مقام و پاداش قرار داد و به خونخواهى او قیام و تظاهر نمود. از جمله کسانی که عمرو او را بر علیه أمیرالمؤمنین تحریک مى نمود، حریث وابسته معاویة بن ابى سفیان بود. ابن عساکر در ج 4 ص 113 تاریخش گوید معاویه به حریث گفت: «از على بپرهیز و نیزه خود را به هر جا مى خواهى بگذار.» عمرو به حریث گفت: «اى حریث! به خدا قسم، اگر تو قرشى مى بودى، معاویه دوست مى داشت که على را به قتل برسانى و کراهت دارد از اینکه این امر نصیب دیگران گردد، پس تو اگر فرصتى یافتى بر او هجوم کن.» و چون أمیرالمؤمنین کشته شد، بدان خوشحال گشت؛ سفیان بن عبد شمس ابن ابى وقاص، این بشارت را به او (عمرو) داد. ابن عساکر در ج 6 ص 181 تاریخش گوید: چون أمیرالمؤمنین على (ع) ضربت خورد، سفیان بشارت به نزد معاویه و عمرو بن عاص برد، سپس معاویه این اشعار را به عمرو نوشت:
وقتک و أسباب المنون کثیرة *** منیة شیخ من لؤی بن غالب
فیا عمرو مهلا إنما أنت عمه *** و صاحبه دون الرجال الأقارب
نجوت و قد بل المرادی سیفه *** من ابن أبی شیخ الأباطح طالب
و یضربنی بالسیف آخر مثله *** فکانت علیه تلک ضربة لازب
و أنت تناغی کل یوم و لیلة *** بمصرک بیضا کالظباء الشوازب
«مرگ بزرگى از نسل لوى بن غالب تو را نگاه داشت در حالی که اسباب و وسائل مرگ بسیار است. پس اى عمرو آرام باش، تو به او از دیگر مردان خویش نزدیکترى، در حالی که شمشیر مرادى از فرزند بزرگ مکه، آلوده به خون شد. تو نجات یافتى در حالی که دیگرى از خوارج چون مرادى مرا با شمشیر مى زند و سرانجام به ضرر خودش تمام مى شود و تو در مصر جایگاه خود مانند آهوى سر گردان نغمه سرائى مى کنى.»
این است روحیه این مرد (عمرو) و واقعیت امر و داد و ستدى که به زیان خود نمود و این است بضاعت ناچیز او در دین؛ آن هم دینى که واقعیتش جز الحاد و کفر نیست. و در دلشان جز نفاق و دو دلى نیست!؟ اگر چنین نبود به چنین معامله و سازشى قانع نمى شد در حالی که موضوع سازش و بهاى آن را به خوبى مى شناخت و سابقه امیرالمؤمنین (ع) و برترى و خویشاوندى او را (با رسول خدا) مى دانست و مى گفت: «اگر على بن ابى طالب (ع) خلافت را دریابد، جز این نیست که حق را از لوث و کثافت باطل، پاک و منزه خواهد ساخت» و با این حال، نسبت به آن حضرت ابراز دشمنى و کینه مى نمود و مى گفت: «نارواتر و ناگوارتر کسى که عهده دار خلافت شود در نزد من على است.» او اعتراف به حق داشت ولى قیام به خلاف آن مى نمود؛ او جایگاه صالح براى خلافت را مى شناخت ولى به پیروى از هواى نفس مى گفت: «ما فقط دنیا را خواسته ایم» و بر همین مبنا، دین خود را به بهاى ناچیزى (امارت مصر و توابع آن) به معاویه فروخت و مردم را بر علیه امامى وادار مى کرد که طهارت و پاکى او نص کتاب الهى است و به کشتن آنجناب مسرور مى شد؛ او با کمال صراحت خود را چنین معرفى کرد. خداى او را در معامله و رفتار و سازشش مبارک نگرداند!
داستان شجاعت عمرو
سابقه اى از پسر نابغه، در غزوات و نبردها سراغ نداریم؛ نه در زمان جاهلیت قبل از اسلام و نه در دوران نبوت. اما جنگ صفین! از او جز خاطره ننگین کشف عورتش در مقابل امیرالمؤمنین (ع) و فرارش از مالک اشتر، وجود ندارد. در این جنگ است که ننگ و عار او براى همیشه در تاریخ ثبت شد و مورد تمثیل و تغنى اهل حجاز قرار گرفت، عتبة بن ابى سفیان راجع به رسوائى او در شعرش چنین آورده است:
سوى عمرو وقته خصیتاه *** نجى و لقلبه منه وجیب
«جز عمرو که تخمهایش او را از خطر نجات داد و حال آنکه از مواجهه با این خطر دلش در اضطراب بود.»
و ذکر عمرو و موقعیت او در شعر معاویة بن ابى سفیان چنین آمده است:
فقد لاقى ابا حسن علیا *** فآب الوائلى مآب خازى
فلو لم یبد عورته للاقى *** به لیثا یذلل کل غازى
«عمرو با ابوالحسن على (ع)، روبرو شد و عمرو (آنکه منسوب به وائل است) با خارى و رسوائى بازگشت. اگر عورت خود را آشکار نساخته بود، شیرمردى در روبرویش بود که هر جنگجوئى را خوار مى کند.»
(و عمرو) در شعر حارث بن نصر سهمى چنین نکوهش شده است:
فقولا لعمرو و ابن أرطاة أبصرا *** سبیلکما لا تلقیا اللیث ثانیه
و لا تحمدا إلا الحیا و خصاکما *** هما کانتا للنفس و الله واقی
«به عمرو و ابن ارطاة بگوئید که در مسیر خود مراقب و آگاه باشند تا دوباره با شیرمرد (على) روبرو نشوند. و ستایش نکنید مگر اسافل اعضاء خود را که به خدا قسم آنها شما را از هلاکت نگه داشت.»
و در شعر امیر ابى فراس چنین آمده است:
و لا خیر فى دفع الردى بمذلة *** کما ردها یوما بسوءته عمرو
«در راه برطرف کردن هلاکت با پناه آوردن به خوارى و پستى خیرى نیست چنانکه عمرو با نشان دادن عورت خود، از مرگ رهید.» زاهى بغدادى در شعرش چنین آورده:
و صد عن عمرو و بسر کرما *** إذ لقیا بالسوأتین من شخص
«على از روى بزرگوارى از عمرو و بسر روى بگردانید؛ هنگامى که با کشف عورت آنها روبرو شد.»
و دیگرى از شعرا چنین سروده است:
و لا خیر فی صون الحیاة بذلة *** کما صانها یوما بذلته عمرو
«براى حفظ زندگى با تن دادن به ذلت و خوارى خیرى نیست چنانکه عمرو با تشبث به یک چنین خوارى خود را از هلاکت رهانید.»
عبدالباقى فاروقى عمرى گفته:
و لیلة الهریر قد تکشفت *** عن سوأة ابن العاص لما غلبا
فحاد عنه مغضبا حیدرة *** و عف و العفو شعار النجبا
و لو یشأ رکب فیه زجة *** ترکیب مزجی کمعدی کربا
«در شب مشهور به «لیلة الهریر» عمرو بن عاص چون خود را مغلوب یافت، عورت خود را آشکار ساخت و على خشگمین شد و از او گذشت و چون سیره نجیبان او را عفو نمود در حالی که اگر مى خواست، او را با سر نیزه پیوند داده، نابودش مى ساخت.»
باید گفت که این کار زشت و رسوا از او مکرر سرزده است، آرى اگر در این مرد کمى از شجاعت وجود داشت، در مقابل نکوهش کنندگان با چهره اى درهم و خشمگین روبرو مى شد و با زبان و غضب از خود دفاع مى نمود در حالی که او همان عنصر پست و ناچیز است که در جنگها، نبرد به عهده سپاهیان دلیر بود و از او هیچ اثرى در جبهه جنگ مشاهده نمى شد، تنها در حیله گرى مى اندیشید چنانکه در جنگ صفین مشاهده مى شود اصلا از خیمه و سراپرده معاویه جدا نمى شد و با مکر و حیله با او همکارى داشت جز در دو موقف. لذا او در بین شجاعان نام و شهرتى ندارد فقط به عنوان هوش و مکر و تزویر مشهور گشته است.
بیهقى در ج 1 ص 39 «المحاسن و المساوى» خود آورده است که: عمرو بن عاص در روز جنگ صفین به پسرش عبدالله گفت: «درست نگاه کن در صفوف مقدم سپاه على پیداست؟» عبدالله گوید: نگاه کردم و على را دیدم، به پدرم گفتم: «این است على که بر قاطرى نشسته و قبا و کلاه سفیدى پوشیده است.» عمرو بن عاص با کمال نگرانى و ترس با خود گفت: «به خدا قسم، امروز همانند جنگهاى زمان پیامبر (ص) از قبیل غزوه «ذات السلاسل» و «یرموک» و «اجنادین» نیست. اى کاش که من از این معرکه دور مى بودم.»
این است آنچه همزمانهاى او، از او درک نموده اند. بلى ابن عبدالبر پس از گذشت زمانهائى طولانى چنین در نظر گرفته که در کتاب خود «استیعاب» او را از یکه سواران قریش و دلیران قوم در جاهلیت به حساب آورد، و شاید ابن منیر که ده سال بعد از ابن عبدالبر متولد شده بر سخن او در «استیعاب» وقوف یافته که عمرو را چنین به شجاعت ستوده است! ابن منیر، در قصیده خود چنین سروده:
و أقول إن أخطا معا *** ویة فما أخطا القدر
هذا و لم یغدر معا *** ویة و لا عمرو مکر
بطل بسوأته یقاتل *** لا بصارمه الذک
«... مى گویم: اگر معاویه خطا کرد، تقدیر خطا ننمود! این را بدان که معاویه و عمرو هیچ مکر و حیله نورزیدند. عمرو دلاورى که با بیرون افکندن عورت خود با دشمن نبرد مى کرد! نه با شمشیر مردانه خود!»
اکنون (اى خواننده عزیز) این تو و موارد دشوارى که او (عمرو) بر آن وقوف یافته، تا ضعف و ناتوانى او را در روبرو شدن با رزمجویان در میدان نبرد بنگرى، و از حقیقت حال او در این قسمت هم آگاه گردى. از این گفتارها که گذشت، ارزش سخن ابن حجر معلوم مى شود، وى در ج 3 ص 2 «الاصابه» نقل نموده که: «پیامبر خدا (ص) عمرو را به جهت معرفت و شجاعتش به خود نزدیک مى داشت» و ما فعلا در صدد این نیستیم که از ابن حجر بپرسیم کى و کجا پیامبر (ص) او را به خود نزدیک فرمود!!
منـابـع
عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 3 صفحه 284
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها