غدیریه ابوالفتح کشاجم (ثنای اهل بیت)
فارسی 4602 نمایش |ولای علی (ع)
کشاجم چکامه ای درباره دوستى و ولاء امیرالمؤمنین دارد که چنین می ستاید:
حب الوصی مبرة و صله *** و طهارة بالأصل مکتفله
و الناس عالمهم یدین به *** حبا و یجهل حقه الجهله
و یرى التشیع فی سراتهم *** و النصب فی الأرذال و السفله
«دوستى وصى پیامبر، خود نیکى و صله است، و از طهارت جان خبر مى دهد. اما مردم، دانشمندانشان به دوستى او متدینند و جهال حق او را نمى شناسند. همیشه تشیع در نجبا و بزرگان مشهود بوده و دشمنى اهل بیت در مردم پست و هرزه.»
و باز در همین زمینه:
حب علی علو همه *** لأنه سید الأئمه
میز محبیه هل تراهم *** إلا ذوی ثروة و نعمه
بین رئیس إلى أدیب *** قد أکمل الطرف و استتمه
و طیب الأصل لیس فیه *** عند امتحان الأصول تهمه
فهم إذا خلصوا ضیاء *** و النصب الظالمون ظلمه
ترجمه: «دوستى على با همت عالى توأم است، چه او خود سرور پیشوایان است. دوستان او را بررسى کن! ببین: جز این است که همگان صاحب دولت و نعمتند. آن یک رئیس، و آن دیگر ادیب که بهره به کمال و نصیبى وافر برده است. و نیز پاک نژاد که موقع آزمایش و تفحص، کمترین تهمتى در نژادش نیست. درست که به آنان وارسى، آنان پرتو رخشانند، و دشمنان سیه کارشان سیاهى و ظلمت.»
خاندان عترت
این اشعار را، ثعالبى در کتاب «ثمارالقلوب» ص 136 آورده و استشهاد کرده است که، نسبت سیاهى به صورت مردمان «ناصبى» نزد ادبا مشهور و معروف است. و مانند این سخن در ضمن بیوگرافى ناشى صغیر به زودى خواهد آمد. کشاجم قصیده دیگرى دارد که خاندان عترت را مرثیه گفته سوگوارى مى کند، توجه کنید:
أجل هو الرزء فادحه *** باکره فاجع و رائحه
لا ربع دار عفا و لا طلل *** أوحش لما نأت ملاقحه
فجائع لو درى الجنین بها *** لعاد مبیضة مسالحه
یا بؤس دهر على آل رسو *** ل الله تجتاحهم جوائحه
إذا تفکرت فی مصابهم *** أثقب زند الهموم قادحه
فبعضهم قربت مصارعه *** و بعضهم بوعدت مطارحه
أظلم فی کربلاء یومهم *** ثم تجلى و هم ذبائحه
لا یبرح الغیث کل شارقة *** تهمی غوادیه أو روائحه
على ثرى حلة غریب رسو *** ل الله مجروحة جوارحه
ذل حماه و قل ناصره *** و نال أقصى مناه کاشحه
و سیق نسوانه طلائحا *** أحسن أن تهادى بهم طلائحه
و هن یمنعن بالوعید من الن *** - وح و الملأ الأعلى نوائحه
عادى الأسى جده و والده *** حین استغاثتهما صوائحه
لو لم یرد ذو الجلال حربهم *** به لضاقت بهم فسائحه
و هو الذی اجتاح حینما عقر *** ت ناقته إذ دعاه صالحه
یا شیع الغی و الضلال و من *** کلهم جمة فضائحه
غششتم الله فی أذیة من *** إلیکم أدیت نصائحه
عفرتم بالثرى جبین فتى *** جبریل قبل النبی ما سحه
سیان عند الإله کلکم *** خاذله منکم و ذابحه
على الذی فاتهم بحقهم *** لعن یغادیه أو یراوحه
جهلتم فیهم الذی عرف ال *** - بیت و ما قابلت أباطحه
إن تصمتوا عن دعائهم فلکم *** یوم وغى لا یجاب صائحه
فی حیث کبش الردى یناطح من *** أبصر کبش الورى یناطحه
و فی غد یعرف المخالف من *** خاسر دین منکم و رابحه
و بین أیدیکم حریق لظى *** یلفح تلک الوجوه لافحه
إن عبتموهم بجهلکم سفها *** ما ضر بدر السماء نائحه
أو تکتموا الحق فالقرآن مشکله *** بفضلهم ناطق و واضحه
ما أشرق المجد من قبورهم *** إلا و سکانها مصابحه
قوم أبى حد سیف والدهم *** للدین أو یستقیم جامحه
و هو الذی استأنس الزمان به *** و الدین مذعورة مسارحه
حاربه القوم و هو ناصره *** قدما و غشوه و هو ناصحه
و کم کسى منهم السیوف دما *** یوم جلاد یطیح طائحه
ما صفح القوم عندما قدروا *** لما جنت فیهم صفائحه
بل منحوه العناد و اجتهدوا *** أن یمنعوه و الله مانحه
کانوا خفافا إلى أذیته *** و هو ثقیل الوقار راجحه
ترجمه
«آرى مصیبت سنگین همین است: صبح آن دردناک است و عصر آن هم. هیچ خانه خراب ودیوار شکسته اى غمناکتر از آن نیست که مردان خود را هم از دست بدهد. مصیبتهاى ناگوار که اگر طفل در شکم مادر از آن باخبر شود، مو بر اندامش راست خواهد شد. واى بر روزگار، که خاندان رسول را با داس مرگ درو کرد. اگر در مصیبت آنان بیندیشى. شرار غم و اندوه به جانت خواهد افتاد. برخى در همین دیار به خون غلطیدند و جمعى دورتر به خاک افتادند. در کربلا روزگار بر آنان سیاه شد، و چون سیاهى و ظلمت فرو نشست، قربانیان معرکه همانها بودند. هر روز، باران رحمت، چون سیل ریزان باد چه صبحگاهان و چه عصرگاه. بر مزاری که غریب خاندان رسول در آن آرمیده و اعضایش چاک چاک است. حامیانش خوار ماندند و یاورانش کم شمار، و دشمن کینه ورش به منتهاى آرزو رسید. پردگیانش را در پس محمل چنان دواندند که حتى شتران خسته و وامانده شدند. با تهدید آنان را از نوحه و زارى بر قربانیان خود منع مى کردند، ولى فرشتگان عالم بالا نوحه گر بودند.
مصیبت بر جدش و پدرش تازه شد، موقعی که با فریاد و صیحه استغاثه می کردند. اگر خدا نمی خواست که آنان قربانى و شهید شوند، عرصه را بر دشمنانشان تنگ مى ساخت. او همان خدائى است که قوم ثمود را ریشه کن ساخت، هنگامی که ناقه او را پى کردند و صالح بدو شکایت برد. اى گروه سرگشته و گمراه که در رسوائى غوطه ورید. به خداى خود خیانت کردید که رسول ناصح او را آزار کردید. چهره کسى را به خاک کشیدید که قبل از پیامبر جبریل بر آن بوسه نهاد. در مسئولیت به پیشگاه عدالت حق، همه تان یکسانید: آن کس که او را خوار گذاشته یارى نکرد، یا کسی که بدست خود او را قربان کرد. بر آن کسى که حق آنان را پایمال نمود، لعنت خدا باد در صبحگاه و شبانگاه. حق او را نشناختید با اینکه کعبه و ریگزار مکه حق او را مى شناسند. اگر در نداى غربت و استغاثه آنان گوشها را به کرى زدید، به کیفر این عمل روزى گرفتار شوید که هیچ کس، به فریاد شما نخواهد رسید. اینک قوچ وحشى هر که را ببیند، نامردانه به خون کشد، فرداست که جهان پهلوانش به خاک و خون خواهد کشید. فرداى قیامت، مخالفین خواهند دانست چه کسى در دین خود زیان برده و چه کس سود. روزى که پیش رویتان شعله هاى آتش به آسمان سرکشد، و زبانه آن چهره ها را بسوزاند. اگر در اثر سفاهت و نادانى بر آنان خرده بگیرید، ماه تابان را از بانگ سگ چه باک است.
اگر حق آنان را کتمان کنید، محکمات و متشابهات قرآن یکسر به فضل و بزرگوارى آنان گواهى مى دهد. این مجد و عظمت که در مزار آنان سر به فلک مى ساید از مشعل وجود آنان پرتو گرفته است. خاندانى که شمشیر پدرشان به خاطر دین در نیام قرار نگرفت، جز اینکه هوا پرستان را به جاى خود نشاند. اوست که چرخ سرکش زمانه به دست او رام شد، بعد از آنکه کشتزار دین بایر و ویران بود. قریش با او به جنگ برخاستند، در حالی که او یاورشان بود، بدو خیانت کردند با اینکه خیرخواهشان بود. روز نبرد که دست و سرها پران مى شد، شمشیرهاى زیادى را به خونشان رنگین کرد. هنگامى که آنان به قدرت رسیدند، از هیچ جنایتى فروگذار نکردند و همه به خاطر این بود که شمشیر آبدارش، دمار از روزگارشان برآورده بود. بلکه جز عناد و کینه با او روا نداشتند، کوشیدند که او را از رسیدن به قدرت مانع گردند، و خداوند یاور او بود. چابک و بى درنگ، به آزار او برخاستند، در حالى که او از وقار و ثبات چون کوه برجا بود.»
از چکامه اش:
زعموا أن من أحب علیا *** ظل للفقر لابسا جلبابا
کذبوا من أحبه من فقیر *** یتحلى من الغنى أثوابا
حرفوا منطق الوصی بمعنى *** خالفوا إذ تأولوه الصوابا
إنما قال ارفضوا عنکم الد *** نیا إذا کنتم لنا أحبابا
ترجمه: «تصور کرده اند هر که على را دوست بدارد، باید جامه فقر درپوشد. دروغ بسته اند، هر فقیرى که او را دوست بدارد، جامه هاى عزت و دولت خواهد پوشید. منطق وصى پیامبر را تحریف کردند و این خود جنایت دیگرى بود که سخن ناحق را صواب شمردند. سخن آن سرور این بود: اگر دوست ما هستید، از دنیاى پست چشم بپوشید و دوستى دنیا را از دل دور کنید.»
اساتید، تألیفات
در کتب تاریخ و رجال هر چه تفحص کردیم، مدرکى به دست نیاوردیم که بتواند دوران کودکى او را روشن کند و از چگونگى تحصیلات و شمار آموزگاران او در فنون مختلف پرده بردارد. جز اینکه از بررسى اشعارش به دست آمد که در محضر اخفش کوچک على بن سلیمان درگذشته سال 310 ادب آموخته است. این دانش اندوزى، یا در هنگامى بوده است که اخفش در مصر بوده، زیرا او در سال 287 وارد مصر شده و در سال 306 به حلب کوچ کرده، یا در بغداد، اوقاتى که اخفش هنوز بغداد را به عزم مصر ترک نگفته. این موضوع از قصیده اى مکشوف است که اخفش را ستایش مى کند و یادآور مى شود که در شام بر او حدیث عرضه کرده: این برخورد در شام، یا موقعى است که اخفش به سوى مصر می رفته، یا هنگام بازگشت از مصر، در هر حال مى گوید:
فلما خیل الصبح *** و لما یبد تبلیجه
و أتبعت العرا وجها *** کسى البشر تباهیجه
إلى کعبة آداب *** بأرض الشام محجوجه
إلى معدن بالحک *** - مة و الآداب ممزوجه
سماعی قرائی *** له فی العلم مرجوجه
و من یعدل بالعلم *** من المنآد تعویجه
إذ الأخبار حاجته *** ثناها و هی محجوجه
به تغدو من الشک *** قلوب القوم مثلوجه
و یلقى طرق الحکمة *** للأفهام منهوجه
لکی یفرج عنی الخط *** - ب لا أسطیع تفریجه
و کی یمنحنی تأدی *** - به المحض و تخریجه
و من أولى بتقریب *** خلا من کنت ضریجه
و من توجنی من عل *** - مه أحسن تتویجه
ترجمه: «هنگامی که تصور مى شد صبح دمیده و هنوز پرتو آن آشکار نبود. راه دشت و دمنى پیش گرفتم که گیاه معطر آن چهره ام را خرم کرد. به سوى کعبه آداب که در سرزمین شام زیارتگاه همگان است. کان علم و دانش که با حکمت و ادب درهم آمیخته. گاه بر او عرضه مى کنند و گاه خود به افاده و تعلیم مى نشیند، و علم و دانش او چون دریا مواج است. کیست که تحریفات حسود را با علم و دانش او برابر گیرد. هنگامى که اخبار مشکله بر او عرضه شود، تار و پود آن را حلاجى کرده، درهم مى پیچد. به وسیله اوست که دلهاى اهل دانش از شک و تردید خنک مى شود. و اوست که راههاى حکمت و کاردانى را براى دریافت همگان هموار نموده. من راهى خدمت او گشته ام تا مشکلى را که از حل آن عاجز مانده ام بگشاید. و هم بدین جهت که از دانش و ادب خود مرا بهره مند سازد. چه کسى سزاوار تکریم و شایسته احترام من است جز آن که من فارغ التحصیل دانشگاه اویم. آن که، از علم و دانش خود زیباترین تاجها را بر فرق من نهاده است.»
و اما تألیفات او:
1- ادب الندیم، چنانکه در فهرست ابن ندیم یاد شده.
2- کتاب رسائل (نامه ها).
3- دیوان شعر.
4- کتاب مصاید و مطارد (ابن خلکان ج 2 ص 379 را ببینید).
5- خصائص طرف (چشم)
6- الصبیح (زیبا)
7- بیرزه در علم شکار.
منـابـع
عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 4 صفحه 30، جلد 7 صفحه 43
محمد بن اسماعیل ثعالبى- ثمار القلوب- صفحه 173 رقم 249
ابن شهرآشوب- مناقب- جلد 2 صفحه 138
ابن ندیم- فهرست الندیم- صفحه 154
ابن خلکان- تاریخ ابن خلکان- جلد 2 صفحه 379 [3/ 91 رقم 345 و 6/ 199 رقم 802]
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها