غدیریه مهیار دیلمی (خاندان رسول)

فارسی 5027 نمایش |

غدیریه اول
هل بعد مفترق الأظعان مجتمع *** أم هل زمان بهم قد فات یرتجع
تحملوا تسع البیداء رکبهم *** و یحمل القلب فیهم فوق ما یسع
مغربین هم و الشمس قد ألفوا *** أ لا تغیب مغیبا حیثما طلعوا
شاکین للبین أجفانا و أفئدة *** مفجعین به أمثال ما فجعوا
تخطو بهم فاترات فی أزمتها *** أعناقها تحت إکراه النوى خضع
تشتاق نعمان لا ترضى بروضته *** دارا و لو طاب مصطاف و مرتبع
فداء وافین تمشی الوافیات بهم *** دمع دم و حشا فی إثرهم قطع
اللیل بعدهم کالفجر متصل *** ما شاء و النوم مثل الوصل منقطع
لیت الذین أصاخوا یوم صاح بهم *** داعی النوى ثوروا صموا کما سمعوا
أولیت ما أخذ التودیع من جسدی *** قضى علی فللتعذیب ما یدع
و عاذل لج أعصیه و یأمرنی *** فیه و أهرب منه و هو یتبع
یقول: نفسک فاحفظها فإن لها *** حقا و إن علاقات الهوى خدع
روح حشاک ببرد الیأس تسل به *** ما قیل فی الحب إلا أنه طمع
و الدهر لونان و الدنیا مقلبة *** الآن یعلم قلب کیف یرتدع
هذی قضایا رسول الله مهملة *** غدرا و شمل رسول الله منصدع
و الناس للعهد ما لاقوا و ما قربوا *** و للخیانة ما غابوا و ما شسعوا
و آله و هم آل الإله و هم *** رعاة ذا الدین ضیموا بعده و رعوا
میثاقه فیهم ملقى و أمته *** مع من بغاهم و عاداهم له شیع
تضاع بیعته یوم الغدیر لهم *** بعد الرضا و تحاط الروم و البیع
مقسمین بأیمان هم جذبوا *** ببوعها و بأسیاف هم طبعوا
ما بین ناشر حبل أمس أبرمه *** تعد مسنونة من بعده البدع
و بین مقتنص بالمکر یخدعه *** عن آجل عاجل حلو فینخدع
و قائل لی علی کان وارثه *** بالنص منه فهل أعطوه أم منعوا
فقلت کانت هنات لست أذکرها *** یجزی بها الله أقواما بما صنعوا
أبلغ رجالا إذا سمیتهم عرفوا *** لهم وجوه من الشحناء تمتقع
توافقوا و قناة الدین مائلة *** فحین قامت تلاحوا فیه و اقترعوا
أطاع أولهم فی الغدر ثانیهم *** و جاء ثالثهم یقفو و یتبع
قفوا على نظر فی الحق نفرضه *** و العقل یفصل و المحجوج ینقطع
بأی حکم بنوه یتبعونکم *** و فخرکم أنکم صحب له تبع
و کیف ضاقت على الأهلین تربته و للأجانب من جنبیه مضطجع
و فیم صیرتم الإجماع حجتکم *** و الناس ما اتفقوا طوعا و لا اجتمعوا
أمر علی بعید من مشورته *** مستکره فیه و العباس یمتنع
و تدعیه قریش بالقرابة و ال *** أنصار لا رفع فیه و لا وضع
فأی خلف کخلف کان بینکم *** لو لا تلفق أخبار و تصطنع
و اسألهم یوم خم بعد ما عقدوا *** له الولایة لم خانوا و لم خلعوا
قول صحیح و نیات بها نغل *** لا ینفع السیف صقل تحته طبع
إنکارهم یا أمیر المؤمنین لها *** بعد اعترافهم عار به ادرعوا
و نکثهم بک میلا عن وصیتهم *** شرع لعمرک ثان بعده شرعوا
ترکت أمرا و لو طالبته لدرت *** معاطس راغمته کیف تجتدع
صبرت تحفظ أمر الله ما اطرحوا *** ذبا عن الدین فاستیقظت إذ هجعوا
لیشرقن بحلو الیوم مر غد *** إذا حصدت لهم فی الحشر ما زرعوا
جاهدت فیک بقولی یوم تختصم ال *** أبطال إذ فات سیفی یوم تمتصع
إن اللسان لوصال إلى طرق *** فی القلب لا تهتدیها الذبل الشرع
آبای فی فارس و الدین دینکم *** حقا لقد طاب لی أس و مرتبع
ما زلت مذ یفعت سنی ألوذ بکم *** حتى محا حقکم شکی و أنتجع
و قد مضت فرطات إن کفلت بها *** فرقت عن صحفی البأس الذی جمعوا
سلمان فیها شفیعی و هو منک إذا ال *** آباء عندک فی أبنائهم شفعوا
فکن بها منقذا من هول مطلعی *** غدا و أنت من الأعراف مطلع
سولت نفسی غرورا إن ضمنت لها *** أنى بذخر سوى حبیک أنتفع
ترجمه: «از پس این فرقت و جدائى، روى آشنا خواهم دید؟ آیا ایام وصل باز خواهد آمد؟ به راحت بار سفر بر دوش کشیدند، گنجایش وادى بیش از عظمت کاروان، و این دل بریان بار غمى دوش گرفت، فوق گنجایش آن. رو به مغرب روانند، چنان به سرعت که گویا با خورشید هم عنان مى روند. دیده و دل، از درد فراق، شکوه دارد، چونان که کاروان بار غم بر دل گرفته. مهار شتر آزاد است، اما گردن شتر در زیر بار اندوه خم گشته. با اشتیاق به ملک نعمان رهسپار است، اما از بوستان خرم او دلخوش نیست، گر چه مرغزارش در تابستان و بهار دل از کف مى رباید. جانم فداى این کاروان که خون دل و اشک رخساره بدرقه راهشان بود. اینک شامم به شام دگر متصل است، اما خوابم بسان روز وصل، در هم گسیخته. کاش آنان که دعوت ساربان را لبیک گفتند، آواى رحیل او را ناشنیده مى گرفتند. یا بار اندوهى که به هنگام وداع بر دل گرفتم، تار و پودم را برمى گسیخت تا از رنج و عذاب وارهم. ناصح، در نکوهش و عتاب اصرار دارد، و من سر نافرمانى. من مى گریزم و او در پى روان است.
گوید: جانت به خطر میفکن که عشق و شیدائى سرابى است فریبنده، و مراقبت از جان یک وظیفه الهى است. آب ناامیدى بر آتش دل بیفشان، تا آرامش خاطرت باز آید. زمانه رنگارنگ است. دنیا وارونه شده. همان بهتر که دل شیدا زده راه سلامت گیرد. نبینى که فرمان رسول، با مکر و فسون زیر پا ماند، جمعیت خاندانش پراکنده گشت؟ مردم به خاطر عهد و پیمان، یکرأى و متفق نشوند، اما براى خیانت دلى یکدله دارند. خاندان پیامبر که «آل الله» اند، و شبان دین، در صف رعیت دستخوش جور و جفا مانده اند؟ پیمان رسول را زیر پا گذاشتند، انصار رسول هم با آنان همعنان گشتند. بیعت روز «غدیر» که ویژه خاندانش بود، تباه ماند، اما یهود و نصارى به خاطر پیمان در امانند.
با سوگند و قسم، دست بیعتگران کشیدند و به زور شمشیر به اطاعت درآوردند. آن یک فرمانى نوشت که بدعتها را به جاى سنت جلوه گر ساخت. آن دگر با مکر و فسون دامى چید و دنیاى فریبکارش از نصیب آخرت محروم نمود. صاحبدلى پرسید: على که با نص رسول، وارث سریر خلافت بود، حق خود دریافت یا مانع و رادعش گشتند؟ گفتم: غائله اى بود که منش برملا نسازم. خداوند سزایشان در کنار نهد. به آنان که اگر نام برم، همگان مى شناسند، و چهره هاشان از کینه درون پرچین است. به آن هنگام که بازار دین بى رونق بود، از نزاع و درگیرى باز نشستند و چون پرچم دین به اهتزاز آمد، بر سر خوان گسترده اش به نزاع و کشمکش برخاستند. پیشتازشان در مکر و دغل از دومى الهام مى گرفت، سومى دنباله رو آنان گشت. بیائید در این باره منصفانه قضاوت کنیم: خرد داور ما باشد، و محکوم، هر که باشد، محروم. به کدامین حق فرزندان رسول، سر به فرمان شما گذارند، با اینکه افتخار شما در متابعت رسول است. خاندانش از آرمیدن در کنار تربت او محروم، بیگانگان در کنار مرقدش مدفون؟ از چه رو اجماع را حجت خود دانید، با آنکه نه اجماعى در میان بود، و نه رضا و رغبتى مشهود.
اجماعى که «على» در جمع مشاورین نباشد و با زور و اکراه تن در دهد، عباس عموى رسول در شمار مخالفین باشد. و تدعیه قریش بالقرابة و الأنصار لا رفع فیه و لا وضع مهاجرین قریش، به بهانه قرابت و خویشى برخیزند، انصار با دستى درازتر از پا بنشینند. در تاریخ اسلام، اختلافى شدیدتر از این نشان نداریم، جز روایات ساختگى که به هم بافته اید. از چه رو، در غدیر خم که پیمان ولایت بستند، راه خیانت گرفتند و سر برتافتند. بر زبان گفتارى با شد و مد، دلها انباشته از کینه و حسد، غلاف شمشیر زرنگار در میانش تیغه اى پر از زنگار. اى سرور مؤمنان! انکارشان پس از اعتراف، جامه عارى است که بر تن پیچیده اند. و نقض پیمانى که در حقت روا دانستند، بدعتى بود که بر سبیل شرع معتبر شناختند. تو حق خود وا نهادى، و گرنه در مى یافتند که چسان دماغهاى به خاک آلوده در هم کوفته مى شد. به حمایت از دین، راه صبر و شکیبائى در پیش گرفتى، آنان به خواب اندر شدند و تو بیدار ماندى.
به حق سوگند که شیرینى دنیا به فرداى قیامت با تلخى گلوگیرشان خواهد بود، آنگاه که سزایشان را در کنار نهى. به روزگارت نبودم تا جانفشانى کنم، اینک با تیغ زبان در راهت پیکار سازم. آرى زبان گویا، در قلبها رخنه سازد آنجا که نیزه هاى جانشکاف درماند. تبارم در فارس و آئینم آئین شماست. گوارایم باد آن تبار با این آبشخور مرغزار. از آن روز که پا به دوران شباب نهادم، به شما پناه آوردم، سرانجام، نور حق. سیاهى شک را زدود و من کامیاب گشتم. در گذشته، اشتباهاتى فراوان دارم، اگر به دامن شما دست یازم، هر آنچه باشد، از نامه اعمالم بزدایم. سلمان فارسى را شفیع آورم، از این رو که در سلک شما خاندان است، البته پدران شفاعت فرزندان را پذیرا باشند. با شفاعت او مرا از هول رستاخیز رهائى بخش، اى سالار محشر که بر سر اعرافت جاى باشد. اگر من چنان پندارم که جز با محبت شما توانم راه نجات گیرم، مغرور و فریب خورده خواهم بود.»

در پیرامون این قصیده
استاد احمد نسیم مصرى که بر دیوان مهیار دیلمى حاشیه و تعلیق نوشته، در ذیل این شعر مهیار:
تضاع بیعته یوم الغدیر لهم *** بعد الرضا و تحاط الروم و البیع
گوید: «الغدیر همان غدیر خم است که میان مکه و مدینه واقع گشته، گفته شده که رسول خدا در غدیر خم خطبه راند و فرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه.»
امینى گوید: «کاش مى دانستم: تواتر این حدیث بر استاد مصرى نهان بوده، با اینکه بیش از صد تن صحابى رسول راوى آنند؟ یا در اثر تمایلات مذهبى، پرده فریب و فسون بر روى حقیقت کشیده تا واقعیت قطعى را در زیر دامن امانت مستور دارد. و با کلمه قیل گفته شده، حدیث را ضعیف و بى اساس جلوه دهد.»
«قل هو نبأ عظیم* أنتم عنه معرضون؛ بگو که این خبرى است بس با عظمت که شما از آن رو گردان شده اید.» (ص/ 67- 68) و «الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون أبناءهم؛ آنان که از منشور الهى باخبرند، آن را مى شناسند چونان که فرزندان خود را مى شناسند.» (بقره/ 146)

 

منـابـع

عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 8 صفحه 24؛ جلد 4 صفحه 317

مهیار دیلمی- دیوان مهیار- جلد 2 صفحه 182

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد