غدیریه جمال الدین خلعی (قصاید)
فارسی 7497 نمایش |غـدیـریـه
فاح أریج الریاض و الشجر *** و نبه الورق راقد السحر
و اقتدح الصبح زند بهجته *** فأشعلت فی محاجر الزهر
و افتر ثغر النوار مبتسما *** لما بکته مدامع المطر
و اختالت الأرض فی غلائلها *** فعطرتنا بنشرها العطر
و قامت الورق فی الغصون فلم *** یبق لنا حاجة إلى الوتر
و نبهتنا إلى مساحب أذ *** یال الصبا بالأصیل و البکر
یا طیب أوقاتنا و نحن على *** مستشرف شاهق ند نضر
تطل منه على بقاع أنیقا *** ت کساها الربیع بالحبر
فی فتیة ینثر البلیغ لهم *** وترا فیهدی تمرا إلى هجر
من کل من یشرف الجلیس له *** معطر الذکر طیب الخبر
فمن جلیل صدر و من شادن *** شاد فصیح کطلعة القمر
یورد ما جاء فی الغدیر و ما *** حدث فیه عن خاتم النذر
مما روته الثقات فی صحة *** النقل و ما أسندوا إلى عمر
قد رقى المصطفى بخم على الأقتاب لا بالونى و لا الحصر
إذ عاد من حجة الوداع إلى *** منزله و هی آخر السفر
و قال یا قوم إن ربی قد *** عاودنی وحیه على خطر
إن لم أبلغ ما قد أمرت به *** و کنت من خلقکم على حذر
و قال إن لم تفعل محوتک من *** حکم النبیین فاخش و اعتبر
إن خفت من کیدهم عصمتک فاس *** تبشر فإنی لخیر منتصر
أقم علیا علیهم علما *** فقد تخیرته من البشر
ثم تلا آیة البلاغ لهم *** و السمع یعنو لها مع البصر
و قال قد آن أن أجیب إلى *** داعی المنایا و قد مضى عمری
أ لست أولى منکم بأنفسکم *** قلنا بلى فاقض حاکما و مر
فقال و الناس محدقون به *** ما بین مصغ و بین منتظر
من کنت مولى له فحیدرة *** مولاه یقفو به على أثری
یا رب فانصر من کان ناصره *** و اخذل عداه کخذل مقتدر
فقمت لما عرفت موضعه *** من ربه و هو خیرة الخیر
فقلت یا خیرة الأنام بخ *** جاءتک منقادة على قدر
أصبحت مولى لنا و کنت أخا *** فافخر فقد حزت خیر مفتخر
ترجمه
«بوى خوش بوستان و درختان آمد و بیدار کرد هر موجودى که در سحر به خواب رفته بود. و صبح برق خوشحالى و خرسندى زد پس روشن شد در باغها غنچه ها و شکوفه ها. و لبخند زد دهان گل شب بو در حالى که خندان بود وقتی که باران بر او گریست. و زمین خودنمائى کرد در پوششهاى خود پس به عطر پاشیش ما را معطر و خوشبو ساخت و پرنده ها در شاخه ها ایستادند و دیگر براى شکار آنها نیازى به تیر و کمان نبود. و آگاه کرد ما را باد صبا به کشیدن دامن لباس خود هر صبح و شامگاهى. چه اوقاتى خوبى بود ما را در حالیکه ما در بالکون بلند به سبزیها نگاه می کردیم. می بارید از آن ابر بر زمین هاى زیبائى که بهاران آن را به سبزى پوشانیده بود، در میان جوانانی که می افشاند برایشان سخنورى تیر سخن را پس می انداخت خرمائى به دامن. از هر کسی که همنشین او مشرف شده بود یاد خوشبوئى و خبر خوش بود. پس در آن مجلس بزرگى بود که ریاست مجلس را داشت و او جوان سخنورى بود مثل قرص ماه. در آن مجلس صحبت می کرد از آنچه درباره (غدیر) آمده و آنچه از خاتم پیامبران رسیده است. از آنچه که ثقات و مردان موثق در روایات صحیحه نقل کرده و آنچه که به عسر اسناد داده شده است. که پیامبر (ص) در «غدیر خم» بالاى منبرى از جهاز شتران رفت نه به سستى و نه عجز در سخنورى.
وقتی که برگشت از «حجة الوداع» آخرین حج به سوى منزلش مدینه طیبه و آن آخرین سفر آن حضرت بود. و فرمود اى مردم به راستی که پروردگارم تکرار نمود به من وحى عظیمى را. که اگر تبلیغ نکنم و نرسانم آنچه مأمور شده ام به آن و من از شما مردم بر حذر و احتیاط بودم. و فرمود اگر نرسانى آنچه که گفته ام نام تو را از دفتر و حکم پیامبران محو می کنم پس بترس و عبرت گیر. و اگر می ترسى از نقشه و مکر ایشان من تو را حفظ می کنم پس خوش باش که من بهترین یارانم. «على» را بر ایشان امیر و رهبر قرار بده که او را از میان انسانها اختیار کردم. سپس آیه «بلغ ما أنزل إلیک؛ آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ابلاغ كن.» (مائده/ 67) را بر ایشان خواند که مردم شنیدند و دیدند. و گفت نزدیک شده جدا که من اجابت کنم پیک مرگ را و عمر من به پایان رسیده. آیا من اولى از شما به شما نیستم گفتیم: آرى پس حکم فرما و امر کن ما را به آنچه که می دانى. پس گفت در حالی که مردم دور او را گرفته بودند ما بین شنونده و تماشاگرى. هر کس که من مولاى اویم پس «على» مولاى اوست باید پیروى کند به او پس از من. پروردگارا یارى کن کسى را که او را یارى کند و واگذار دشمن او را مثل واگذار کردن توانائى. پس برخاستم چون مقام او را شناختم از خدا و او بهترین برگزیده گان بود. و گفتم اى بهترین مردم مرحبا آمد تو را خلافت در حالی که رام تو بر قدر و مقام تو است. صبح کردى در حالی که مولاى مائى و تو برادر ما بودى پس مباهات کن که حایز گشتى بهترین افتخارها را.»
و در همین قصیده می گوید:
تالله ما ذنب من یقیس إلى *** نعلک من قدموا بمغتفر
أنکر قوم عید الغدیر و ما *** فیه على المؤمنین من نکر
حکمک الله فی العباد به *** و سرت فیهم بأحسن السیر
و أکمل الله فیه دینهم *** کما أتانا فی محکم السور
نعتک فی محکم الکتاب و فی *** التوراة باد و السفر و الزبر
علیک عرض العباد تقضی على *** من شئت منهم بالنفع و الضرر
تظمئ قوما عند الورود کما *** تروی أناسا بالورد و الصدر
یا ملجأ الخائف اللهیف و یا *** کنز الموالی و خیر مدخر
لقبت بالرفض و هو أشرف لی *** من ناصبی بالکفر مشتهر
نعم رفضت الطاغوت و الجبت *** و استخلصت ودی للأنجم الزهر
ترجمه: «به خدا سوگند که گناه آنکه قیاس کند نعلین تو را با کسانی که از تو جلو زدند آمرزیده نیست. عده اى انکار کردند (عید غدیر) را و حال آنکه در میان مؤمنین کسى نیست که انکار آن نماید. خداوند تو را در میان بندگانش حکومت و امامت داد و تو در میان ایشان به بهترین روش رفتار کردى. و خداوند تکمیل نمود در (غدیر خم) دین ایشان را چنانچه آمد براى ما در سوره محکم «الیوم أکملت لکم دینکم؛ امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم.» (مائده/ 3) تعریف تو در کتاب محکم (قرآن مجید) و در تورات و در صحف نوح و ابراهیم و در زیر سماوى است. بر تو است حساب بندگان حکم فرما بر هر کس که خواستى از ایشان به سود و یا زیان او. تشنه می دارى قومى را در موقع ورود چنانچه سیراب می کنى مردمى را در ورود بر آب خوردن و بیرون رفتن. اى پناهنده هراسناک نالان و اى ذخیره دوستان و بهترین اندوخته ها. من ملقب به رفض شدم و حال آنکه آن شریفتر است براى من از لقب ناصبى که مشهور به کفر است. آرى من ترک کردم طاغوت و جبت (آن دو بت بزرگ غاصب را) و خالص کردم محبتم را براى ستاره گان درخشان امامت.»
این قصیده 56 بیت است.
روز غدیر
براى او است ابیات زیر؛
حبذا یوم الغدیر *** یوم عید و سرور
إذ أقام المصطفى *** من بعده خیر أمیر
قائلا هذا وصیی *** فی مغیبی و حضوری
و ظهیری و نصیری و *** وزیری و نظیری
و هو الحاکم بعدی *** بالکتاب المستنیر
و الذی أظهره الله *** على علم الدهور
و الذی طاعته فرض *** على أهل العصور
فأطیعوه تنالوا *** القصد من خیر ذخیر
فأجابوه و قد أخفوا *** له غل الصدور
بقبول القول منه *** و التهانی و الحبور
یا أمیر النحل یا من *** حبه عقد ضمیری
و الذی ینقذنی من *** حر نیران السعیر
و الذی مدحته ما *** عشت أنسی و سمیری
و الذی یجعل فی الحشر *** إلى الخلد مصیری
لک أخلصت الولا یا *** صاحب العلم الغزیر
و لمن عاداک منی *** کل لعن و دحور
نال مولاک «الخلیعی» *** الهنا یوم النشور
بتبریه إلى الرح *** من من کل کفور
ترجمه: «آفرین و به به از روز «غدیر» که روز عید و روز خوشحالى و سرور است. وقتی که پیامبر برگزیده و انتخاب فرمود براى بعد از خودش بهترین امیر را. در حالی که گویا بود که این وصى من است در غیاب و حضور من. و اوست یار من و ناصر من و وزیر من و پشتیبان من و مانند من است. و اوست فرمانرواى بعد از من به قرآنی که روشن کننده دلهاست و اوست کسى که خداوند او را بر دانش جهانیان اطلاع و آگاهى داده. و اوست کسى که اطاعت و پیروى او بر اهل زمانها واجب و لازم است. پس او را اطاعت کنید که خواهید رسید به مقصد و هدف از بهترین ذخیره ها. پس ظاهرا اجابت کردند او را و حال آنکه پنهان کرده بودند بر او کینه اى در دلهایشان. به پذیرفتن سخنى از او به خوشى و تبریک و تهنیت. اى پادشاه زنبور عسل اى کسی که حب تو بسته بر قلب و باطن من است و اى آنچنان کسى که مرا نجات می دهد از سوختن آتش دوزخ. و اى آن کسی که مدح او مادامی که زنده ام انس من و شب نشین من است. و اى کسى که در روز حشر و قیامت عاقبت بهشت جاودان قرار می دهد. من براى تو ولایت خود را خالص کردم اى صاحب دانش فراوان. و براى کسی که با تو دشمنى کند همواره است از من فحش و نفرین و بدگوئى. غلام و بنده تو (خلیعى) رسید به خوشوقتى و سرور در روز قیامت. به سبب دورى جستن و بیزارى نمودن به سوى خداى بخشنده از هر ناسپاسى.»
چکامه
براى او نیز قصیده و چکامه است حدود 61 بیت که در مجالس المؤمنین (قاضى شهید نورالدین شوشترى) ص 464 سى و شش بیت آن موجود است و تمام آن را در (ریاض الجنة) سید ما علامه زنوزى در روضة پنجم و در بسیارى از مخطوطات یاد شده است؛
سارت بأنوار علمک السیر *** و حدثت عن جلالک السور
و المادحون المخبرون غلوا *** و بالغوا فی ثناک و اعتذروا
و عظمتک التوراة و الصحف ال *** أولى و أثنى الإنجیل و الزبر
و أحکم الله فی إمامتک الآیات *** و استبشرت بک العصر
و الأنبیاء المکرمون وفوا *** فیک بما عاهدوا و ما غدروا
و ذکر المصطفى فأسمع من *** ألقى له السمع و هو مدکر
و جد فی نصحهم فما قبلوا *** و لا استقاموا له کما أمروا
ترجمه: «تواریخ و سرگذشتها با توار دانش تو جریان یافته و سوره هاى قرآنى از بزرگوارى تو حدیث نموده. و مداحین و ستایش گران خبر دهندگان غلو کرده و از حد گذشته و در تعریف تو مبالغه کردند و عذر خواستند. زیرا که تو را تورات و صحف پیشینیان بزرگ داشته و انجیل عیسى و زبور تمجید و ستایش کرده است. و خداوند درباره امامت تو آیات محکمى نازل کرده و زمانها به تو شاداب و خوش بوده است. و پیامبران بزرگوار وفا کردند به آنچه که درباره تو پیمان بسته بودند و عهد شکنى نکردند. و پیامبر برگزیده حق یادآور کرد پس بشنواند کسى را که براى او گوش شنوا و یاد گیرنده بود. و کوشش کرد در نصیحت و خیرخواهى ایشان پس نپذیرفتند و پایدارى نکردند چنانچه مأمور بودند.»
و نیز در همین قصیده گوید؛
أسماؤک المشرقات فی أوجه *** القرآن فی کل سورة غرر
سماک رب العباد قسورة *** من حیث فروا کأنهم حمر
و العین و الجنب و الوجه أنت *** و الهادی و لیل الضلال معتکر
یا صاحب الأمر فی الغدیر و قد *** بخبخ لما ولیته عمر
لو شئت ما مد حبتر یده *** لها و لا نال حکمها زفر
لکن تأنیت فی الأمور و لم *** تعجل علیهم و أنت مقتدر
ترجمه: «نامهاى شریف درخشنده تو در چهره هاى قرآن در هر سوره آشکار و نمایانست. پروردگار بندگان تو را شیر شرزه نامید از جهتی که دشمنان گریختند که گویا ایشان گوره خرانند. و خدا تو را عین (الله) و جنب (الله) و وجد (الله) و هادى و رهنما نامید در وقتی که شب تاریک و تیره است. اى صاحبان امارت و امامت در روز غدیر که وقتى تو را پیامبر ولى قرار داد عمر بخ بخ (به به) گفت. اگر تو می خواستى دست ابوبکر براى خلافت دراز نمی شد و حکومت بعد از تو به زفر (یعنى عمر) نمی رسید. لکن تو در کارها شکیبا بودى و بر ایشان شتاب نکردى و حال آنکه تو توانا بودى.»
منـابـع
عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 6 صفحه 19، جلد 11 صفحه 13
سید نورالله حسینی شوشتری- مجالس المؤمنین- جلد 2 صفحه 556
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها