جمع شدن استخوانهای پوسیده
فارسی 2942 نمایش |اساسى ترین اعتقادات اسلامى را عقیده به مبدء و معاد تشکیل مى دهد و اعتقاد به این دو اصل است که انسان را از نظر عملى و اخلاقى تربیت مى کند، از آلودگى و گناه بازمى دارد و به انجام وظیفه دعوت مى کند، و او را در مسیر تکامل به پیش مى برد، در این آیات به سه سؤال و یا سه ایراد منکران معاد پاسخ گفته شده است: نخست مى گوید: «و قالوا أ إذا کنا عظاما و رفاتا أ إنا لمبعوثون خلقا جدیدا؛ آنها گفتند هنگامى که ما به استخوانهایى تبدیل شدیم و این استخوانها نیز پوسیده و متفرق شد، آیا باز آفرینش جدیدى پیدا خواهیم کرد؟!» (اسراء/ 49). آیا اصلا این امکان دارد که استخوانهاى پوسیده و متلاشى شده که هر ذره اى از آن در کنارى افتاده است از نو جمع آورى شود سپس لباس حیات بر آن بپوشانند؟ استخوان پوسیده متلاشى شده کجا و یک انسان زنده و نیرومند و عاقل کجا؟ این تعبیر مانند بسیارى از تعبیرات دیگر قرآن در زمینه معاد نشان مى دهد که پیامبر (ص) همواره در دعوت خود سخن از مساله معاد جسمانى مى گفت که این جسم بعد از متلاشى شدن باز مى گردد، وگرنه هر گاه سخن تنها از معاد روحانى بود اینگونه ایرادهاى مخالفان به هیچوجه معنى نداشت. قرآن در پاسخ آنها مى گوید: «قل کونوا حجارة أو حدیدا؛ شما سنگ و آهن هم که باشید، باز خدا قادر است لباس حیات در تنتان بپوشاند» (اسراء/ 50). «أو خلقا مما یکبر فی صدورکم؛ حتى اگر مخلوقى از سنگ و آهن سختتر و از حیات و از زندگى دورتر، و از این جهت در نظر شما بسیار بزرگ باشد باز خداوند مى تواند جامه حیات در تن آن کند» (اسراء/ 51).
روشن است که استخوانها بعد از پوسیدن تبدیل به خاک مى شوند، و خاک همیشه آثارى از حیات دارد، گیاهان از خاک مى رویند، موجودات زنده در خاک پرورش مى یابند، و اصل وجود آدمى نیز از خاک است، کوتاه سخن اینکه خاک دروازه حیات و زندگى است. ولى سنگ و آهن یا موجوداتى از اینها سختتر فاصله شان با حیات و زندگى بسیار بیشتر است، هرگز گیاهى از دل سنگ و آهن برنمى خیزد، اما قرآن مى گوید در پیشگاه قدرت خدا اینها اهمیت ندارد، هر چه باشید و هر چه شوید باز امکان بازگشتتان به حیات و زندگى محفوظ است. سنگها مى پوسند و تبدیل به خاک مى شوند، و جوانه هاى حیات از دل خاک برمى خیزد. آهنها نیز مى پوسند و متلاشى مى شوند و با موجودات دیگر این کره خاکى ترکیب مى یابند و مبدء حیات و زندگى مى شوند. هر موجودى را که در این زمین تصور کنیم از فلزات و شبه فلزات و مواد آلى در ساختمان بدن انسانها به کار رفته است، و این نشان مى دهد که قابلیت تبدیل به موجود زنده در همه موجودات این عالم هست، هر چند بعضى در یک مرحله نزدیکتر قرار دارند همچون خاک، و پاره اى دورترند همچون سنگ و آهن.
دومین ایراد آنها این بود که مى گفتند: بسیار خوب اگر بپذیریم که این استخوانهاى پوسیده و متلاشى شده قابل بازگشت به حیات است چه کسى قدرت انجام این کار را دارد، چرا که این تبدیل را یک امر بسیار پیچیده و مشکل مى دانستند: «فسیقولون من یعیدنا قل الذی فطرکم أول مرة؛ آنها مى گویند چه کسى ما را باز مى گرداند؟ به آنها بگو همان کسى که شما را روز اول آفرید» (اسراء/ 51). اگر در قابلیت قابل شک دارید که شما در اول خاک بودید چه مانعى دارد بار دیگر خاک شوید و به زندگى بازگردید. و اگر در فاعلیت فاعل شک دارید همان خدایى که در آغاز شما را از خاک آفرید مى تواند بار دیگر این کار را تکرار کند که حکم الامثال فیما یجوز و فیما لا یجوز واحد. سرانجام به سومین ایراد آنها مى پردازد و مى گوید: «فسینغضون إلیک رؤسهم و یقولون متى هو؛ آنها سر خود را از روى تعجب و انکار تکان مى دهند و مى گویند: چه زمانى این معاد واقع مى شود؟» (اسراء/ 51). «فسینغضون» از ماده انغاض به معنى حرکت دادن سر به سوى طرف مقابل از روى تعجب است. آنها در حقیقت با این ایراد خود مى خواستند این مطلب را منعکس کنند که به فرض این ماده خاکى قابل تبدیل به انسان باشد، و قدرت خدا را نیز قبول کنیم، اما این یک وعده نسیه بیش نیست و معلوم نیست در چه زمانى واقع مى شود؟ اگر در هزاران یا میلیونها سال بعد باشد چه تاثیرى در زندگى امروز ما مى کند، سخن از نقد بگو و نسیه را رها کن.
قرآن در پاسخشان مى گوید: «قل عسى أن یکون قریبا؛ به آنها بگو شاید زمان آن نزدیک باشد» (اسراء/ 51). و البته نزدیک است چرا که مجموعه عمر این جهان هر چه باشد در برابر زندگى بى پایان در سراى دیگر لحظه زودگذرى بیش نیست. و از این گذشته، اگر قیامت در مقیاسهاى کوچک و محدود ما دور به نظر برسد آستانه قیامت که مرگ است به همه ما نزدیک است چرا که مرگ قیامت صغرى است، «اذا مات الانسان قامت قیامته؛ هرکس بمیرد قیامتش برپا میشود»، درست است که مرگ، قیامت کبرى نیست ولى یاد آور آنست. ضمنا تعبیر به «عسى» شاید اشاره به این است که هیچکس تاریخ قیام قیامت را دقیقا نمى داند حتى شخص پیامبر (ص) و این از علومى است که مخصوص ذات پروردگار است و جز او کسى از آن آگاه نیست. در آیه بعد بى آنکه تاریخ دقیقى از قیامت ذکر کند بعضى از خصوصیات آن را چنین بیان مى کند: «یوم یدعوکم فتستجیبون بحمده و تظنون إن لبثتم إلا قلیلا؛ روزى كه شما را فرا میخواند پس در حالى كه او را ستايش میكنيد اجابتش مى نماييد و مى پنداريد كه جز اندكى [در دنيا] نمانده ايد» (اسراء/ 52). آرى آن روز این احساس به انسان دست مى دهد که دوران برزخ هر چند طولانى بوده، در برابر عمر بى نهایت در عالم بقاء، لحظات زودگذرى بیش نیست. بعضى از مفسران این احتمال را نیز داده اند که منظور اشاره به توقف در دنیا است یعنى آن روز است که مى دانید زندگى دنیا چندان طولانى نبوده، ساعاتى بوده کوتاه و بسیار زود گذر.
قدم به صحنه قیامت
پس از رهگذر بشر از جهان طبع و زندگى وى در نظام عمل و آزمایش ناگزیر در آستانه مرگ خواهد در آمد و نظر به این که غرض از عمل و آزمایش عالم آخرت و جزاء است به عالم برزخ و قیامت انتقال خواهد یافت و شئون وجودى که کسب نموده مورد بررسى و رسیدگى قرار میگیرد و نظر به این که سیر و سلوک و تحولات بشر رو به تکامل و حیات ابد است و به مرگ موت گفته میشود از نظر اینکه روح بدن عنصرى خود را رها مینماید خود استقلال خواهد یافت و حیات حقیقى و شهود روانى او آغاز میشود بر این اساس عالم برزخ و قیامت عالم شهود است و سرائر خود را مییابد. نظام جهان از کرات آسمان و زمین پهناور و پدیده هاى آن پیوسته در حرکت حیاتى و جوهرى خود بسوى عالم قیامت ادامه میدهد و نظر به این که حیات و ادراک منتها سیر وجود و هستى است هستى گسترده این جهان بسوى نظام آخرت که بر اساس حیات و ادراک است رهسپار میباشد و هر یک از موجودات جهان نیز بسوى غرض حیاتى خود در حرکت بوده و پس از وصول شخصیت آن تحقق یافته به کمال مناسب نائل خواهد آمد و هنگام که نظام متحول جهان طبع گسیخته شود زمان دیگر مفهوم ندارد. آنگاه بخواست پروردگار نظام عالم برزخ نیز پایان مى پذیرد خاک اعضاء و جوارح هر یک از افراد بشر از اقطار جهان گرد آمده به اذن پروردگار روح هر یک از افراد بشر نیز به بدن سابق خود ارتباط یافته احاطه خواهد نمود و به صحنه قیامت قدم خواهند نهاد و این آخرین مرحله اى است که بشر از عوالم خواهد پیمود و منتهاى این صحنه بهشت و یا دوزخ خواهد بود. مى گوید: این انسان با همه شگفتیهایش تا ابد زنده نمى ماند، زمانى فرا مى رسد که این ساختمان عجیب از هم فرو مى ریزد: «ثم إنکم بعد ذلک لمیتون؛ شما بعد از این زندگى همگى مى میرید» (مومنون/ 15). ولى براى اینکه این تصور پیش نیاید که با مردن انسان همه چیز پایان مى گیرد (پس این آفرینش با اینهمه شکوه و عظمت براى این چند روز زندگى امرى بیهوده بوده است) بلافاصله مى افزاید: «ثم إنکم یوم القیامة تبعثون؛ سپس شما روز قیامت بار دیگر به زندگى باز مى گردید و برانگیخته مى شوید (البته در سطحى عالیتر و در جهانى وسیعتر و گسترده تر)» (مومنون/ 16). قرآن بدین گونه ما را از شناخت خود و دگرگونیهاى آفرینش به قدرت خدا که هیچ چیز آن را ناتوان نمى سازد، مى کشاند، و از قدرت خدا به زنده شدن بعد از مرگ و در نتیجه به مسئولیت، و همچنین مى بینیم که روش قرآن همان یاد آورى حقایق علمى است براى غنى ساختن هشیارى انسان با حقایق تا نقش و وظیفه خود را در این عالم هستى احساس کند.
منـابـع
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- ج 12 صفحه 152 و ج 14 صفحه 210
محمد حسینی همدانی- انوار درخشان- ج 10 صفحه 86 و ج 11 صفحه 248
محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- ج 8 صفحه 161
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها