عمره قضا (ورود مسلمانان به مکه)

فارسی 3581 نمایش |

انجام دادن عمره

در ذیقعده سال ششم هجرت پیامبر (ص) به همراه یارانش برای انجام مناسک عمره، به سوی سرزمین مکه کوچ کرد اما مشرکان قریش نگذاشتند وارد زادگاه خویش و حرم خدا شود و مناسک حج را گزارده و شترهایش را قربانی کند. پیامبر (ص) که از ابتدا تنها به قصد انجام عمره آمده بود اجازه درگیری نداد و سخن قریشیان را پذیرفت و در نتیجه پیمان صلح حدیبیه میانشان برقرار گشت. به موجب این پیمان رسول خدا (ص) مجاز بود که سال بعد، یعنی سال هفتم هجری و فقط به مدت سه روز برای انجام مناسک حج به مکه بیاید. خداوند متعال مى فرماید: «الشهر الحرام بالشهر الحرام و الحرمات قصاص»؛ «ماه حرام امسال یعنی سال هفتم به جاى ماه حرام پارسال است.»، (بقره/ 194).
حال سال هفتم هجری فرا رسیده و در ماه ذیقعده قرار داشتند پس زمان آن بود که قضای عمره سال پیش را بجا آورند. در نتیجه پیامبر (ص) به همراه یاران خویش (حدود دو هزار نفر)، به سوی مکه و برای انجام مناسکی که قضای اعمال سال گذشته حرکت کردند.
وقتی مسلمانان به سوی مکه رهسپار شدند، پیامبر (ص) به ایشان فرمود:هر چه می توانید در راه خدا انفاق کنید و به نیازمندان صدقه بدهید و به هر مقداری که دارید در آشکار و نهان، و هنگام دارایی و تنگدستی انفاق کنید. حتی اگر کسی که یک خرما دارد نیمی از آن را بدهد. گفته شده است که خود حضرت (ص) شصت شتر پروار برای قربانی کردن به همراه آورده بود تا در مکه به پاس انجام طواف خانه خدا قربانی کند. و گرسنگان مکه، و نیازمندان را، هر که می خواهند باشند، ولو از دشمنان، با گوشت های آنها اطعام کند. زیرا یکی از بزرگ ترین و واجب و نیکوترین اعمال صالحی که قرآن نازل شده بر او بدان اصرار و الزام می کند انفاق است انفاق. و به ناجیة بن جندب و چندین نفر از یاران خود فرمان داد تا شترها را جلوتر ببرند و در جست و جوی مرتع های خرم و مرغزارهای پرعلف باشند و آنها را هرچه بیشتر پروار کنند. خود وی با دست خویش بر گردن این شتران گرانبها علامت قربانی بسته بود. یعنی تکه ای از پارچه ی ردا، پیرهن و یا تن پوشی که در آن نماز خوانده است این تکه پارچه رنگین، نشانه و قلاده قربانی به حساب می آمد. رسول الله (ص) چنان که در پیمان حدیبیه پذیرفته بود، تنها با سلاح مسافر، یعنی شمشیری در غلاف، به سرزمین احرام وارد می شد، اما از آن جا که به هیچ وجه از خدعه ها و شرارت ذاتی قریش ایمن نبود و نمی توانست جان دو هزار نفر از اصحاب خود را به خطر اندازد، محمد بن مسلمه را به همراه دویست تن دیگر، مأموریت داد که با سلاح کامل از قبیل زره و تیر و کمان و نیزه و نیز با صد اسب تیزرو بیرون از مکه، و دور از منطقه حرم، در دره مرالظهران (در چهار فرسنگی مکه)، بایستند و آن جا منتظر شوند، که در صورت پیمان شکنی و خیانت قریش، بلافاصله به آنان بپیوندند و اسلحه ها را به مجاهدان برسانند. قریش چون پیشاهنگان او را این چنین مسلح و آماده در مرالظهران دیدند، نمایندگانی به سرپرستی مکرز بن حفص، را نزد وی فرستاده و گفتند: تو هرگز پیمان شکن نبودی و در تمام عمرت، چه پیش از رسالت، و چه بعد از آن، خلاف و خیانت و نیز مکر در امانت نکرده ای، چگونه است مشتی مسلح را این جا مستقر کرده ای! و حال آنکه قرار ما این نبود آیا آهنگ حمله به مکه را داری؟ پاسخ فرمود: چنان که عهد کردم، طبق میثاقمان عمل می کنم و این جماعت هرگز وارد منطقه نخواهند شد و دیگر سخنی نفرمود. قریش دانستند که علت این حرکت پیامبر (ص) احتمال پیمان شکنی و خیانت از سوی آنان است و این سبب شده نسبت به ایشان احساس ناامنی کند. پس نمایندگان قریش بازگشتند و گفتند: محمد (ص) با سلاح وارد مکه نخواهد شد و پای بند عهد و میثاق خویش است.

ورود مسلمانان به مکه

پیامبر (ص) همانطور که فرموده بود، لبیک گویان و سوار بر ناقه قصوای خویش وارد مکه شد. مسلمانان همچنان که گرداگرد او را گرفته بودند، لبیک گویان می آمدند. رسول خدا (ص) در ذی طوی ایستاد و آن گاه از دروازه ای در جانب حجون به سوی کعبه حرکت نمود. عبدالله بن رواحه، صحابی فدایی و ارجمند او در حالی که زمام ناقه وی را در دست داشت، با آهنگی خوش که همیشه مورد توجه پیامبر (ص) بود، این اشعار را می سرود:

خلوا بنی الکفار عن سبیله *** خلوا و کل الخیر فی رسوله
یا رب انی مؤمن بقیله‌ *** اعرف حق الله فی قبوله
نحن قتلناکم علی تأویله *** کما قتلناکم علی تنزیله
ضربا یزیل الهام عن مقیله *** و یذهل الخلیل عن خلیله
یعنی:
«ای زاده کافران راه او را بگشایید. راهش را بگشایید و بدانید که تمامی خیر در مقدم این پیامبر است. پروردگارا ما به تمامی گفتارهای او مؤمنیم و حق الهی را در قبول آیین او قدر می نهیم. ما با شما بر تأویل قرآن می ستیزیم، همچنان که بر نزول آن بر شما ضربه ها زدیم. ضربه هایی که کاسه سر را از جایگاهش بپراند و چنان آشفته تان کند که دوست از دوست غافل بماند». این سرودها که همه نشانه محبت و دانایی، فداکاری و بینایی بود، تأثیری حساب شده و دقیق، ژرف و عمیق، بر مشرکان به جا می نهاد و آنان می دیدند اینان در سفر و حضر از جانفشانی و قربانی کردن جان خویش در راه دین و پیامبرشان دریغ ندارند حتی در آن زمان که غیر مسلح و بی هیچ تیر و نیزه، سپر و کمان، زره و اسب به میدان آمده باشند.

اعتراض به شعر خوانی عبدالله

واقدی و بسیاری از مورخان اهل سنت، ذیل همین عمره قضا، نوشته اند:
عمر بن خطاب چون این اشعار را شنید بر عبدالله بن رواحه اعتراض کرد و او را از خواندن منع نموده گفت: ای پسر رواحه مخوان. پیامبر (ص) وقتی سخنان عمر را شنید به او فر مود: من خود این اشعار را می شنوم. و عمر چون سخن پیامبر (ص) را شنید سکوت کرد. این سخن و پاسخ پیامبر (ص) به عمر این معنا را در برداشت که اگر به اندازه سر سوزنی خلاف و گزاف در این اشعار بود، احتیاجی به این تذکر تو نبود، من خودم می شنیدم و عبدالله را مانع می گشتم. به راستی ما نتوانستیم بفهمیم عمر چگونه و چرا به خود اجازه می دهد عبدالله را از خواندن در چنان مقام کریم و جایگاه فخیمی، آن هم چنان اشعاری که همه نشانگر توحید و قبول راه حق و جانفشانی در راه اشاعه قرآن است و آن هم در حضور پیامبری که نه معلم همگان و مربی مؤمنان و عارفان و موحدان، بلکه در مقام تعلیم و آموزش تسبیح گویان کروبی است بازدارد و از خود چهره ای بیاراید که از پیامبر (ص) مسلمان تر بنماید!! چرا همه جا در کار بروز و ظهور خویش است و حتی در حرم الهی نیز رعایت نطق و سمع و آداب جمع را نمی کند و در محضر رسول گرامی لب به سکوت نمی گزد و مدام اظهار فضل می کند؟ اهل تسنن گفته اند علت اعتراض او به شعر خوانی عبدالله این بوده است که نمی خواست جز ذکر خدا چیز دیگری به زبانها آید!.حال ما می پرسیم:
1- آیا عمر باید تشخیص دهد که کجا چه گفتاری باید گفته شود و کجا نه، یا رسول خدا (ص)؟
2- مگر اشعار ابن رواحه مضمونی غیر از اعلام اعتقاد به گفتار پیامبر (ص) و قرآن و ثبات قدم در این راه دارد؟ خوب تمامی اینها یاد خداست مضاف براینکه نام الله جل جلاله و رب در این شعر به تصریح آمده است پس چرا عمر آن را گفتاری غیر الهی و غیر از ذکر خدا باید بداند؟
3- مگر عمر این آیه یا آیات هم مضمون آنرا نشنیده بود که: «یا ایها الذین آمنوا لا تقدموا بین یدی الله و رسوله»؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید بر خدا و رسولش پیشی مگیرید»، (حجرات/ 1). پس چرا در حضور پیامبر (ص) به خود اجازه داد تا به شعر خوانی عبدالله ابن رواحه اعتراض کند.

عمر حتی در حضور پیامبر (ص) از حق گویی ابا نداشت

ممکن است برخی از اهل تسنن در پاسخ از این سئوال که «چرا عمر در حضور پیامبر (ص) به خود اجازه داد تا به شعر خوانی عبدالله ابن رواحه اعتراض کند» بگویند: عمر حتی در حضور پیامبر (ص) از حق گویی ابا نداشت لذا چنین سخنی گفت. ما می گوییم اولا با توجه به سه سئوال مطرح شده در فوق دیگر جایی برای پاسخ وجود ندارد ثانیا این عملکرد عمر مانند این می ماند که جوجه ای تا سر از تخم در آورده بخواهد به عقابی تیز پرواز پریدن بیاموزد! قطعا چنین عملی توهین و عملی بی ادبانه است، و بویژه یادمان نرود که سال ششم هجری درست در همین روزها، در برابر دیدگان مشرکان و نمایندگان کافران قریش و درست وقتی پیامبر (ص)، صلح حدیبیه را امضاء می فرمود با چه لحن تند و ناسزا؛ زشت و نابجا بر او بانگ زد: آیا تو پیامبر خدا نیستی و تو نگفتی که برای اعمال حج بیرون آمده ایم؟ پس چرا صلح می کنی و به حج نمی روی؟ و پیامبر چنان که با همگان حتی با کسانی چونان عبدالله بن ابی سلول شیوه بردبارانه همیشگی اش بود، در نهایت آرامش و حلم، شکیبایی و سلم، به او فرمود: من به شما گفتم در خواب دیدم که به زیارت مسجدالحرام می رویم، آیا به تو گفتم که حتما همین امسال به حج می رویم و زمانی را برایت تعیین کردم؟ انشاءالله خواهی دید که به زودی به حج می رویم و وعده ای را که خداوند به من عطا کرده و بخشیده است محقق خواهی یافت. امروز همان روزی بود که پیش ازین و پارسال، او چنان اعمال آزار دهنده و بیزارکننده ای را در محضر مقدس رسول اعظم و نبی اکرم (ص)، آن معلم عالم و آدم، برپا کرده بود و گویی به خاطر نداشت به ناشایسته و ناروا و آن هم در برابر نمایندگان کفار با پیامبر الهی چه ها کرده و در کارهای وی چگونه شک و تردید عمیق آورده بود... به گونه ای که تمامی اهل سنت نوشته اند: ابوبکر، برادر روحانی و دوست جانی اش به او حالی می کرد که: «ایشان پیامبر خداست، سخنش را باور کن...» و آن گاه او دوباره در نهایت لجاجت و باز در همان مجلس و درست پارسال در همین ماه، یکبار دیگر کاری مخالف نظر پیامبر کرد آن اینکه پسر سهیل بن عمرو را علی رغم نظر پیامبر (ص)، نسبت به پدر می شوراند و صریحا مصلحت بینی پیامبر (ص) را مخدوش می کرد.
متاسفانه مجال نیست و اگر نه میتوان موارد متعددی از مخالفتهای عمر با نظریات رسول الله را در این مورد ارائه کرد تا دیگر عزیزان اهل تسنن در اشتباه بودن عملکرد وی و عدم صلاحیتش ذره ای تردید نکنند. امیدواریم پاسخ گویی در همین حد برای مستشکلین کافی باشد.

منـابـع

میثاق امیرفجر- فتح مبارک

رسولی محلاتی- زندگانی حضرت محمد (ص)

ابوالقاسم السهيلي- الروض الانف- جلد 4

شمس شامی- سبل الهدی و الرشاد- جلد 5

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد