تعبیر جبر به جای تقدیر و سرنوشت در نظر متفکران غیرمسلمان

فارسی 1820 نمایش |

مسلمانان صدر اسلام بر اثر الهام از منبع وحی، مسأله «قضا» و «قدر» را آن چنان صحیح فرا گرفته بودند که هرگز آن را با اختیار و آزادی بشر در سرنوشت خود مخالف و منافی نمی دانستند در فتوحات مسلمانان نوشته اند که: بیماری «وبا» در شام شیوع پیدا کرده بود، همراهان «خلیفه» به وی گفتند که از مسیری که آمده است باز گردد و او نیز نظر آنان را تأیید کرد تا عواقب شوم «وبا» دامن گیر او نشود، وقتی یک نظر از حضار، به او اعتراض کرد که آیا از تقدیر خداوند فرار می کنید وی در پاسخ معترض گفت من به فرمان خداوند از سرنوشتی به سرنوشت دیگر فرار می کنم، برای تأیید نظر خلیفه یک نفر از حضار گفت از پیامبر شنیده ام که فرمود هرگاه در نقطه ای «طاعون» ظاهر شد و شما در آن نقطه نبودید وارد آنجا نشوید و اگر طاعون در نقطه ای که بودید پیدا شد، از آن نقطه خارج نشوید (مبادا عامل سرایت یه دیگران شوید)
از این بیان روشن می شود: در نظر آنان، هرگز اعتقاد به مسأله قضا و قدر، دلیل بر نفی اختیار و آزادی اراده نبوده و میان مسأله قضا و قدر و مسأله «جبر» هزاران فرسنگ فاصله، وجود داشته است، و اگر گروهی از مستشرقان، جبری گری را نتیجه اعتقاد به قضا و قدر دانسته اند روی بی اطلاعی از معارف بلند و استوار اسلام است، و آنان پیرامون موضوعی سخن گفته اند که صلاحیت داوری در آن را نداشته اند یا بر اثر مطالعه کتابهای کلامی گروهی از «اشاعره» بوده است.
«آلبرماله» در تاریخ خود می گوید: اسلام در روز نخست جز اعتقاد به یکانگی خدا و رسالت محمد چیزی نبود، ولی بعدها متکلمان اسلام تعلیم دادند که خداوند سرنوشت هر کسی را معین می کند، و مشیت او تغییر ناپذیر است و این طریقه را «جبر» می گویند.
وی چون اعتقاد به «تقدیر» را ملازم با جبری گری می دانست، از این راه خواسته است که موضوع قضا و قدر را از تعالیم اسلام جدا سازد، و آن را زائیده فکر متکلمان قلمداد کند.
در صورتی که یک چنین پوزش، بسیار نابجا است و اگر کسی، اطلاعات مختصری از آن قرآن و حدیث داشته باشد، می داند که مسأله «تقدیر» از متون تعالیم اسلامی می باشد، ولی مشروط بر اینکه این اصل به طور صحیح تفسیر گردد و در تفسیر آن از پیوند دادن فکر «اشعری» با تعالیم اسلام بپرهیزد.
«گوستاولوبون» پس از یک رشته گفت و گو پیرامون قضا و قدر در اسلام، و این نتیجه آن جبری گری است در مقام اعتذار و پوزش می آید و می گوید: آیاتی که درباره قضا و قدر در قرآن وارد شده، بیش از آیاتی نیست که در این خصوص در کتاب مقدس ما درج شده است.
انتشار یک چنین تهمت ها و نتیجه گیری های غلط در میان اروپائی ها، مرحوم «سید جمال الدین اسد آبادی» را هنگام اقامت خود در پاریس، بر آن داشت که رساله ای در دفاع از مسأله قضا و قدر بنویسد و آن را در هفته نامه «العروه الوثقی» انتشار دهد، وی در آن رساله می نویسد:
«این گروه از اروپائیان چنین گمان کرده اند، که میان قضا و قدر و اعتقاد به مذاهب جبر، هیچ گونه فرقی نیست و انسان در پرتو اعتقاد به تقدیر بسان پر کاهی است که در هوا آویزان باشد، و با وزش باد از این سو به آن سو کشیده می شود. اعتقاد به سرنوشت سبب می شود که انسان در کردار و گفتار و سکوت و حرکت خود صاحب اختیار و اراده ای نباشد، و زمام امور خود را به دست یک نیروی خشن و کوبنده ای بسپارد و یک چنین ملت نیروهای طبیعی خود را به کار نمی برد، و انگیزه کار و کوشش از محیط فکر آنها بیرون می رود، با این وضع از جهان وجود به عدم رهسپار می شوند.

منـابـع

سرنوشت، جعفر سبحانی، صفحه 14 تا 17

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها