بررسی روایت قلم و دوات
فارسی 3602 نمایش |این سخن که پیامبر اکرم (ص) دوات و شانه خواست و عمر ابن خطاب گفت: که او هذیان می گوید یا بیماری بر او غلبه کرده (و سخن ناصواب می گوید)، مورد اتفاق شیعه و اهل سنت است. برای نمونه چند مورد از منقولات اهل تسنن را می آوریم:
محمدبن اسماعیل بخاری در صحیح خود ج 7، ص 156 کتاب الطب، باب قول المریضقواموا عنی از ابن عباس نقل کرده: چون رحلت رسول خدا (ص) رسید عده ای از مردان از جمله عمربن الخطاب در خانه حضرت بودند. حضرت فرمود: بیایید برای شما نامه ای بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید. عمربن الخطاب گفت: مرض پیغمبر غالب شده (هذیان می گوید)، قرآن نزد شماست، کتاب خدا ما را کافی است. حاضران با هم به مخاصمه برخاستند. یکی می گفت: نزدیک بروید، پیامبرتان نامه ای بنویسد که بعد از وی گمراه نشوید. بعضی دیگر سخنی مانند عمربن الخطاب می گفتند و چون زیاد قیل وقال کردند، حضرت فرمود: برخیزید و بروید. عبیدالله گوید: عبدالله بن عباس می گفت: بلا و تمام بلا آن است که نگذاشتند رسول خدا (ص) آن نامه را بنویسد.
مسلم در صحیح خود ج 2، ص 15 باب ترک الوصیة با سه طریق آن را نقل کرده که عبدالله بن عباس اشک ریزان می گفت: یوم الخمیس و ما یوم الخمیس... احمدبن حنبل نیز آن را در مسند خود ج 1، 325 نقل می کند، مرحوم شرف الدین در المراجعات، ص 238، مراجعه 86 می فرماید: کلمه ای که عمر به کار برد این بود که: ان النبی یهجر پیامبر هذیان می گوید چنان که عبدالعزیز جوهری در کتاب سقیفه آورده است؛ ولی محدثان نقل به معنی کرده و گفته اند که عمر گفت: «ان النبی غلبه الوجع: مرض بر پیامبر غالب آمده است».
ما نمی دانیم که عمر چطور به خود اجازه داده است که در مورد پیامبر چنین سخنی بگوید و به او اتهام هذیان گویی بزند. فقط می دانیم که قرآن درباره این پیامبر می فرماید: و ماینطق عن الهوی... یعنی او از روی هوا و هوس سخن نمی گوید. او از چیزی جز وحی تبعیت نمی کند. پس بنا به فرمایش قرآن پیامبر صرفا از وحی تبعیت می کند و ممکن نیست که در مورد او بگوییم هذیان گفته یا حواسش نشده است.
و اما آنچه عجیب است این می باشد که از قول کمال الدین حسین بیهقی و ذهبی قریب به این مضمون نقل شده است که:
غرض عمر از این کار، یعنی مانع شدن از آوردن قلم و دوات آسان شدن امر بر رسول خدا (ص) بوده است!! زیرا عمر می دانست که خداوند تبارک و تعالی دین را کامل کرده است و به همین جهت با خود گفته است اگر آنچه رسول خدا (ص) می خواست بنویسد وحی باشد رسول خدا (ص) آن را می نویسد و اختلاف و هیاهوی ما اخلالی در نوشته شدن این نوشته وارد نمی کند بخاطر فرمایش خداوند متعال که می فرماید: ابلاغ کن آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است.
ما می گوییم: اگر عمر قصد داشته امر بر رسول خدا (ص) آسان شود چرا اتهام هذیان گویی یا غلبه بیماری بر حضرتش ضد؟از این گذشته در منقولات آمده است: وقتی حضرت دوباره به هوش آمدند عده ای از حاضرین گفتند: یا رسول الله آیا می خواهی که کتف و دوات برای تو بیاوریم؟ حضرت فرمود: بعد از این که به شما گفتم و تعلل کردید! نه، ولی شما را وصیت می کنم که در حق اهل بیت من نیکی نمایید. بنابراین معلوم می شود که حضرت نیاز می دانستند که این نوشته، نوشته شود اما از تعلل حاضرین ناراحت شده و از تصمیم خود بازگشته اند و معلوم می شود که این نوشته در مورد اهل بیت علیهم صلوات الله بوده است.
منظور عمر از این جسارت چه بود؟ مرحوم شرف الدین در المراجعات، ص 241، مراجعه 86، از کنزالعمال، ج 3، ص 138 نقل کرده که عمربن الخطاب بعدها به ابن عباس گفت: منظور پیامبر از این که دوات و شانه خواست آن بود که خلافت امام علی را تثبیت کند و من جلویش را با آن سخن گرفتم. (مشروح سخن را در المراجعات، نامه 86 - 89 و در النص والاجتهاد، ص 80 - 90 ملاحظه فرمایید)
چرا رسول خدا (ص) وقتی به هوش آمد دیگر چیزی ننوشت؟ گفتیم که در منقولات آمده است: وقتی حضرت دوباره به هوش آمدند عده ای از حاضرین گفتند: یا رسول الله آیا می خواهی که کتف و دوات برای تو بیاوریم؟ حضرت فرمود: بعد از این که به شما گفتم و تعلل کردید! نه، ولی شما را وصیت می کنم که در حق اهل بیت من نیکی نمایید.
حال این سئوال مطرح می شود که چرا رسول خدا (ص) وقتی به هوش آمد با آنکه اطرافیان اجازه خواستند تا دوات و قلم بیاورند حضرت قبول نکرد و دیگر حاضر نشد چیزی بنویسد؟
در پاسخ می گوییم: اصلح آن بود که چیزی ننویسد زیرا اگر چیزی می نوشت احتمالا این سئوال از سوی عمر یا امثال او مطرح می شد که آیا رسول خدا (ص)، (نعوذ بالله) آن را در حال هذیان گویی نوشته است یا خیر و این ماجرا همچنان ادامه داشت و محدثان و مورخان مخالف اکنون در دفاع از خلیفه، قداست و آبروی رسول خدا (ص) را لکه دار کرده بودند. پس خوب شد که حضرت چیزی ننوشت تا آبروی مسلمین بیش از این نرود.
منـابـع
سيد علي اكبر قرشي- از هجرت تا رحلت
سیدجعفر مرتضی عاملی- الصحیح من سیرة النبی الاعظم (ص) جلد 32
ابن حزم- جوامع السیرة جلد 1
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها