آیا ابوبکر در بیماری پیامبر امام جماعت شد؟ (2)
فارسی 5693 نمایش |در عنوان قبلی با عنوان: «آیا ابوبکر در بیماری پیامبر امام جماعت شد؟(1)»، هفت نقل از نقلهای اهل تسنن در باره امام جماعت شدن ابوبکر در دوران بیمای پیامبر را ذکر کردیم در اینجا باقی نقل ها را آورده و به نقد آنها می پردازیم:
نقل8ام، سعید بن منصور از فلیح بن سلیمان، از سلیمان بن عبدالرحمن، از قاسم بن محمد، از عایشه نقل مى کند که، مى گفته است در بیمارى رسول خدا (ص) اذان گفته شد. فرمود: را بگویید تا با مردم نماز گزارد. و حال ایشان سنگین شد، و چون بهتر شد فرمود: آیا ابوبکر را امر کردید که با مردم نماز بگزارد؟ من گفتم: اى رسول خدا ابوبکر مردى است نازک دل، وانگهى آوازش به مردم نمى رسد، اگر صلاح مى دانى عمر ابن خطاب را امر بده. فرمود: شما مثل زنان اطراف حضرت یوسف هستید، به ابوبکر بگویید نماز بگزارد، گوینده و آرزومندان چه چیزها که در دل نمى پرورانند ولى خداوند و مؤمنان نخواهند گذارد.
9- از عایشه نقل مى کنند که مى گفته است چون شب دوشنبه فرا رسید، پیامبر (ص) شب را با ناراحتى به صبح آوردند و از ناراحتى پیامبر (ص) همه مردم، مرد و زن، شب را در مسجد بودند. پس آن گاه مؤذن اذان صبح را گفت و پیامبر (ص) فرمود: ابوبکر را بگو با مردم نماز بگزارد. ابوبکر تکبیر گفت و به نماز ایستاد. پیامبر (ص) پرده حجره را به کنارى زد و مردم را به نماز دید و فرمود: خداوند متعال روشنى چشم مرا در نماز نهاده است. و حال پیامبر (ص) بهتر بود و به فضل بن عباس و غلامش ثوبان تکیه داده بیرون آمد و به مسجد داخل شد و ابوبکر یک رکعت را به پایان برده و در رکعت دوم بود و مردم به دیدن ایشان دلشاد شدند. و پیامبر (ص) آمد و کنار ابوبکر ایستاد. ابوبکر خواست عقب برود که پیامبر (ص) دست او را گرفت و همان جا نگه داشت و خود نشست، و ابوبکر بر جانب چپ ایشان ایستاده بود. ابوبکر پس از اینکه قرائت خود را به پایان آورد، رکوع و سجده گزارد و تشهد خود را خواند و سلام داد و آن گاه پیامبر (ص) یک رکعت دیگر نماز خود را خواند و به حجره باز گردید.
10- از عبدالله بن زمعة بن اسود نقل مى کنند که مى گفته است، در بیمارى رسول خدا که منجر به رحلت ایشان شد به عیادت آن حضرت رفتم. بلال حبشی آمد و اذان گفت. پیامبر (ص) مرا فرمود: مردم را بگو تا نماز بگزارند. عبدالله بن زمعه گوید: بیرون آمدم و گروهى را دیدم و با آنان چیزى نگفتم، و چون عمر بن خطاب را دیدم، از آنکه ابوبکر غایب بود، کسى را بهتر از او ندانستم و عمر را گفتم: با مردم نماز بگزار. عمر در محراب ایستاد، و آوازى بلند داشت و چون تکبیرة الاحرام گفت، پیامبر (ص) آواز او را شنید و سر از حجره خود بیرون آورد، چندان که بر مردم مشرف شد، و فرمود: نه، نه، نه. و فرمود: پسر ابو قحافه با مردم نماز بگزارد. و این را با خشم فرمود. گوید، عمر از محراب کنار رفت و عبدالله بن زمعه را گفت: اى برادرزاده، آیا پیامبر (ص) تو را فرمود تا به من بگویى نماز بگزارم؟ گفتم: نه ولى چون تو را دیدم به جستجوى کس دیگرى بر نیامدم. عمر گفت: چون به من گفتى پنداشتم پیامبر (ص) فرموده است و اگر مى دانستم چنان نیست با مردم نماز نمى گزاردم. عبدالله گفت: چون ابوبکر را ندیدم تو را به نماز گزاردن از دیگران شایسته تر دیدم.
11- از عبدالله ابن عباس نقل مى کنند که چون وقت نماز شد، پیامبر (ص) فرمود تا ابوبکر با مردم نماز گزارد. گوید چون ابوبکر در جاى پیامبر (ص) ایستاد، سخت گریست و آنان که پشت سر او بودند از احساس فقدان پیامبر (ص) سخت گریستند. و چون وقت نماز بود، مؤذن آمد و گفت: پیامبر (ص) را بگویید تا امر دهند کس دیگرى با مردم نماز بگزارد که ابوبکر از گریه بى تاب شده است و مردم پشت سر اویند. حفصه همسر پیامبر (ص) گفت: عمر را بگویید تا با مردم نماز بگزارد، تا خداوند پیامبر خود را شفا دهد. گوید، عمر رفت تا با مردم نماز گزارد و چون تکبیرة الاحرام گفت و پیامبر (ص) آواز او را شنید فرمود: این کیست که آواز تکبیرة الاحرام او را مى شنوم؟ همسرانش گفتند: عمر است. و خبر آمدن مؤذن و گریستن ابوبکر را به عرض رسانده گفتند: حفصه چنین گفت. پیامبر (ص) فرمود: شما همچون زنان اطراف یوسف هستید، ابوبکر را بگویید تا با مردم نماز بگزارد. گوید، اگر پیامبر (ص) او را بدین کار نمى گماشت مردم اطاعت نمى کردند.
12- از ابن عباس نقل مى کنند که مى گفته است چون پیامبر (ص) بیمار شد، یعنى بیمارى پیش از رحلت آن حضرت، نخست ابوبکر را فرمود تا با مردم نماز بگزارد، پس آن گاه در خود احساس آرامش و سبکى فرمود و بیرون آمد و ابوبکر خواست کنار رود. پیامبر (ص) به ایماء فرمود که بر جاى خود باشد و پیامبر (ص) بر جانب چپ ابوبکر نشست و از همان آیه که ابوبکر رسیده بود شروع به خواندن فرمود.
13- از محمد بن ابراهیم نقل مى کنند که مى گفته است پیامبر (ص) در بیمارى خود ابوبکر را فرمود تا با مردم نماز بگزارد، پس آن گاه پیامبر (ص) در خود احساس بهبودى کرده بیرون آمد و به همان حال که ابوبکر به نماز بود پیش آمد و ابوبکر متوجه نشد تا هنگامى که پیامبر (صلی الله علیه و آله) دست بر شانه اش نهاد. ابوبکر اندکى عقب آمد و پیامبر (ص) در جانب راست او نشست و به نماز او اقتداء فرمود و چون نماز به پایان آمد، بازگردید و فرمود: هرگز پیامبرى قبض روح نمى شود، تا آنکه مردى از امتش در نماز بر او امامت کند.
14- از عبدالله بن عمر، نقل مى کند که مى گفته است چون عمر تکبیر گفت: پیامبر (ص) به شنیدن آواز تکبیر او خشمگین شد و سر از حجره بیرون آورده فرمود: پسر ابو قحافه (ابوبکر) کجاست؟ پسر ابو قحافه کجاست؟
15- از ابو سعید خدرى نقل مى کنند که مى گفته است پیامبر (ص) در بیمارى خود هر گاه سبک تر بود خود با مردم نماز مى گزارد و هر گاه سنگین بود و مؤذن به حضورش مى آمد، مى فرمود: ابوبکر را بگویید تا با مردم نماز بگزارد. روزى مؤذن آمد و گفت: پیامبر (ص) فرمود نماز بگزارید. در آن روز ابوبکر حاضر نبود و عمر بن خطاب خواست با مردم نماز بگزارد. چون تکبیرة الاحرام گفت پیامبر (ص) فرمود: نه، نه، پسر ابو قحافه کجاست؟ گوید، صفوف در هم ریخت و عمر از محراب در آمد. گوید: هنوز پراکنده نشده بودیم که ابوبکر که در سنح بود رسید و پیش آمد و با مردم نماز گزارد.
16- از ام سلمه نقل مى کنند که در مدت بیمارى هر گاه رسول خدا (ص) در خود احساس سبکى مى فرمود، بیرون مى آمد و با مردم نماز مى گزارد و هر گاه سنگین بود، مى فرمود تا مردم نماز بگزارند، یک روز صبح که ابوبکر با مردم نماز مى خواند، پس از آنکه یک رکعت را خواند، پیامبر (ص) بیرون آمد و کنار ابوبکر نشست و بدو اقتداء کرد و چون ابوبکر نماز را به پایان آورد، پیامبر (ص) آن رکعت دیگر را خواند.
17- از ابو سعید خدرى نقل مى کنند که رسول خدا (ص) در بیمارى خود یک بار در نماز صبح یک رکعت را با ابوبکر گزارد و رکعت دوم را به تن خویش بجاى آورد. محمد ابن عمر واقدی مى گفت: در نظر اصحاب ما ثابت است که رسول خدا (ص) پشت سر ابوبکر نماز گزارده اند
نقد روایات فوق:
در روایات فوق چندین اشکال وجود دارد که به ترتیب ذکر می شود:
1- اولین اشکالی که به روایات فوق وارد است این می باشد که اختلاف نقل فراوانی دارند و برخی با دیگری در تناقض اند و این خود سبب ضعف آنها می شود.
2- دومین اشکال این است که طبق برخی از این منقولات پیامبر در خانه عایشه فوت شده است، در حالیکه این از مسلمات است که چنین نمی باشد و پیامبر در خانه عایشه رحلت نفرموده.
3- در برخی از این روایات آمده است که عایشه گفت چون ابوبکر صدایش ضعیف است و مردم صدایش را نمی شنوند خوب نیست که امام جماعت شود!!
ما نمی دانیم که امام جماعت شدن چه ربطی دارد به بلندی صدا و چه کسی گفته است که مأمومین باید صدای امام را بشنوند؟
4- اشکال دیگر این است که در برخی از این منقولات گفته شده که مردم پس از آمدن پیامبر به ابوبکر اقتدا کرده و ابوبکر به پیامبر اقتدا کرده بود یا گفته شده است که مردم هم زمان به پیامبر و ابوبکر اقتدا کرده بودند و یا در برخی گفته شده است رکعتی را با ابوبکر خواندند و رکعتی را با پیامبر.
تا آنجا که ما اطلاع داریم هیچ کس به صحت چنین جماعتی رأی نداده است، و این منقولات از این جهت نیز ضعف دارند.
منـابـع
روایات ابن سعد- الطبقات الکبرى- جلد 2
سیدجعفر مرتضی عاملی- الصحیح من سیرة النبی الاعظم (ص)- جلد 32
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها