اهمیت تحقیق در فلسفه اسلامی در عصر حاضر
فارسی 5712 نمایش |پیامدهای مطالعه فلسفه اسلامی از مآخذ غربی
چون طبقاتی که در جهان اسلامی تعلیم و تربیت غربی یافته اند در حال دریافت و پذیرش نفوذ کلی اروپایی هستند و در بسیاری از موارد حتی فلسفه اسلامی و سنن فکری و علوم عقلی خود را نیز از مستشرقین و مآخذ دیگر غربی می آموزند. لکن حتی در مواردی که تعصب و غرض ورزی در بین نیست، اکثر مستشرقین آن دوره علوم عقلی اسلامی را که در جهان غربی نفوذ داشته و منشا اثر بوده است جایگزین تمام علوم عقلی اسلامی می سازند. بنابراین به نحو اسرار آمیزی در نوشته های این گروه همه ی شعب علوم و فلسفه در حدود قرن هفتم هجری یا سیزدهم میلادی اتمام می یابد، یعنی همان عصری که ارتباط عقلی و معنوی بین شرق و غرب به پایان رسید. در نتیجه اکثر آنان که در رشته ی تاریخ فلسفه اسلامی به مطالعه و تحقیق می پردازند و از مآخذ عادی غربی استفاده می کنند، می پندارند که در طول شش یا هفت قرن اخیر هیچ گونه فعالیت علمی و حیات عقلی در تمدن اسلامی وجود نداشته و حتی میراث علمی خود را به عنوان دوره گذرانی از تاریخ تمدن غربی می نگرند.
تحقیقات علمای غرب درباره قرون وسطی و اثر آن بر فلسفه اسلامی
در قرن بیستم بین علمای مغرب زمین توجه و علاقه به تمدن قرون وسطای لاتینی احیا شده است و دیگر در محافل وزین علمی تعصب دوره رنسانس و قرن هفدهم که قرون وسطی را عصرتاریک می نامید مورد قبول نیست، بلکه کاملا مردود و مطرود است. فلاسفه و مورخین به این نتیجه رسیده اند که این تاریکی بیشتر در جهل اعصار بعدی درباره قرون وسطی بوده است تا در خود قرون وسطی. در نتیجه نه فقط علاقه جدیدی به فلسفه مکتبی قدیس توماس آکویناس به وجود آمده است، بلکه کتب و رسایل محققانه دانشمندان بزرگی مانند ژیلسن و برهیر (Brehier) و دوهم (Duhem) و ولفسون (Wolfson) و دوولف ( De Wul) و دیگران حیات غنی و پرثمر معنوی و علمی و فلسفی آن ایام را روشن ساخته است. در این تتبعات، دوره اول فلسفه اسلامی از کندی تا ابن رشد سهم مهمی را عهده دار بوده و در ایجاد مکتب مشایی مسیحی و مشارب دیگر آن دوره، نفوذ اساسی داشته است. بنابراین یک محقق جدی اروپایی که در تحقیقات خود فلسفه اسلامی را به قرون اولیه محدود می سازد، تا حدی محق است، چون توجه اصلی او به تاریخ فلسفه و علوم عقلی در مغرب زمین است که در آن، عوامل اسلامی سهم گذرانی به عهده داشته است. لکن برای دانشمندان ممالک اسلامی پذیرفتن چنین نظر و نگریستن به تمدن اسلامی از دریچه چشم اروپاییان از دو جانب خطاست. اولا هدف یک دانشمند اسلامی معمولا تحقیق در خود تمدن اسلامی است نه تمدن دیگری که اسلام در آن اثری از خود باقی گذاشته است، ثانیا انسان نمی تواند با چشم دیگری به خود بنگرد و انتظار داشته باشد که علم درونی و حضوری از خود حاصل کند. پس هر چند تحقیق مستشرقین پرارج باشد درشرایط طبیعی ممکن نیست برای مسلمان همان معنی و ارزش را داشته باشد که برای غربی ها دارد. نمی توان درباره زبانی که نظر متداول امروزی درباره تاریخ علوم عقلی در اسلام به بار می آورد اغراق و مبالغه کرد. دانشجویان ممالک اسلامی که مبانی و تاریخ تمدن خود را از مأخذ عادی غربی می آموزند فورا یک احساس غربت و بیگانگی نسبت به تمدن خود در خود می بینند و معتقد می شوند که هم کشیان و هم وطنان آن ها هفتصد سال است که اصلا تفکر و حیات عقلی نداشته اند و اکنون ناگهان این دانشجویان وارد صحنه علمی شده و خود و اشخاص مانند خود را تنها هنرمندان و بازیگران این صحنه می بینند. باید علاوه بر معایب این نظریه تاریخی، اشتباه اکثر مستشرقین را درباره اسلام و مقولات نامناسبی که معمولا برای تحقیق درباره آن به کار می برند نیز ذکر کرد. خاورشناسان کلمه صواب و خطا و اصل و فرع و ایمان و کفر را به نحوی در مورد اسلامی به کار می برند که تمام ساختمان عقلی و دینی تمدن اسلامی را منحرف و بی قواره می سازد. اولین شرق شناسان که اکثر مروجین کیش مسیحی بوده و در معارف و کلام مسیحی تعلیم یافته بودند همان تقسیم بندی ها و مقولاتی را که با آن آشنایی داشتند در اسلام می جستند. بنابراین آنان کلام اشعری را عقیده صحیح و رایج مسلمانان نشان داده و عرفان و تصوف را به صورت بدعت و کفر و اقتباس از ادیان دیگر و دخول افکار بیگانه به اسلام جلوه دادند. تمام اهمیت مکتب های مختلف فلسفه و حکمت به اشتباه تعبیر شده، چون آن ها می خواستند همان مقولاتی را که در مسیحیت وجود دارد در اسلام به کار برند. این عوامل و عوامل بسیار دیگر که از نظر کردن باطل و نابجا درباره تاریخ تمدن و علوم عقلی و دینی اسلامی به وجود آمده است، تعبیر صحیح میراث علوم اسلامی را مشکل ساخته است، گرچه مآخذ و منابع اصیل، هم کتبی و هم شفاهی، هنوز برای آنان که استعداد فهم و درک آن را دارند باقی و پابرجاست.
لزوم تحقیق در فلسفه، کلام و عرفان اسلامی
علاج مرضی که از مطالعه ناقص و تکمیل نایافته فلسفه اسلامی به وجود آمده است، تحقیق و تتبع کامل و دقیق در دریای بیکران معارف و علوم عقلی اسلام است که بدون تعصب و غرض به دست خود دانشمندان اسلامی باید انجام پذیرد. تحقیقی که با علاقه و تعلق خاطر و با توجه به درون مطالب انجام یافته باشد، بسیاری از گنجینه های گرانبها را نمودار خواهد ساخت، گنجینه هایی که از دسترس روش بسیاری از دانشمندان امروزی، که ظاهرا به نظر عینی می آید، لکن محدود به مقولات فکری این قرن می باشد، دور است. به علاوه چنین تحقیقی این توهم را که فلسفه اسلامی با ابن رشد به پایان رسیده است از میان برمی دارد و این امر را آشکار می سازد که سیر حکمت واقعی اسلامی در قرن ششم هجری به اتمام نمی رسد، بلکه در این عصر دوره نوبنی در حیات خود آغاز می کند. چون در همان زمان چنانکه فلسفه مشایی به دست کندی و فارابی و ابن سینا به کمال رسید و سپس در معرض حمله شدید متکلمین و بعضی از متصوفین قرار گرفت و به اندلس سفر کرد و با ابن باجه و ابن طفیل و ابن رشد آخرین دوره درخشان خود را در این دیار گذرانید، مکتب جدیدی در بلاد شرقی اسلام به دست شهاب الدین سهروردی به وجود آمد.
تحقیق درباره دوران بعدی فلسفه اسلامی نشان خواهد داد که چگونه فلسفه مشایی به دست خواجه نصیرالدین طوسی احیا شد و افکار عرفانی مکتب ابن عربی به تدریج در ممالک شرقی اسلام و مخصوصا ایران گسترش یافت و با مبادی حکمت اشراقی و فلسفه مشایی ترکیب یافت و بالاخره این مشارب و مسالک گوناگون به دست حکمای والا قدر قرن دهم و یازدهم مانند میرداماد و مخصوصا صدرالدین شیرازی امتزاج حاصل کرد. این حکیم بزرگ قرن یازدهم که در نوشته های او براهین و استدلالات دقیق یک عالم منطقی با بصیرت معنوی و ذوق یک عارف و حکیم الهی آمیخته شده است، فصل نوینی در فلسفه اسلامی گشود و مکتبی به وجود آورد که علی رغم مصایب زمانه و دشواری های روزگار تا امروز پابرجا مانده و حیات عقلانی و معنوی خود را حفظ کرده است. گرچه این مکتب، بیشتر در ایران و ممالکی مانند هندوستان که تحت سلطه فرهنگ ایرانی بودند توسعه یافت، افکار ملاصدرا و پیروان او، مانند حکیم بزرگ قرن سیزدهم حاجی ملاهادی سبزواری، متعلق به تمام جهان اسلامی و بلکه همه عالم است و این حکمت عمیق باید به ناچار زمینه ای باشد برای هر مکتب نوین فلسفی که بخواهد رابطه ای با جهان بینی اسلامی و ارزش ها و آمال تمدن اسلامی داشته باشد و از وضع تصنعی و نامربوطی که امروزه بر بسیاری از محافل علمی ممالک شرقی حکمفرماست رهایی یابد. تحقیق دقیق در میراث علوم و معارف اسلامی و در مکتب های عرفانی اسلامی که عمیق ترین نظریات را درباره آغاز و انجام موجودات و چگونگی پیدایش کثرت از وحدت و بازگشت همه چیز به اصل واحد خود و رابطه بین حق و خلق در بردارد و تا به امروز در سرتاسر جهان اسلامی زنده و باقی است برای محقق موشکاف امری ضروری است. چگونه می تواند متفکر جدید اسلامی درباره ی فلسفه ی دینی سخن به میان آورد بدون این که جرعه ای از چشمه فیاض خداوند ابن عرفان مانند ابن عربی و مولانا جلال الدین و عبدالکریم جیلی و صدرالدین قونوی و شبستری و جامی و دیگران نوشیده باشد؟ نیز چنین تحقیقی، مکتب های مهم کلامی مخصوصا مکتب های دوران اخیر و روش مقابله ای این متکلمان را با مسایل خاصی که از قلمرو های علوم دیگر سرچشمه می گیرد و طریقی را که آنان از حقایق دینی در مقابل اقسام شک و شبهه دفاع کرده اند روشن خواهد ساخت. در این زمینه نیز اشخاص بزرگی در قرون اخیر پا به عرصه هستی گذاشته اند. مانند شاه ولی الله دهلوی و عبدالرزاق لاهیجی که گرچه در موطن خود شهرت دارند لکن آن طور که شایسته مقام آنان است در بقیه ممالک اسلامی شناخته نشده اند.
خصایص حائز اهمیت فلسفه اسلامی
در هنگام تحقیق در خصوص علوم اسلامی بایستی نکات بسیار مهمی که مبانی توحیدی دین اسلام را نمایان می سازد مورد توجه قرار گیرد. این مبانی در تمام علوم اسلامی به میزان مرتبه و موضوع آن علم بسط داده شده است. زیرا علوم اسلامی بر اساس مراتب آفرینش تنظیم شده اند و هر یک وظیفه ظاهر ساختن قوانین آن مر تبه و هماهنگی آن با دیگر مراتب را بر عهده دارند، و در نهایت همگی در یک طرح توحیدی جایگاه خویش را می یابند. از این میان فلسفه اسلامی دارای اصولی است که توجه به آنان می توان محقق را به عمق نگاه حکمای مسلمان نزدیک سازد، تنها با این طریق است که گنجینه های اصیل حکمت اسلامی بر محقق رخ نموده و می تواند راهگشای امروزه او باشد. در اینجا به چند اصل مهم اشاره می شود:
الف) بنای وحیانی فلسفه اسلامی
اگرچه اکنون فرصت مناسبی برای بیان اصول و مبادی فلسفه اسلامی در دست نیست، اما باید برخی از خصایص آن، که حائز ارزش فراوان بوده و شایسته است در مد نظر متفکران جدید ممالک اسلامی قرار گیرد، ذکر شود. اولا اسلام دینی است مبنی بر وحی و توجه به عالم اعلی و مبدا متعالی و معنوی عالم و خود حس اهمیت وحی در جامعه ی اسلامی همواره مرکزیت داشته و قوی بوده است. هر مکتب فلسفی که هم وحی و هم ذوق و اشراق عقلی را کنار گذاشته، و بنابراین خود را از این دو مبدا حکمت الهی و معرفت به حقیقت درونی اشیا منقطع ساخته باشد، نمی تواند جز یک عامل مخرب و مخل در جامعه ی اسلامی چیز دیگر باشد. لکن فلسفه اسلامی خود همان فلسفه مبنی بر وحی است و شامل نوعی جهان بینی است که در آن اهمیت وحی در عالم کبیر و صغیر سهم اساسی را به عهده دارد. و در اسلام است که فلسفه مبنی بر وحی به نهایت کمال و بسط و توسعه رسید. گرچه این نوع فلسفه با فیلون یهودی آغاز شد و قریب دو هزار سال است که در جهان مسیحی پیروان فراوانی دارد.
ب) هماهنگی عقل و ایمان؛
ثانیا مساله ی رابطه بین فلسفه و دین، یا عقل و ایمان، از آغاز امر مورد توجه خاص حکمای اسلامی قرار گرفت و بالاخره هشت قرن بعد از کندی که برای اولین بار این مساله مهم را مطرح ساخته بود، به دست صدرالمتالهین به بهترین وجهی با هماهنگی و وفاق کامل حل شد. این حکیم کم نظیر مانند عرفا و حکمای قبل از خود، آن حکمت و معرفتی را که میعاد گاه عقل و ایمان است و نقطه ای است که در آن، دو طریق استدلال و اعتقاد دینی به هم می پیوندد، آشکار ساخت. لازم به گفتار نیست که هرگاه عقل به جنبه استدلالی خود محدود شود، چنان که در اکثر مکتب های فلسفی جدید این امر به وقوع پیوسته است و از سوی دیگر وحی به جنبه ی ظاهری و صوری خود محدود شود و حقایق عرفانی و باطنی دین انکار گردد. دیگر آمیزش و وفاق فلسفه و دین امکان پذیر نیست. در چنین وضعی هر کوششی که برای ایجاد هماهنگی بین این دو انجام پذیرد موفقیت و پایداری نخواهد داشت و سرانجام با شکست روبه رو خواهد شد، چنان که تاریخ عصر جدید در اروپا شاهد ان است.
ج) پیوستگی مراتب و شئون هستی
فلسفه اسلامی همچنین نظر واحد و پیوسته ای درباره مراتب و شوون عالم وجود دارد و رابطه بین همه ی موجودات و سلسله مراتب هستی و پیوستگی درجات و شعب علوم، همیشه از اساس و اصول این حکمت بوده است. به علاوه این خطر جدایی زیاده از حد علوم مختلف از یکدیگر و از بین رفتن نظر واحدی درباره جهان که برخی از متفکران غربی مانند فیلسوف شهیر انگلیسی وایت هد آن را بزرگ ترین خطر فعلی تمدن غربی دانسته و حتی آن را مرضی مهلک می شمارند، برای تمدن اسلامی حتی بیش از تمدن اروپایی خطرناک است. چون اصل و اساس و علت وجود اسلام بیان و اشاعه ی اصل توحید است که باید در تمام مراحل حیات انسانی اعم از علمی و عملی به کار برده شود. پس امکان ایجاد و حفظ رابطه ای بین قلمروهای گوناگون دانش برای آنان که علاقه واقعی به جامعه اسلامی دارند اهمیت فراوانی در بردارد. و در این مورد مانند بسیاری موارد دیگر میراث عقلی و علمی اسلامی می تواند هادی و راهنمای متفکران این عصر باشد.
منـابـع
سیدحسین نصر- معارف اسلامی در جهان معاصر- انتشارات علمی فرهنگی- 1382
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها