ارتباط حیات و علم و قدرت خداوند

فارسی 3402 نمایش |

مقدمه

مفاهیمی که حکایت از کمالات وجودی می‏ کنند و دلالتی بر هیچ نوع نقص و محدودیتی ندارند قابل اطلاق بر ذات مقدس الهی هستند و همه آنها را می ‏توان از صفات ذاتیه الهی به شمار آورد مانند نور و بهاء و جمال و کمال و حب و بهجت و دیگر اسماء و صفاتی که در آیات کریمه قرآن یا روایات شریفه یا ادعیه حضرات معصومین (ع) وارد شده است و ناظر به مقام فعل نیست. ولی آنچه معمولا به عنوان صفات ذاتیه ذکر می ‏شود حیات و علم و قدرت است و اکثر متکلمین صفات دیگری مانند سمیع و بصیر و مرید و متکلم را اضافه کرده ‏اند و بحثهایی درباره اینکه آیا این مفاهیم از صفات ذاتیه هستند یا از صفات فعلیه واقع شده است که بررسی همه آنها به درازا می ‏کشد از اینروی در اینجا بحثی را درباره صفات ذاتیه سه ‏گانه و رابطه ی آنها با یکدیگر مطرح می‏ کنیم.

حیات

موجوداتی که مورد شناسایی انسان قرار می‏ گیرند به دو دسته کلی جاندار و بی‏جان قابل تقسیم هستند موجودات جاندار که با شعور و حرکت ارادی شناخته می‏ شوند متصف به صفتی به نام حیات می‏ گردند و به همین مناسبت در زبان عربی کلمه حیوان بر موجودات جاندار اطلاق می ‏شود ولی با دقت روشن می‏ گردد که صفت حیات برای موجودات مادی از قبیل وصف به حال متعلق است و در واقع حیات وصفی ذاتی برای جان آنهاست و بالعرض به بدنشان نسبت داده می‏ شود.
بعد از آنکه دانستیم که نفس حیوانی مرتبه ‏ای از تجرد را دارد هر چند تجرد مثالی باشد نتیجه می‏ گیریم که حیات ملازم با تجرد است بلکه تعبیر گویاتری از آن می‏ باشد زیرا تجرد چنانکه قبلا اشاره کردیم مفهومی سلبی است. به دیگر سخن همچنانکه امتداد خاصیت ذاتی اجسام می ‏باشد حیات هم از خواص ذاتی موجودات مجرد به شمار می‏ رود و همچنین علم و اراده هم که از لوازم حیات هستند مجرد می ‏باشند.
بنابر‌این مفهوم حیات دلالت بر کمال وجودی می ‏کند و قابل توسعه به موجوداتی که تعلق به ماده هم ندارند می‏ باشد و از این روی همه مجردات دارای صفت ذاتی حیات هستند و بالاترین مرتبه حیات مخصوص ذات مقدس الهی است پس با توجه به مجرد بودن ذات الهی نیاز به برهان دیگری برای اثبات حیات به عنوان صفات ذاتی برای خدای متعال نداریم.
در اینجا باید چند نکته را خاطرنشان کنیم یکی آنکه گاهی حیات و زندگی به معنای دیگری به کار می ‏رود که شامل نباتات هم می‏ شود ولی این معنی مشتمل بر جهت نقص است زیرا لازمه آن رشد و نمو و تولید مثل است که از خواص مادیات می ‏باشد و چنین معنایی در این مبحث منظور نیست. دیگری آنکه هر چند حیات به معنای مورد نظر در این مبحث ملازم با علم و اراده و قدرت است ولی این تلازم به معنای تساوی مفهومی نیست و بهترین شاهدش این است که حیات مفهومی نفسی و فاقد هرگونه اضافه‏ای است به خلاف سایر مفاهیم یاد شده که اضافه‏ ای به متعلق خودشان معلوم و مراد و مقدور علیه دارند و از مفاهیم ذات الاضافه به شمار می ‏روند بنابراین اگر حیات به علم و قدرت و اراده تعریف شود تعریفی به لوازم خواهد بود.
نکته سوم آنکه ممکن است حیات خدای متعال را از این راه نیز اثبات کرد که حیات یکی از کمالات وجودی مخلوقات است و محال است که علت هستی‏ بخش فاقد کمالی باشد که به مخلوقاتش افاضه می‏ فرماید بلکه باید ضرورتا آن را به صورت کاملتری داشته باشد و نیز بعد از آنکه علم و قدرت برای خدای متعال ثابت شد ملزوم آنها که حیات است ثابت می‏ شود.

علم

بحث درباره علم خدای متعال یکی از دشوارترین مباحث فلسفه الهی است و به همین جهت است که فلاسفه و متکلمین اختلافات زیادی در این مبحث دارند که در کتب مفصل کلامی و فلسفی مطرح و مورد نقد و بررسی قرار گرفته است مثلا بعضی از فلاسفه هم علم به ذات و هم علم به مخلوقات را عین ذات الهی دانسته ‏اند و بعضی علم به ذات را عین ذات و علم به مخلوقات را صورتهایی قائم به ذات و خارج از آن شمرده ‏اند و بعضی دیگر علم به مخلوقات را عین وجود آنها دانسته‏ اند و از متکلمین اقوال مختلف و بعضا عجیبی نقل شده است تا آنجا که بعضی از ایشان منکر علم الهی به ذات مقدس خودش شده‏ اند و حق این است که ذات الهی در عین وحدت و بساطتی که دارد هم عین علم به ذات خویش است و هم علم به همه مخلوقات اعم از مجرد و مادی علم به ذات کسی که تجرد و عدم مادیت ذات الهی را شناخته باشد به آسانی می ‏تواند درک کند که ذات مقدسش عین علم به خویش است چنانکه در هر موجود مجرد مستقل غیر عرض چنین است. و اگر کسی در لزوم علم به ذات در هر موجود مجردی شک داشته باشد در مورد خدای متعال می‏ توان برای وی چنین استدلال کرد علم به ذات یکی از کمالات وجودی است که در بعضی از موجودات مانند انسان یافت می‏ شود و خدای متعال همه کمالات وجودی را به طور نامتناهی دارد پس این کمال را هم در بالاترین مرتبه‏ اش خواهد داشت.

نظریات مختلف درباره علم الهی
به هر حال اثبات علم الهی به ذات مقدسش بر اساس مبانی حکمت متعالیه کار آسانی است علم به مخلوقات اما اثبات علم به مخلوقات مخصوصا قبل از پیدایش آنها و تبیین فلسفی آن به این آسانی نیست و در این جاست که اقوال و آرای گوناگونی وجود دارد و مهمترین آنها از این قرار است.
(1) قول پیروان مشائین مبنی بر اینکه علم به مخلوقات به وسیله صورتهای عقلی است که از لوازم ذات الهی می ‏باشند. این قول اشکالات قابل ملاحظه ‏ای دارد زیرا اگر این صورتها عین ذات الهی فرض شوند لازمه‏ اش وجود کثرت در ذات بسیط الهی است و اگر خارج از ذات فرض شوند چنانکه از تعبیر لوازم ذات بر می ‏آید ناچار معلول و مخلوق خدای متعال خواهند بود و لازمه‏ اش این است که وجود الهی در مقام ذات و صرف نظر از این صورتهای علمی علم به مخلوقاتش نداشته باشد و خود این صورتها را هم بدون علم آفریده باشد. افزون بر این علمی که به واسطه صورتهای عقلی حاصل می‏ شود علمی حصولی خواهد بود و لازمه اثبات چنین علمی برای خدای متعال اثبات ذهن در ذات الهی است در صورتی که ذهن و علم حصولی ویژه نفوس متعلق به ماده می‏ باشد.
(2) قول اشراقیین مبنی بر اینکه علم الهی به مخلوقات عین وجود آنهاست و نسبت مخلوقات به ذات الهی نظیر نسبت صورتهای ذهنی به نفس است که وجود آنها عین علم می ‏باشد. این قول هر چند مستلزم نسبت دادن علم حصولی به خدای متعال نیست ولی در اشکال نفی کشف تفصیلی در مقام ذات با قول قبلی شریک است.
(3) قول صدرالمتألهین مبنی بر اینکه علم به ذات عینا علم حضوری به مخلوقات است مهمترین اصل برای تبیین این قول همان اصل تشکیک خاص در وجود می ‏باشد که بر اساس آن وجود معلول شعاع و جلوه‏ای از وجود علت به شمار می‏ رود و علت هستی‏ بخش در ذات خود دارای کمالات معلولاتش هست پس حضور ذات برای خودش عین حضور آنها خواهد بود. اما وی معتقد است که هیچ علمی مستقیما به وجود مادی تعلق نمی‏ گیرد و همانگونه که تجرد شرط وجود عالم است شرط معلوم بالذات هم می‏ باشد ولی چنانکه در درس چهل و نهم اشاره شد غیبوبت اجزاء مکانی و زمانی مادیات از یکدیگر منافاتی با حضور همه آنها نسبت به علت هستی ‏بخش ندارد بنابراین خدای متعال علم حضوری به همه مخلوقات اعم از مجرد و مادی دارد علمی که عین ذات مقدسش می‏ باشد.
نکته ‏ای را که باید در اینجا خاطرنشان کنیم این است که در ساحت قدس الهی به هیچ وجه زمان و مکان راه ندارند و وجود مقدس الهی بر همه زمانها و مکانها احاطه دارد و گذشته و حال و آینده نسبت به او یکسان است بنابراین همچنانکه تقدم وجود او را بر مخلوقات نمی ‏توان از قبیل تقدم زمانی دانست همچنین تقدم علم او را بر وجود مخلوقات نمی ‏توان تقدم زمانی شمرد بلکه منظور از تقدم علم او تقدم سرمدی است چنانکه وجود و علم سایر مجردات نسبت به جهان مادی تقدم دهری دارد.

قدرت

موجودی که فاقد کمال خاصی باشد نمی‏ تواند آن را به دیگری بدهد و به دیگر سخن صدور فعل از فاعلی که با آن سنخیت ندارد محال است اما صدور فعل از فاعلی که واجد کمال آن است ممکن غیر محال خواهد بود و در مورد چنین فاعلی گفته می‏ شود که نیرو و توان انجام فعل قوه فاعلی را دارد و هنگامی که این مفهوم را به فاعل حی دارای شعور و اراده اختصاص دهیم و دایره فاعلیت را به فاعلهای مختار فاعل بالقصد و بالعنایه و بالرضا و بالتجلی محدود کنیم مفهوم قدرت به دست می‏ آید بنابراین قدرت عبارت است از مبدئیت فاعل حی مختار برای افعالش و اگر چنین فاعلی دارای کمالات نامتناهی باشد دارای قدرت نامتناهی خواهد بود و با توجه به این تحلیل نیازی به برهان دیگری بر اثبات قدرت نامتناهی برای ذات مقدس الهی نداریم.
طبق این بیان قدرت مفهومی است مشکک که مصادیق آن دارای مراتب مختلفی هستند و این مفهوم شامل قدرت حیوان و انسان و مجردات تام و نیز شامل قدرت الهی می ‏شود چنانکه مفهوم وجود و حیات و علم و... هم چنین هستند و قبلا اشاره کردیم که اطلاق اینگونه مفاهیم بر خدای متعال بدین معنی نیست که لوازم مصادیق ناقص هم برای ذات مقدس الهی اثبات شود بلکه باید مفهوم را به گونه ‏ای تجرید کرد که اینگونه لوازم حذف گردد.
مثلا قدرت حیوان و انسان بر انجام کارهای ارادی خودشان مبدئیت فاعلی مشروط به تصور و تصدیق و پیدایش انگیزه روانی برای انجام کار است ولی اینگونه امور از لوازم نفوس متعلق به ماده می‏ باشند و مقام مجردات تام و به خصوص ساحت قدس الهی منزه از آن است که علم حصولی و تصور و تصدیق و داعی زائد بر ذات داشته باشند اما آنچه در همه موارد قدرت معتبر است وجود علم و حب به معنای عام آنهاست که عالیترین مصداقش علم و حبی است که عین ذات مقدس الهی می‏ باشد.
نکته‏ ای را که باید در اینجا یادآور شویم این است که اثبات قدرت برای خدای متعال مستلزم اثبات اختیار نیز هست زیرا قدرت چنانکه اشاره شد ملازم با علم و اختیار است و اختصاص به فاعل حی مختار دارد و بالاترین مراتب اختیار مخصوص به ذات مقدس الهی است که تحت تأثیر هیچ عامل درونی و بیرونی قرار نمی‏ گیرد.
نکته دیگر آنکه قدرت الهی نامتناهی است و شامل هر چیز ممکن الوجودی می ‏شود اما مقدور بودن هر چیزی مستلزم تحقق آن نیست و تنها اموری تحقق می ‏یابند که اراده الهی به ایجاد آنها تعلق گرفته باشد به دیگر سخن معنای قادر این نیست که هر چیزی را که بتواند انجام دهد بلکه معنایش این است که هر چیزی را که بخواهد انجام دهد بنابراین محالات ذاتی از دایره مقدورات خارج است و سؤال از اینکه آیا قدرت الهی به آنها تعلق می‏ گیرد یا نه سؤال غلطی است از سوی دیگر همه مقدورات مورد اراده الهی واقع نمی‏ شوند و وجود نمی ‏یابند پس دایره مرادات و موجودات اضیق از مقدورات است و اراده الهی به بعضی از ممکنات تعلق نمی ‏گیرد.

خلاصه مطالب فوق

1- حیات عبارت است از نحوه وجود مجردات و ملازم با علم و قدرت و اراده است ولی بر خلاف آنها که از مفاهیم ذات الاضافه هستند حیات از مفاهیم نفسیه می ‏باشد.
2 - مفهوم حیات به معنایی که شامل نباتات هم بشود و ملازم با تغذیه و تولید مثل باشد مستلزم نقص بوده قابل اطلاق بر خدای متعال نیست.
3 - با توجه به مجرد بودن ذات مقدس الهی مفهوم حیات به عنوان یکی از صفات ذاتیه برای خدای متعال اثبات می ‏شود.
4 - حیات الهی را از دو راه دیگر نیز می‏ توان اثبات کرد یکی از این راه که اگر فاقد حیات می‏ بود نمی‏ توانست به مخلوقات خودش حیات ببخشد و دیگری از این راه که علم و قدرت از لوازم حیاتند و با اثبات آنها ملزومشان هم ثابت می‏ شود.
5 - وجود خدای متعال مجرد است و هر مجرد مستقلی عین علم به ذات خودش می ‏باشد پس وجود خدای متعال عین علم به ذات خودش خواهد بود.
6 - درباره علم به مخلوقات اقوال مختلفی وجود دارد که مهمترین آنها قول اتباع مشائین و قول اشراقیین و قول صدرالمتألهین است.
7 - قول اول این است که علم الهی به مخلوقات عبارت است از صورتهای عقلی که از لوازم ذات وی می ‏باشند.
8 - این قول دو اشکال عمده دارد یکی آنکه اگر صورتهای مفروض عین ذات باشند لازمه ‏اش وجود کثرت در ذات بسیط الهی است و اگر خارج از ذات باشند ناچار معلول و مخلوق خدای متعال خواهند بود و لازمه‏ اش این است که در مقام ذات علم به مخلوقات نباشد اشکال دیگر آنکه علمی که به وسیله صورتهای عقلی حاصل می‏ شود علم حصولی است که مخصوص نفوس متعلق به ماده می‏ باشد و ساخت قدس الهی از چنین علمی منزه است.
9 - قول دوم این است که علم الهی به مخلوقات عین وجود آنهاست همانگونه که علم انسان به صورتهای ذهنی خودش عین وجود آنهاست.
10 - این قول نیز در این اشکال شریک است که علم تفصیلی به مخلوقات در مقام ذات را نفی می‏ کند.
11 - نظریه صدرالمتألهین این است که چون وجود خدای متعال در عین وحدت و بساطت واجد همه کمالات مخلوقات می‏ باشد علم به ذات خودش عین علم به آنها خواهد بود.
12 - اما نظر به اینکه وی برای تحقق علم تجرد معلوم بالذات را هم شرط می‏ داند در اینجا هم ملتزم شده است که علم الهی مستقیما به مادیات تعلق نمی‏ گیرد.
13 - در جای خودش توضیح داده شد که در علم حضوری علت هستی ‏بخش چنین شرطی معتبر نیست و پراکندگی اجزاء مادیات در گستره زمان و مکان منافاتی با حضور همه آنها برای خدای متعال ندارد.
14 - نتیجه آنکه علم به همه مخلوقات اعم از مجرد و مادی عین علم به ذات می ‏باشد.
15 - قدرت عبارت است از مبدئیت فاعل حی مختار برای افعال اختیاریش.
16- با توجه به اینکه خدای متعال دارای همه کمالات وجودی می‏ باشد روشن می ‏گردد که قدرت بر انجام هر کاری را خواهد داشت.
17- قدرت مفهومی است مشکک که شامل قدرت حیوان و انسان و مجردات تام هم می‏ شود ولی عالیترین مصداق آن مخصوص خدای متعال است و اطلاق چنین مفهومی بر ذات مقدس الهی مستلزم اموری که از لوازم مصادیق ناقص آن می‏ باشند نخواهد بود.
18- آنچه لازمه اثبات قدرت برای خدای متعال است عبارت است از علم و حبی که عین ذات مقدس وی می ‏باشد نه علم حصولی و نه شوق و داعی زائد بر ذات.
19- اثبات قدرت مستلزم اثبات اختیار نیز هست زیرا مفهوم قدرت اختصاص به فاعل مختار دارد.
20- سؤال از تعلق قدرت به محالات غلط و مشتمل بر تناقض است و از این روی دائره مقدورات منحصر به ممکنات خواهد بود اما لازمه مقدور بودن چیزی مراد بودن آن نیست و از این جهت دائره مرادات الهی اضیق از مقدورات وی می‏ باشد.

منـابـع

محمدتقی مصباح- آموزش فلسفه- سازمان تبلیغات اسلامی- جلد 2

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها