نقش جندی شاپور در انتقال علم و فلسفه به دوران اسلامی
فارسی 8040 نمایش |مدرسه و بیمارستانی جهانی
جندی شاپور (یا گندی شاپور) به طوری که صاحب «مجمل التواریخ» نوشته «به از اندیوشاپور» است؛ یعنی شهر شاپور که بهتر از «انطاکیه» است. چه گویند که «اندیو» در زبان پهلوی به معنی «انطاکیه» است.
شهر «جندی شاپور» را شاپور اول ساسانی (241-272 م) به همچشمی «انطاکیه» که از بلاد رومی محسوب میشد، در اهواز ساخت. بعدا انوشیروان (531-579 م) که خود پادشاهی عالم و حکیم بود، در آن شهر مدرسه و بیمارستان عظیم و نامدار «جندی شاپور» را تأسیس کرد که هم مدرسه و مرکز تحصیل طب و فلسفه بود، و هم بیمارستان و دارالشفای مریضانی که بدان جا رجوع میکردند. قسمتی از استادان بزرگش مسیحی نسطوری مذهب بودند که پس از بسته شدن مدارس فلسفی یونانی به فرمان امپراطور روم، از «رها» و دیگر مراکز علمی و فلسفی گریخته بودند. انوشیروان از وجود آنها برای تأسیس مدرسه جندی شاپور استفاده کرد و به علاوه جمعی از مسیحیان یعقوبی مذهب را نیز در آن مدرسه به کار واداشت.
توضیحا این استادان که اشاره کردیم، در حقیقت همه ایرانی شده بودند. تا آخر هم داخل حوزهی اسلام باقی ماندند و این دسته از آن هفت تن از فلاسفهی نوافلاطونی و علمای بزرگ ریاضی و فنون عقلی بودند که در اثر فشار و سختگیریهای امپرطور روم در سال 529 م. به ایران گریختند و به دربار انوشیروان پناهنده شدند و انوشیروان هم مقدم ایشان را گرامی داشت و آنها را در کاخ سلطنتی خود جای داد و مهمانداران و مستخدمان خوب آبرومند برای پذیرایی ایشان برگماشت و پس از چندی که با حرمت مهمان ایران بودند، به تشویق و اشارت انوشیروان بعضی تألیفات و کارهای علمی هم اینجا انجام دادند و به وطن خود بازگشتند.
فلاسفه یونانی پناهنده به دربار انوشیروان
اسامی هفت تن فلاسفه و علمای یونانی که به دربار انوشیروان پناهنده شدند در سنهی 529 میلادی:
1- دمسقیوس سوری
2- سنبلیقیوس کیلیایی
3- یولامیوس فروکی
4 - پریسکیانوس لیدی
5 - دیوجانس (دیوژن) فینقی
6 - ایسیدوروس غزی
7 - هرمیاس فنیقی
استادان مدرسه و بیمارستان جندی شاپور در عهد ساسانی
اساتید و رؤسای دانشگاه و بیمارستان جندی شاپور مرکب بودند از سه دسته: یکی مسیحی مذهبان سریانی که ساکن و تبعه ایران و در حقیقت ایرانی شده بودند و این دسته اکثریت داشتند؛ دوم ایرانیان نژاده که زبان پهلوی و مذهب ایرانی داشتند؛ سوم علمای هندی که مثل سریانیها داخل ایران شده بودند و این دسته نسبت به دو دستهی اول در اقلیت بودند. اگر چه از حیث حقوق و مزایا و احترامات رسمی هیچ تفاوت مابین طبقات نبود و اگر تفاوتی مابین اشخاص وجود داشت، همانا تفاوت سنی و علمی بود. اساتید علمی و طبی جندی شاپور هر کدام که پس از انقراض دولت ساسانی و تشکیل دولت اسلام باقی بودند عموما داخل حوزهی اسلام شدند و چه از طریق تعلیم و ترجمهی کتب علمی و چه از طریق طبابت و عمل پزشکی در خدمت خلفا و وزراء و اعیان اسلامی خدمت میکردند چنان که بعدا در ضمن اسامی آنها اشاره خواهیم کرد.
استادان جندی شاپور در دوران اسلامی
بالجمله آنچه از اسامی اساتید و رؤسای مدرسه و بیمارستان جندی شاپور در کتب اسلامی باقی مانده و اطلاع آن به ما رسیده، بدین قرار است:
1. خاندان بختیشوع (کلمهی (بخت) بضم اول به معنی «نجات داد» و «آزاد کرد» است. پس بختیشوع به معنی کسی است که او را عیسی مسیح نجات داده است). از سریانیهای مسیحی مذهب بودند که تا چند پشت در جندی شاپور به دولت اسلام خدمت کردند. اسامی ده یازده تن از معارف این خانواده در کتب و مآخذ اسلامی ثبت شده است؛ از آن جمله برجیس بن بختیشوع جندی شاپور است که از رؤسای بیمارستان جندی شاپور بود و پس از آنکه دولت ساسانی منقرض شد و اوضاع جندی شاپور به هم خورد، در حوزهی اسلامی طبیب مخصوص منصور خلیفهی دوم عباسی 136-158 گردید.
بختیشوع بن جرجیس جندی شاپوری طبیب رسمی هارونالرشید عباسی بود (170-193) و نوادهی او بختیشوع بن جبرئیل بن بختیشوع بن جرجیس متوفی 256 ق.، در اواخر عمر مأمون عباسی (198-218 ه) از اطباء مخصوص او بود. ظاهرا بعد از مأمون نیز داخل خدمت طبابت خلفای بعد از او (معتصم و واثق و متوکل عباسی) شد و همچنان در منصب طبابت و حکیمباشی گری روزگار گذاشت تا به سال 256 قمری که مصادف زمان معتمد علی الله عباسی (256-279) یا محمد مهتدی بالله (255-256) بود، وفات یافت. وی پسری هم به نام جبرئیل بن بختیشوع داشت که مانند پدرش در کار طب و طبابت بود و کتاب تذکره طب را پدرش برای او تألیف کرد. بختیشوع بن یوحنا (=یحیی) که بختیشوع چهارم از آن خاندان بوده است، طبیب مخصوص المقتدر بالله عباسی (295-320) بود.
2. خاندان حنین بن اسحاق عبادی، از مسیحی مذهبان حیره که هم شغل طبابت داشتند و هم کتب علمی را از یونانی و سریانی به عربی ترجمه میکردند. این خاندان نیز در ابتدا جزو اساتید و پزشکان رسمی جندی شاپور بودند و بعدا در حوزهی اسلام و خدمت بزرگان اسلامی داخل شدند. ابوزید حنین بن اسحاق عبادی از فضلای اطبا بود که در سه زبان یونانی و سریانی و عربی دست داشت و کتب علمی را از یونانی و سریانی به عربی نقل میکرد و بیشتر تراجم و کارهای علمی او برای بنیموسی خوارزمی و به تشویق و نفقهی آن خانوادهی که از ایرانیان اصیل نژاده و عموما اهل دانش و فضل بودند انجام گرفت. وفاتش در ماه صفر 260 ه.ق واقع شد. حنین بن اسحاق خود دارای چندین تألیف است که در الفهرست ابنالندیم و طبقات الاطباء ابن ابی اصیبعه مذکور است.
3. ابویعقوب اسحاق بن حنین هم مانند پدرش در جرگهی فضلای اطبا و مترجمان زبردست بود که کتب علمی را از یونانی و سریانی به عربی نقل میکرد؛ وی نیز در خدمت خلفا و اعیان دولت اسلامی روزگار میگذاشت و آخر عمرش فالج شد و در ربیعالاخر سال 298 ه. ق. در گذشت.
4. شاپور بن سهل؛ در کتب و تراجم معتبر مثل الفهرست ابن الندیم او را به عنوان «صاحب» یعنی رئیس بیمارستان جندی شاپور نام بردهاند. وی از ایرانیان نژادهی مسیحی مذهب بود که بیشتر اوقات شبانه روزش در بیمارستان جندی شاپور میگذشت یعنی به اصطلاح امروز «استاد تمام وقت» بود. بعد از آنکه اوضاع جندی شاپور تغییر کرد، او نیز داخل حوزهی اسلامی گردید و در دربار متوکل عباسی (232-248) از اطبای مخصوص مقرب بود. از مؤلفات معروفش کتاب «قرابادین» طبی است، از کتب درسی بیمارستان جندی شاپور که در خارج آن حوزه نیز مابین اطبا و در بیمارستانها شهرت داشته و مورد عمل و اتباع بوده است. کتابی هم در مضار و منافع اغذیه و اطعمه تألیف کرده بود که از روی آن درس میخوانده و به نوشتههای آن عمل میکردهاند. وفاتش در ذیالحجه سال 255 ه.ق واقع شد.
5. ابوزکریا یوحنا بن ماسویه او نیز از فضلای اطبای جندی شاپور است که بعدا درخدمت خلفای اسلامی داخل شد و در دربار مأمون و معتصم و واثق و متوکل، از اطبای مخصوص مورد وثوق و اطمینان بود و کمال حرمت و عزت از وی نگاه میداشتند. وفاتش در سامره جمادیالاخر سنهی 243 ق. اتفاق افتاد.
6. عیسی بن صهار بخت (= چهار بخت) جندی شاپوری از شاگردان جرجیس بن بختیشوع بود که در مدرسه و بیمارستان جندی شاپور سمت معلمی و پزشکی داشت.
7. کنگه هندی (= کانگا) از جمله اطبا و مترجمان هندی است که زبان پهلوی را هم خوب میدانست و ابتدا در جندی شاپور خدمت میکرد و بعدا به بغداد آمد و داخل خدمت خلفای اسلامی گردید. کنگه کتبی در طب و روانشناسی از هندی به پهلوی ترجمه کرد که بعدا ترجمههای پهلوی او به عربی نقل شد و نیز خود او هم در قلمرو حوزهی اسلام با عربی آشنا شد چندان که کتبی را مستقیما از هندی به عربی ترجمه کرد. اما غالبا در ترجمههای عربی از فضلای عربیدان کمک و همدست داشت؛ به این معنی که وی مطالب را املاء میکرد و دیگران آن را به عربی نقل میکردند. از جملهی آثارش «کتاب السموم» است که تألیف اصلیش از «شاناق» هندی است.
کنگه آن را از هندی به پهلوی ترجمه کرد و همین ترجمه پهلوی مدتی مدید از کتب درسی مدرسه جندی شاپور بود و بعدا آن را عباس بن سعید جوهری برا مأمون عباسی به عربی نقل کرد؛ و از جمله تراجم عربی او زیج سدهانت است که آن را زیج سند هند میگویند. این زیج را که مثل «زیج شهریار» ایرانی مدت زمانی، قدر مسلم تا عهد مأمون عباسی (218-198) مورد عمل و اتباع علمای اسلام بوده است. کنگه با کمک بعضی علمای عربی دان ایرانی الاصل از هندی به عربی نقل کرد و جمعی از مورخان قدیم این عمل را به عهد منصور دوم، خلیفهی عباسی (136-158) مربوط دانسته و گفتهاند که آن کار به دستور منصور در حدود سال 154 ق انجام گرفت.
منـابـع
جلال الدین همايي- تاريخ علوم اسلامي- تهران- نشر هما
ذبيحاللّه صفا- تاريخ علوم عقلي- انتشارات دانشگاه تهران
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها