اعمال و اندیشه های اعراب جاهلی

فارسی 5237 نمایش |

فساد اخلاقی

در میان وسائل فساد اخلاق، قرآن به دو موضوع مهم اشاره می کند و آن قمار و شراب است که در میان عرب جاهلی رواج کامل داشت، «قمار» را «میسر» می نامیدند که از «یسر» به معنی آسان گرفته شده است و علت نامگذاری قمار به میسر این است که قمار بازان حرفه ای، از این طریق به آسانی مال مردم را به جیب می زدند.
علاقه ی آنان به «شراب» به حدی بود که برخی به خاطر نهی اسلام از آن، از گرویدن به اسلام خودداری می کردند و شاعر معروف عرب جاهلی (اعشی) به خاطر همین اصل از پذیرفتن اسلام سر باز زد در حالی که رنج سفر بر خود هموار کرده بود و قصد ملاقات با پیامبر را داشت و هدفش گرایش آیین یکتا پرستی بود.
قرآن در این زمینه می فرماید: «یسلونک عن الخمر و المیسر قل فیهما إثم کبیر و منافع للناس و إثمهما أکبر من نفعهما؛ از تو درباره ی شراب و قمار می پرسند، بگو گناه آن بزرگ و برای مردم در آن سود مادی هست ولی گناه آن بیش از سود آن می باشد.» (بقره/ 219)
قرآن با اجرای دستورات و پیامهای مختلف توانست در چهار ریشه میگساری را که در اعماق زندگی عرب جاهلی ریشه دوانیده بود، ریشه کن سازد، و تفصیل این مراحل در کتاب های تفسیر و آیات الأحکام وارد شده است. فساد اخلاقی جامعه عرب جاهلی، منحصر به شراب و قمار نبود بلکه فحشا به صورت های گوناگون در میان آنان رواج کامل داشت؛ تا آنجا که واژه ی «فحشا» در قرآن در سیزده مورد آمده و در مورد «زنا» و «لواط» و اعمال زشت و ننگین به کار رفته است. آیات مربوط به آن در سوره ی نساء آیه های 15 و 16، و در سوره ی نور آیه های 2 و 3 وارد شده است علاقه مندان می توانند به این آیات مراجعه نمایند.

زنده به گور کردن فرزندان

در تاریخ بشریت، عرب جاهلی برای نخستین بار به عمل ننگینی که از قساوت و سنگدلی خاصی حکایت می کند، دست زد و فرزندان خود را گاهی به بهانه ی اینکه مبادا قحطی رخ دهد و پدر نتواند زندگی او را تأمین کند و احیانا به خاطر ترس از ننگی (ننگ پنداری و خیالی) که مبادا از ناحیه ی دختران به آنان برسد، به چنین کار وحشیانه ای دست می زند، قرآن درباره ی این موضوع نخست می فرماید: «و لا تقتلوا أولادکم خشیة املاق نحن نرزقهم و إیاکم إن قتلهم کان خطأ کبیرا؛ فرزندان خود را به بهانه ی ترس از گرسنگی نکشید و شما و آنان را ما روزی می دهیم، قتل این افراد (معصوم) گناه بزرگی است.» (اسراء/ 31)
جد فرزدق به نام «صعصعة بن ناجیه» حضور پیامبر رسید و اسلام آورد و یکی از کارهای نیکی را که قبلا انجام داده بود، برشمرد که: من دویست و هشتاد دختر را که در آستانه ی مرگ قرا گرفته بودند، با پرداخت سه شتر که دوتای آنان ماده و یکی نر بود نجات داده ام، آنگاه از پیامبر پرسید: «آیا این کار برای او پاداش داشت یا نه؟» پیامبر به او فرمود: «لک اجره إذ من الله علیک بالإسلام؛ در پاداش آن همین بس که خدا به تو منت نهاد و تو را به اسلام هدایت کرد.» فرزدق هم یکی از افتخارات خود را این می داند که جد وی تنها کسی است که از زنده به گور کردن دختران جلوگیری کرد. و در این باره می گوید:
و منا الذی منع الوائدات *** و احیا الوئید فلم یؤاد
«از ما است کسی که از زنده به گور شدن دختران جلوگیری نمود و محکومان به مرگ را زنده کرد، پس آنها (محکومین به زنده گور شدن) زنده به گور نشدند.»
در دو آیه ی زیر، به این حقیقت که عرب جاهلی از وجود دختر احساس نفرت می کرد، اشاره شده است: «و إذا بشر أحدهم بالأنثى ظل وجهه مسودا و هو کظیم؛ هنگامی که به یکی از آنان نوید ولادت دختر داده می شد صورت او تیره و خشم خود را فرو می برد.» (نحل/ 58) «یتوارى من القوم من سوء ما بشر به أ یمسکه على هون أم یدسه فى التراب ألا ساء ما یحکمون؛ از بدی خبر خود را پنهان می سازد و نمی داند که چه بکند آیا او را به آن ذلت و خواری نگاه دارد یا در خاک پنهان سازد، چه بد داوری می کنند.» (نحل/ 59)

اندیشه ی عرب جاهلی درباره ی فرشتگان

آنان روی یک رشته اندیشه های پنداری، فرشتگان را جزء اناث دانسته و آنها را دختران خدا می انگاشته اند، چنانکه می فرماید: «فاستفتهم أ لربک البنات و لهم البنون* أم خلقنا الملئکة إنثا و هم شهدون* ألا إنهم من إفکهم لیقولون* ولد الله و إنهم لکاذبون* أصطفى البنات على البنین* ما لکم کیف تحکمون؛ پس، از ایشان بپرس، آیا دختران براى پروردگار تو و پسران براى آنهاست؟ آیا فرشتگان را مؤنث آفریدیم و آنها ناظر بودند؟ آگاه باش که اینان از دروغ پردازیشان مى گویند: خدا فرزند آورده است. در حالى که آنها قطعا دروغگویند. آیا [خدا] دختران را بر پسران ترجیح داده است؟ شما را چه شده؟ چگونه داورى مى کنید؟» (صافات/ 149- 154)

کیفیت بهره گیری از حیوانات

اگر عرب جاهلی از گوشت و شیر و پشم چهار حیوان یاد شده امتناع می ورزید، در مقابل از مردار و خون و خوک و حیواناتی که به صورت شکنجه و آزار آنها را می کشتند، و شاید آن را یک نوع عبادت گمان می کردند، بهره می گرفت و آیه ی یاد شده ی در زیر، گوشتهای مورد تحریم اسلام را که همگی در جاهلیت حلال بود، یاد آور می شود و این خود درجه ی تمدن و انسانیت این گروه را بیان می کند. «حرمت علیکم المیتة و الدم و لحم الخنزیر و ما أهل لغیر الله به و المنخنقة و الموقوذة و المتردیة و النطیحة و ما أکل السبع إلا ما ذکیتم و ما ذبح على النصب و أن تستقسموا بالأزلام ذالکم فسق؛ بر شما حرام شده است مردار و خون و گوشت‏ خوك و آنچه به نام غير خدا كشته شده باشد و [حيوان حلال گوشت] خفه شده و به چوب مرده و از بلندى افتاده و به ضرب شاخ مرده و آنچه درنده از آن خورده باشد مگر آنچه را [كه زنده دريافته و خود] سر ببريد و [همچنين] آنچه براى بتان سربريده شده و [نيز] قسمت كردن شما [چيزى را] به وسيله تيرهاى قرعه اين [كارها همه] نافرمانى [خدا]ست.» (مائده/ 3) آیه ی فوق، امور یاد شده در زیر را حرام می کند:
1 ـ گوشت مردار. 2 ـ خون. 3 ـ گوشت خوک. 4 ـ حیوانی که به غیر نام خدا ذبح شود. 5 ـ حیوانی که به زجر کشته گردد. 6 ـ حیوانی که خفه شود. 7 ـ حیوانی که یه وسیله ی پرت شدن از بلندی بمیرد. 8 ـ حیوانی که به ضزب شاخ حیوان دیگری کشته شود. 9ـ حیوانی که به وسیله ی حیوان زنده ای بمیرد مگر اینکه به موقع به آن برسند و آن را ذبح کنند. 10 ـ حیوانی که در مقابل بتها ذبح شود.
اگر قرآن از اکل گوشت این نوع حیوانات نهی می کند به خاطر این است که بهره گیری از آنها در میان اعراب رواج کامل داشت و برای ذبح حیوان طرق زیر را به کار می برند:
الف: حیوان را میان دو چوب یا میان دو شاخه ی درخت سخت می فشردند تا بمیرد و از گوشت آن استفاده کنند (المنحنقة)
ب: حیوان را به قدری می زدند تا جان بسپارد (الموقوذة)
ج: حیوان را از بلندی پرت می کردند تا بمیرد (المتردیة)
د: دو حیوان را به جان یکدیگر می انداختند و آن دو حیوان آنقدر به هم شاخ می زدند که یا یکی یا هر دو جان می دادند. (النطیحة)

تقسیم با «ازلام»

تقسیم گوشت از طریق «ازلام» یک نوع قمار رایج بود. «ازلام» جمع «زلم» بر وزن «شرف» چوبه های تیر را می گفتند که تقسیم گوشت به وسیله ی آن انجام می گرفت و کیفیت آن به شرح زیر بود: ده نفری شتری را خریداری کرده و ذبح می نمودند سپس ده چوبه ی تیر را (که روی هفت عدد از آنها سهام مختلفی را از یک تا هفت سهم می نوشتند و روی سه عدد دیگر چیزی نمی نوشتند) در کیسه ی مخصوصی می ریختند سپس هر یک از آنها را به نام یکی از آن ده نفر در می آورند، هفت نفر از آنها برابر سهمی که روی آن تیرها نوشته شده بود، نصیب داشت و چیزی در برابر آن نمی پرداخت، ولی آن سه نفری که تیرهای سفید به نام یکی از آنها اصابت می کرد، هر کدام بهای یک سوم حیوان را می پرداخت بدون اینکه از حیوان سهمی ببرد. قرآن از تقسیم گوشت به این شیوه در آیه ی یاد شده نهی می کند و می گوید: «و أن تستقسموا بالأزلام» (مائده/ 3) زیرا یک نوع قمار است که مفسده ی قمار را نیز دارد.

تأخیر ماههای حرام

گردش یک دوره ی کامل کره ی ماه را به دور زمین، یک ماه می نامند و این کار در سال دوازده بار تکرار می شود. و از میان این دوازده ماه، چهار ماه آن را «اشهرالحرام» می نامند که سه تای آن پشت سر هم «ذی القعده»، «ذی الحجه» و «محرم» و یک ماه از آن به نام «رجب» تک و جدا است. تحریم جنگ در این چهار ماه از سنت های رایج در میان عرب جاهلی بود و شاید این رسم از ابراهیم خلیل به صورت یک سنت خوب و کهن به آنان رسیده بود. متولیان کعبه و یا سران عرب، گاهی با گرفتن مبلغی (یا از روی هوی و هوس) ماههای حرام را به تأخیر می انداختند، که قرآن از آن به لفظ «نسیء» تعبیر می آورد، آنجا که می فرماید:
«و أذان من الله و رسوله إلى الناس یوم الحج الأکبر أن الله برى ء من المشرکین و رسوله فإن تبتم فهو خیر لکم و إن تولیتم فاعلموا أنکم غیر معجزى الله و بشر الذین کفروا بعذاب ألیم؛ تأخیر ماههای حرام فزونی در کفر است که از این طریق کافران گمراه می شوند. یک سال، آن را حلال و سال دیگر آن را تحریم کرده مطابق گردد و عدد چهار تکمیل شود و از این راه آنچه را که خدا تحریم کرده مطابق گردد و عدد چهار تکمیل شود و از این راه آنچه را که خدا تحریم کرده حلال می شمردند، کردارهای زشت آنان در نظرشان زیبا جلوه کرده، خدا گروه کافران را هدایت نمی کند.» (توبه/ 37)
کیفیت «نسیء» و تأخیر ماههای حرام و جا به جا کردن آنها، در کتابهای تاریخ و تفسیر وارد شده؛ یکی از صور آن این بوده که گروهی که تاب متارکه ی نبرد و غارت در سه ماه پشت سرهم را نداشتند، با پرداختن مبلغی، از متولیان کعبه درخواست می کردند که در ماه محرم، جنگ و نبرد و غارت را حلال اعلام کنند و به جای آن، ماه صفر ماه حرام معرفی گردد تا عدد چهار تکمیل شود؛ در آیه ی فوق به این مطلب اشاره شده است: «لیواطا عدة ما حرام الله؛ تا مطابق شماره ی ماههای حرام، ماه حرام اعلام کنند.» و اگر در سالی ماه حرام را به عقب می انداختند، در سال دیگر، همان ماه حرام را، ماه حرام اعلام می نمودند؛ چنانکه می فرماید: «یحلونه عاما و یحرمونه عاما».

منـابـع

جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 6 صفحه 30

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد