روایتی پیرامون نزول آیه اکمال
فارسی 7152 نمایش |در کتاب غایة المرام از کتاب فضائل علی (ع) و او از ابی المؤید موفق بن احمد، و او از سیدالحفاظ شهردار بن شیرویه، فرزند شهردار دیلمی نقل کرده، که وی از همدان نامه ای به من نوشت، و در آن نوشته بود که ابوالفتح عبدوس بن عبد الله بن عبدوس همدانی در نامه اش به من نوشت، که عبدالله بن اسحاق بغوی برایم حدیث کرده، که حسین بن علیل غنوی برایم حدیث کرد، که محمد بن عبدالرحمن زراع برایم حدیث کرد، که قیس بن حفص برایم روایت کرد، که علی بن الحسین برایم نقل کرد، که ابوهریرة از ابی سعید خدری برایم نقل کرد که رسول خدا (ص) در آن روزی که مردم را به جمع شدن در غدیر خم دعوت فرمود دستور داد زیر درختی را که در آنجا بود از خار و خاشاک بروبند، و آن روز روز پنجشنبه بود، همان روز بود که مردم را به سوی پیروی از علی (ع) دعوت نموده، بازوی او را گرفت و بلند کرد، به طوری که مردم سفیدی زیر بغل آن جناب را دیدند، و این دو از یکدیگر جدا نشدند، تا آنکه آیه شریفه: «الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دینا؛ امروز، كافران از (زوال) آيين شما، مأيوس شدند بنابراين، از آنها نترسيد! و از (مخالفت) من بترسيد! امروز، دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم.» (مائده/ 3) نازل گردید.
پس رسول خدا (ص) به مژدگانی اینکه دین به حد کمال رسید، و نعمت خدا تمام شد، و پروردگار از رسالتش و از ولایت علی راضی شده، الله اکبر گفت، و سپس گفت: «اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله؛ پروردگارا دوست بدار و سرپرستی کن کسی را که علی را دوست و سرپرست خود بداند، و دشمن بدار کسی را که آن جناب را دشمن بدارند، و یاری کن کسی را که او را یاری کند، و خوار بدار کسی را که از یاری او دریغ بدارد.»
آن گاه حسان بن ثابت عرضه داشت: «یا رسول الله آیا اجازه می دهی چند شعر بسرایم؟»
فرمود «بگو که همین ابیات را نیز خدای تعالی نازل می کند.» پس حسان بن ثابت این چند بیت را بسرود:
ینادیهم یوم الغدیر نبیهم بخم *** و اسمع بالنبی منادیا
بانی مولاکم نعم و ولیکم *** فقالوا و لم یبدوا هناک التعامیا
إلهک مولانا و انت ولینا *** و لا تجدن فی الخلق للامر عاصیا
فقال له قم یا علی فاننی *** رضیتک من بعدی اماما و هادیا
در روز غدیر پیامبرشان به بانگ بلند ندایشان در داد، غدیری که در سرزمین خم قرار داشت، و ای کاش مردم جهان بودند و رسول خدا (ص) را در حال ندا می دیدند، که می گفت: «آیا من سرپرست و ولی شما هستم؟» و مردم در پاسخش بدون هیچ پرده پوشی گفتند «معبود تو مولای ما و خود تو ولی ما هستی.» و تو خواننده این شعر اگر در آنجا بودی حتی یک نفر هم مخالف نمی یافتی، در این هنگام رو به علی بن ابی طالب کرد، و فرمود: «یا علی برخیز که من تو را برای امامت و هدایت این خلق بعد از خودم شایسته دیدم.»
از کتاب نزول القرآن فی امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب تالیف حافظ ابی نعیم آمده که وی بعد از حذف سند از قیس بن ربیع از ابی هارون عبدی از ابی سعید خدری نظیر این حدیث را نقل کرده، با این تفاوت وی بعد از آن چهار بیت این دو بیت نیز آمده.
فمن کنت مولاه فهذا ولیه *** فکونوا له انصار صدق موالیا
هناک دعا اللهم وال ولیه *** و کن للذی عادا علیا معادیا
پس هر کس که من در زندگیم مولای او بودم این "علی بن ابی طالب" سرپرست او است، پس هان ای مردم یاران او و دوستداران درست او باشید، و چون سخن رسول (ص) به اینجا رسید دست به دعا برداشت که «بار الها دوست بدار او را، و برای هر کس که علی را دشمن بدارد دشمنی آشتی ناپذیر باش، و در دشمنی با او کوتاهی مفرمای.»
نیز از کتاب نزول القرآن حدیثی بدون ذکر اوائل سند از علی بن عامر از ابی الحجاف از اعمش از عضه روایت آورده که گفت این آیه شریفه یعنی آیه: «یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک؛ اى پيامبر آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ابلاغ كن.» (مائده/ 67) درباره علی بن ابی طالب بر پیامبر نازل شد، و در همین خصوص است که خدای تعالی می فرماید: «الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دینا.»
از ابراهیم بن محمد حموینی روایت آورده که گفت شیخ تاج الدین ابوطالب علی بن الحسین بن عثمان بن عبدالله خازن برایم گفت که مرا خبر داد امام برهان الدین ناصر بن ابی المکارم مطرزی، (و به من اجازه نقل آن را نیز بداد)، که خبر داد مرا امام اخطب خوارزم ابوالمؤید موفق بن احمد مکی خوارزمی، و گفت مرا خبر داد سید حفاظ در نامه ای که از همدان به من نوشت که مرا خبر داد رئیس ابوالفتح به وسیله نامه که ما را حدیث کرد استادمان عبدالله بن اسحاق نبوی، که ما را خبر داد استادمان حسن بن عقیل غنوی، که ما را خبر داد محمد بن عبدالله زراع که ما را خبر داد قیس بن حفص که گفت مرا حدیث کرد علی بن حسین عبدی از ابی هارون عبدی از ابی سعید خدری که... تا آخر حدیثی که قبلا نقل شد.
نیز از حموینی از سیدالحفاظ و ابومنصور شهردار بن شیرویه پسر شهردار دیلمی روایت کرده که گفت: استاد ما حسن بن احمد بن حسین حداد مقری و حافظ از احمد بن عبدالله بن احمد برای ما نقل کرد، که محمد بن احمد بن علی برای ما خبر داد، که محمد بن عثمان بن ابی شیبه به ما خبر داد که یحیی حمانی به ما خبر داد و گفت که قیس بن ربیع از ابی هارون عبدی از ابی سعید خدری برایمان حدیث کرد که... تا آخر حدیث اول. آن گاه صاحب غایة المرام اضافه می کند که حموینی دنبال این حدیث گفته است: «این حدیث طرق بسیاری به ابی سعید سعد بن مالک خدری انصاری دارد.»
و همو از کتاب مناقب الفاخرة، تالیف سید رضی، رحمه الله، از محمد بن اسحاق از ابی جعفر از پدرش از جدش روایت کرده که گفت: بعد از آنکه رسول خدا (ص) از کار حجة الوداع فارغ شد در مراجعت در سرزمینی که آن را ضوجان می گفتند پیاده شد، و در آنجا بود که آیه شریفه «یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک و إن لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس؛ اى پيامبر آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ابلاغ كن و اگر نكنى پيامش را نرسانده اى و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه مى دارد.» (مائده/ 67) نازل شد، همین که مصونیتش از شر و دشمنی مردم نازل شد، ندا در داد که: «الصلاة جامعه؛ مردم برای نماز جمع شوید.» مردم همه، گردش جمع شدند، آن گاه فرمود: «چه کسی نسبت به شما اختیاردارتر از خود شما است؟» صدای گریه از همه جا برخاست، و گفتند: «خدا و رسولش.» پس آن گاه دست علی بن ابی طالب را گرفت و فرمود: «هر کس که من مولای او بودم علی مولای او است، بار الها دوست بدار کسی را که با او دوستی کند، و دشمن بدار کسی را که با او دشمنی کند، و یاری فرما کسی را که وی را یاری کند، و بی یاور بگذار کسی را که از یاری او دریغ نماید، برای اینکه او از من است، و من از اویم، و او نسبت به من به منزله هارون است نسبت به موسی، با این تفاوت که بعد از من پیغمبری نخواهد بود.» و این، یعنی ولایت علی بن ابی طالب (ع)، آخرین فریضه ای بود که خدای تعالی بر امت محمد (ص) واجب کرد، و بعد از انجام این جریان بود که خدای عز و جل این آیه را نازل کرد: «الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دینا» (مائده/ 3) ابی جعفر می گوید: «مردم همگی از رسول خدا (ص) همه از واجبات دستورشان داده بود واجبات در نماز و روزه و زکات و حج قبول کرده بودند، لا جرم آن جناب را در این فریضه نیز تصدیق کردند.»
ابن اسحاق می گوید: من به ابی جعفر گفتم: «این جریان در چه روزی واقع شد؟» گفت: «شب نوزده از ماه ذی الحجة سال دهم هجرت.» و در نسخه برهان به جای کلمه "تسع" کلمه" سبع" آمده، یعنی هفده شب گذشته بود و در راه برگشتن آن جناب از حجة الوداع بود، و بین این ماجرا و بین وفات رسول خدا (ص) صد روز فاصله شد و رسول خدا (ص) (سمع و در نسخه برهان آمده: سمی) نام دوازده نفر را در غدیر خم بر شمرد.
و از مناقب ابن المغازلی بعد از حذف اوائل سند از ابی هریرة روایت کرده که گفت: «هر کس روز هیجدهم ذی الحجه را روزه بگیرد خدای تعالی برای او ثواب شصت ماه روزه می نویسد و آن روز روز غدیر خم است که در آن روز رسول خدا (ص) از مردم برای علی بن ابی طالب بیعت گرفت. و فرمود هر کس که من مولای اویم علی مولای او است، بار الها دوست بدار هر کس را که او را دوست بدارد و دشمن بدار هر کسی را که با او دشمنی کند و یاری کن هر کسی را که او را یاری کند. پس عمر بن خطاب گفت: «بخ بخ لک یا بن ابی طالب، اصبحت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنة؛ مبارک باد مبارک باد بر تو ای پسر ابی طالب که مولای من و مولای هر مرد و زن با ایمانی شدی.» در این هنگام بود که خدای تعالی آیه: «الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت...» را نازل کرد.»
از مناقب ابن مردویه و از کتاب سرقات الشعر مرزبانی از ابی سعید خدری نظیر آن روایتی که از خطیب نقل کرده بود را نقل کرده. این دو حدیث را سیوطی هم در درالمنثور از ابی سعید و ابی هریره روایت کرده و گفته است که سند آنها ضعیف است، چون روایاتی به طرقی بسیار نقل شده که منتهی به صحابه می شود و اگر در آنها دقت شود از آن صحابه نیز منتهی می شود به عمر بن خطاب و علی بن ابی طالب و معاویه و سمره، به این مضمون که آیه شریفه در روز عرفه از حجة الوداع که روز جمعه بود نازل شده و از آن میان روایتی که مورد اعتماد است آن روایت منقول از عمر بن خطاب است که درالمنثور آن را از حمیدی و عبد بن حمید و احمد و بخاری و مسلم و ترمذی و نسایی و ابن جریر و ابن منذر و ابن حیان و بیهقی (در کتاب سنن خود) همگی از طارق بن شهاب از عمر و نیز از ابن راهویه (در مسندش) و از عبد بن حمید از ابی العالیه، از عمر و نیز از ابن جریر، از قبیصة بن ابی ذؤیب، از عمر و نیز از بزاز، از ابن عباس و ظاهرا ابن عباس از عمر روایت کرده اند.
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 5 صفحه 310
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها