افترای مسحور شدن به پیامبر اکرم
فارسی 2967 نمایش |یکی دیگر از افترائات مشکران به پیامبر که ما آن را از زبان قرآن نقل می کنیم "مسحور" بودن است: مسحور، کسی است که جادوگری، او را سحر کرده است و عقل و خرد او دستخوش سحر شده است و این تهمت صورت محترمانه ی «مجنون» و دیوانه است. مشرکان در مورد رسول خدا می گفتند؛ بسیار خوب به فرض که قبول کنیم رسول خدا می تواند انسان باشد، ولی آخر چرا یک انسان تهیدست و فاقد مال و ثروت؟ چرا گنجی از آسمان برای او نفرستاد، و یا لا اقل چرا باغی ندارد که از آن بخورد و امرار معاش کنند؟! «أو یلقی إلیه کنز أو تکون له جنة یأکل منها؛ يا گنجى به طرف او افكنده نشده يا باغى ندارد كه از [بار و بر] آن بخورد.» (فرقان/ 8)
باز به اینها قناعت نکردند و سرانجام با یک نتیجه گیری غلط او را متهم به جنون ساختند چنان که در پایان همین آیه می خوانیم: و ستمگران گفتند ای مردمی که به او ایمان آورده اید شما تنها از یک انسان مجنون و کسی که مورد سحر ساحران قرار گرفته است پیروی می کنید! «و قال الظالمون إن تتبعون إلا رجلا مسحورا؛ گفتند جز مردى افسون شده را دنبال نمى كنيد.» (فرقان/ 8) چرا که آنها معتقد بودند ساحران می توانند در فکر و هوش افراد دخالت کنند و سرمایه عقل را از آنها بگیرند!
از مجموع آیات فوق چنین استفاده می شود که آنها در واقع چند ایراد واهی به پیامبر اسلام (ص) داشتند که مرحله به مرحله از گفتار خود عقب نشینی می کردند. نخست معتقد بودند اصلا او باید فرشته باشد، اینکه غذا می خورد و در بازارها راه می رود مسلما فرشته نیست! بعد گفتند: «بسیار خوب اگر فرشته نیست لااقل فرشته ای به عنوان معاونت همراه او از سوی خدا اعزام گردد.»
باز هم از این هم تنزل کردند و گفتند «به فرض که پیامبر خدا بشر باشد باید گنجی از آسمان به سوی او انداخته شود!، تا دلیل بر این باشد که او مورد توجه خدا است!» و در آخرین مرحله گفتند: «به فرض که هیچ یک از اینها را نداشته باشد لا اقل باید آدم فقیری نباشد، مانند یک کشاورز مرفه، باغی در اختیارش باشد که از آن زندگی خود را تامین کند! اما متاسفانه او فاقد همه اینها است و باز هم می گوید پیغمبرم!!» و در پایان نتیجه گیری کردند که «این ادعای بزرگ او در چنین شرائطی دلیل بر آن است که عقل سالمی ندارد!»
آیه بعد پاسخ همه اینها را در یک جمله کوتاه چنین بیان می کند: ببین چگونه برای تو مثلها زدند، و به دنبال آن گمراه شدند، آن چنان که قدرت پیدا کردن راه را ندارند «انظر کیف ضربوا لک الأمثال فضلوا فلا یستطیعون سبیلا؛ بنگر چگونه براى تو مثلها زدند و گمراه شدند در نتيجه نمى توانند راهى بيابند.» (فرقان/ 9)
این جمله تعبیر گویایی است از این واقعیت که آنها در مقابل دعوت حق و قرآنی که محتوای آن شاهد گویای ارتباطش با خدا است به یک مشت سخنان واهی و بی اساس دست زده و می خواهند با این حرفهای بی پایه، چهره حقیقت را بپوشانند. این درست به این ماند که شخصی در مقابل استدلالات منطقی ما به یک مشت بهانه جوئیها که آثار سستی آن کاملا نمایان است دست بزند، ما بی اینکه بخواهیم تک تک از سخنان او را پاسخ دهیم می گوئیم ببین با چه حرفهای واهی می خواهد در مقابل دلیل منطقی بایستد؟!
آنها با چه معیاری رسول اکرم ص را "مسحور" و "مجنون" می دانستند؟! کسی که عقلش به شهادت تاریخ زندگی و انقلاب بزرگ او و بنیانگذاری تمدن اسلامی به وسیله او فوق العاده بود چگونه می توان او را با این برچسبهای مسخره متهم ساخت؟ مگر اینکه بگوئیم بت شکنی کردن و کورکورانه دنبال نیاکان نیفتادن دلیل بر جنون است!
بنابر آنچه گفتیم روشن شد که "امثال" در اینجا، به خصوص با قرائن موجود در آیه، به معنی سخنان سست و بی پایه است، و تعبیر به "امثال" شاید به خاطر آنست که آن را در لباس حق و مثل و مانند دلیل منطقی در آورده اند در حالی که واقعا چنین نیست. به این نکته نیز باید توجه کرد که دشمنان پیامبر (ص) گاهی او را به "ساحر بودن" و گاه "مسحور بودن" متهم می کردند، گرچه بعضی از مفسران احتمال داده اند که "مسحور" به معنی "ساحر" بوده باشد (زیرا گاه اسم مفعول به معنی فاعل آمده است) ولی ظاهر این است که این دو با هم فرق دارند.
اگر ساحرش می خواندند به خاطر نفوذ فوق العاده کلام او در دلها بود، چون نمی خواستند این حقیقت را بپذیرند متوسل به اتهام ساحر بودن می شدند. اما "مسحور" به معنی کسی است که ساحران در عقلش دخل و تصرف کرده و مایه اختلال حواس او را فراهم ساخته اند، این اتهام از آنجا ناشی می شد که او سنت شکن بود و مخالف عادات و رسوم خرافی و مصلحت اندیشی های فردی گام برمی داشت.
عین همین تهمت در گفتار پیشینان نسبت به پیامبر خدا حضرت صالح (ع) نیز وارد شده است چنانکه می فرماید: «قالوا انما انت من المسحرین؛ گفتند تو از جادو شده ها هستی.» (شعرا/ 153) و در همین سوره در آیه ی 185 همین تهمت درباره ی شعیب (ع) وارد شده است.
منـابـع
جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 6 صفحه 130
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 15 صفحه 26
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها