عدم وصول به هدف بدون وجدان

فارسی 3892 نمایش |

ما می توانیم چنین فرض کنیم که اصلا کلمه وجدان یا مورال یا هر کلمه ای در هر لغتی که این حقیقت را نشان می دهد وجود ندارد. و چنین تصوری در صورتی که سروکار ما با یک حقیقت قابل لمس و آزمایش است، بسیار واضح و معقول خواهد بود. ما به اصول محسوس ذیل و نتایج قطعی آن ها به طور محسوس و منطقی سروکار داریم، هر لفظی که در این باره دلخواه شماست استعمال نمایید.
1- ما از دو حقیقت «درک و خواست بی نهایت» برخورداریم.
2- این «درک و می خواهم» بی نهایت را با مقررات اجتماعی و سیاسی خالص نمی توان محدود و اشباع نمود.
3- انسان به جهت نرسیدن به «درک و می خواهم» نامحدود رنج می برد و شکنجه می بیند.
دلیل اصل سوم را یک بررسی در تاریخ گذشته و معاصر به خوبی اثبات می کند، زیرا ما به طور روشن می بینیم که انسان ها در راه رسیدن به این حقیقت چه تلاش ها که انجام نداده اند، بلکه هزاران متفکر و اشخاص بدبین به زندگی و تاریخ همان هایی هستند که نتوانسته اند «درک و خواست» بی نهایت خود را اشباع نمایند. این سه اصل ما را به طور منطقی جزمی وادار می کند که برای خاتمه دادن به شکنجه فوق و حل معمای شگفت انگیز چاره ای بیندیشیم. و این را هم می دانیم که موضوعات مربوط به خوردوخواب و خشم و شهوت و سایر التزامات حقوقی و اجتماعی نمی توانند کار اساسی در این باره صورت بدهند. لذا آن چه که به نظر می رسد این است که به هر شکلی که ممکن است ما برای انسان ها در دوران زندگی ایده الی اثبات نماییم.
حال، اگر ما توانستیم برای انسان ها یک هدف اعلا نشان بدهیم چه خواهد شد؟ جای تردید نیست که هیچ مفهومی مانند مفهوم هدف اعلا نمی تواند قابلیت پیاده کردن درک و خواست بی نهایت انسان را داشته باشد، زیرا کاملا روشن است که پدیده های معمولی زندگی به هرشکل ممکن هم فرض شود محدود و زود گذر بوده و نمی تواند چشمه سار بی نهایت دو حقیقت مزبور را که دائما در جوش و جریان است مورد بهره برداری قرار بدهد. در صورتی که هدف اعلا از هر قبیل که بوده باشد، همین که برای یک فرد، ایده آل جلوه نمود می تواند این چشمه سار بی نهایت را برای کشت آمال و آرزو های خود به کار ببرد.
هیچ هدف برین به طور کامل قابل وصول نیست، زیرا وصل به یک نقطه به عنوان پایان حرکت هدفدار اگر چه بزرگ ترین نقطه آمال انسانی هم بوده باشد با فرض این که چشمه سار زندگی هنوز به جریان خود ادامه می دهد. مساوی با توقف جریان «درک و می خواهم» بوده و با روح شگفت انگیز انسانی سازش نخواهد داشت.
بلی، اگر همان نقطه که مورد توجه و جاذبیت انسانی قرار گرفته است به جهت تمرکز قوای درونی محدودیت خود را از دست بدهد، می تواند میدان خوبی برای پیاده گشتن دو پدیده مزبور بوده باشد. و چنین حالتی در انسان ها نه تنها امکان پذیر است بلکه به طور فراوان در هر عصری مشاهده می شود که موضوعات بالخصوصی بعضی از افراد انسانی را آن چنان به خود جلب می کند که تمام خواست خود را در آن موضوع متمرکز نموده و احساس می کند که تمام درک و خواست خود را در جهان طبیعت دریافت نموده است.
پس برای این که انسان ها در دروان زندگی، خود را از ناحیه درک و خواست زیانکار احساس نکند و شنکجه های روحی خود را تا اندازه که ممکن است تقلیل بدهد، ضروری است که برای آن ها نقاطی به عنوان ایده ال جلوه نماید، اگر چه کوفته شدن این «می خواهم» چشمگیر نیست ولی اثر مرگبارش را می بینیم.
خواهید گفت: این مطلب صحیح است، ولی مشکل دیگری وجود دارد که شاید قابل حل نبوده باشد و آن این است که بالاخره انسان هر هدفی هم که داشته باشد لازمه طبیعی بودن وسائل شناختن و وسائل اشباع «می خواهم» او این است که با معلومات نسبی روبرو شده و هرگز روی معلومات مطلق را نخواهید دید، پس همیشه در ذهن خود حسرتی درباره معلومات عالیه مطلق خواهد داشت، و از آن طرف در روش های قلمرو مادی نیز ناچار است همیشه مقاصد جزیی و نسبی را تعقیب نماید، زیرا مقاصد مادی ما هم مانند معلومات ما نمی تواند مطلق بوده باشد، پس بدین سان افراد انسانی دائما بدون این که چاره ای داشته باشند مجبورند در هدف های محدود غرق شده و نتوانند به آن چه که درک و خواست بی نهایت آن ها ایجاب می کند نایل آیند. می گوییم: راست است هر مطلق و هر مفهوم کلی در هر شکلی که بخواهد پیاده شود بودن محدودیت و تشخیص جزئی، قابل تطبیق به مورد نخواهد بود، ولی هیچ گونه راه تردید هم نیست که هنگامی که برای فردی یک موضوع به عنوان هدف اعلا جلوه می کند تمام روش های مادی و روحی او را تحت الشعاع خود قرار داده و تمام پدیده های مربوط به زندگی مادی و روحی او مانند نقطه های محدود و مشخصی که در امواج اقیانوسی بیکران، مشغول حرکت بوده باشد قرار می گیرد. پس در حقیقت کسی که دارای ایده آل در زندگی خود می باشد مانند این است که از اقیانوس بی نهایت قطراتی را بر می دارد و از آن ها بهره برداری می کند، ولی می داند که همان قطرات از سنخ آبی است که آن اقیانوس را تشکیل می دهد، او دریافته است که حتی مقصود کارگاه هستی نیز همان موضوع است که هدف اعلای او قرار گرفته است.

منـابـع

محمدتقی جعفری- وجدان- صفحه 97-100

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد