سه قسم مهم خود آگاهی در شخصیت انسانی
فارسی 3458 نمایش | غالبا در موقع بررسی خود یابی روان شناسی کلاسیک و فلاسفه «خود آگاهی» را با یک مفهوم بسیط و منفرد رسیدگی می کنند. سه قسم اساسی در «خود آگاهی» ها وجود دارد که با همدیگر بسیار متفاوت می باشند. خود آگاهی کامل قسم اول -خود آگاهی کامل- البته این گونه «خود آگاهی» برای افراد انسانی بسیار نادر اتفاق می افتد، زیرا در این قسم انسان بایستی تمام «خود» را در گذرگاه زمان با صدها عواملی که در تغییر و تحول بوده ولی سایه یا سایه روشن هایی از خود باقی گذاشته اند، در نظر گرفته و برای آگاهی، آنها را در برای خود بر نهد. در این آگاهی عناصر اساسی در متن و عناصر غیر اساسی در حاشیه نمودار می گردند.
آرزوها و امیدها و تفکرات و نتایج تفکرات و فعالیت های وجدانی و موقعیت اجتماعی که تاکنون برای خود احراز نموده، و شناسایی های گوناگون که در روان او بایگانی شده اند، و آرمان های گذشته و فعلی او همه و همه پدیده هایی که در «خود» ذخیره شده اند مورد آگاهی قرار می دهد. این قسم چنان که اشاره نمودیم فوق العاده نادر الوجود است، زیرا فرد در حال آگاهی از یک جویبار بسیار باریک روح استفاده می کند، در صورتی که می خواهد اقیانوس متلاطم بی نهایت عمیق را برای خود بر نهد. ولی باید در نظر گرفت که در این قسم خود آگاهی از نظر دقیق مفاهیم خشکیده را که از حقایق گذشته «من» و عوارض آن مجسم نموده ایم مورد توجه قرار می دهیم. مثلا فرض می کنیم مرد کهن سالی می خواهد در «خود آگاهی کامل» لذایذ و دردهای دوران جوانی مخصوصا لذایذ و آلام مشخص را مورد آگاهی قرار دهد. او در این موقع فقط مفاهیم خشکیده انتزاعی را درک می کند و نمی تواند همان لذایذ و آلام را به طور واقعی برای خود بر نهد.
ممکن است از یک نقطه نظر دیگر چنین بتوان گفت که «خود آگاهی» به این معنی هرگز برای انسان ها امکان پذیر نیست، زیرا این «خود آگاهی» فعلی یک موقعیت جدیدی است که بازیگری ذهنی فعلی خود را هم به آنها اضافع می کند. ولی به هر حال تماشای اجمالی به واقعیات موجود روان که از دیرباز برای او ذخیره شده اند امکان پذیر است.ویکتورهوگو این مطلب را به خوبی درک کرده به طوری که در کتاب مردی که می خندد که چنین می گوید: «لحظاتی از زندگانی سراسر وجود انسان در دیدگانش متمرکز می شود.»
خودآگاهی های فعلی
قسم دوم- «خود آگاهی های فعلی» در این قسم حوادث گذشته و پدیده های ذخیره شده برای انسان مطرح نمی باشد بلکه فقط «خود» فعلی را که به طور فهرست دارای گذشته پیچیده هم می باشد. برای آگاهی بر می نهد. این قسم از خود آگاهی در اغلب اوقات برای افراد معمولی نمایانگر می شود باز باید در نظر گرفت که این قسم «خود آگاهی» هر مقدار هم دقیق انجام بگیرد، باز از حدود تخمین و تقریب تجاوز نخواهد نمود، زیرا به دست آوردن کوچک ترین ذره (اتم) خود آگاهی برای ما امکان ناپذیر است، پس این آگاهی در موضوع «خود فعلی» بطور تقریبی و نسبی دوباره انجام خواهد گرفت. شاید هم اگر ما بخواهیم حقیقتا ذره «خود» بر نهیم، به جهت ضرورت ساکن شدن آن واحدها رشته حرکات روان ما که وجود ما را تشکیل می دهد روی هم خزیده و وضع روانی ما را دچار اختلال بسازد.
آندره ژید می گوید: «خود را بشناس: ضرب المثلی که به همان اندازه که زشت است زیان آور نیز هست. هرکس که به بررسی احوال خویش می پردازد، وجودش از توسعه باز می ماند. کرم ابریشم که در پی «خوب شناختن خویش» است هرگز پروانه پرنیان نخواهد شد. در پیرامون دگرگون وجود خود، ثباتی را احساس می کنیم و آنچه که در این دگرگونی می بینیم همواره «من» است. البته دقیقا چنین است؛ پس چرا در پی به دست آوردنش باشم؟ من در سراسر زندگی خویش از خودشناسی خودداری ورزیده ام. یعنی از کاوش در خویش پرهیز کرده ام. به نظرم می رسد که این کاوش یا صحیح تر کامیابی در آن به محدودیت و تهیدستی موجود به پایان می یابد یا تنها چند شخصیت بسیار ناچیز و محدود به شناخت و درک خویشتن پی می برند، یا به عبارت دیگر چون این شناسایی که آدمی از خودش به دست می آورد وجود و توسعه او را محدود می سازد زیرا آدمی خود را آنچنان که یافت در آن حال می ماند و در قید آن است که همانند خویش بماند.»
این جملات با نظر به مضامین آن بسیار سطحی به نظر می رسد زیرا:
1- تشبیه انسانی به کرم ابریشم اگر چه از تشبیهات ادبی خوبی است ولی در کاوش های علمی، این گونه تشبیهات بسیار گمراه کننده می باشند، زیرا اگر هم کرم ابرایشم قدرت خود یابی و خود آگاهی داشته باشد و بتواند خود را ارزیابی نماید؛ باز بی نتیجه خواهد بود زیرا برای کرم ابریشم شخصیت همان پدیده «خود طبیعی» است، در صورتی که برای انسان «شخصیت ایده ال» و «من اعلی» وجود دارد او می تواند با ارزیابی صحیح درباره خود، رو به تکامل برود و اگر نقصی در خود احساس کند آن را جبران نماید. پس اگر کرم ابریشم با توجه به خود و شناخت خویشتن، از توسعه باز می ماند انسان ممکن است با توجه به خود راه تعالی را پیش بگیرد.
2- می گوید: در پیرامون دگوگون وجود خود، ثباتی را احساس می کنم، این مطلب بسیار صحیح است آنچنان که آن را به عنوان یک اصل مسلم پذیرفته ایم ولی این ثبات چه دلیلی می تواند باشد بر اینکه من از شناخت خویشتن اجتناب کنم؟ زیرا در مقابل این اثبات و استقرار چه تحولات و حرکات عظیمی که در «من» خود یا به اصطلاح روشن تر درون سطح ظاهری «من» احساس نمی کنیم؟ آندره ژید در دوران کودکی غیر از آندره ژید در دوران بزرگی و نویسندگی است. آندره ژید در مقابل عوامل اساسی که شخصیت انسان را متغیر می سازد توانایی مقاومت ندارد، پس تعلیم و تربیت ها و تأثیرات محیطی و اجتماعی در کجا ایجاد می گردد؟ آیا نه اینست هر یک از این عوامل در شخصیت ما به اندازه قدرت خود تأثیراتی ایجاد می کنند؟
منـابـع
محمدتقی جعفری- وجدان- صفحه 130-133
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها