بررسی نظر احمد کسروی درباره عملکرد شهید خیابانی

فارسی 6934 نمایش |

سید احمد کسروی در کتاب «تاریخ هیجده ساله آذربایجان» اینگونه گفته است:
خیابانی، همچون بسیار دیگران آرزومند نیکی ایران می بود و یگانه راه آن را به دست آوردن سر رشته داری (حکومت) می شناخت، که ادارات را به هم زند و از نو سازد و قانونها را دیگر گرداند. چنانکه در همان هنگام میرزاکوچک خان در جنگل به همین آرزو می کوشید. آنان نیکی ایران را جز از این راه نمی دانستند. از آن سوی خیابانی این کار را تنها با دست خود می خواست و کسی را با خود به همبازی نمی پذیرفت نیز خواهیم دید که یک راه روشنی در اندیشه نمی داشت، و چنین می دانست که چون نیرومند گردد و رشته را به دست آورد، هر نیکی را که بخواهد در توده پدید خواهد آورد.
آنچه از این اظهارات به دست می آید در عین اینکه نویسنده طرفدار خیابانی نیست، تمجید از خیابانی است به عنوان یک رهبر صادق و علاقه مند به فضیلت و آرزومند نیکی ایران، همینگونه هم سردار جنگل.
مطلب دیگری که به روشنی گفته شده است توجه جدی خیابانی است به تصرف حکومت و قدرت. و این هم موافق است با روحیه ی سلف شیعه مانند قیس بن سعد بن عباده، و سلیمان بن صرد خزاعی و مختار ثقفی و سعید بن جبیر و... و هم مبتنی است بر تجربه ای که حاصل شده بود از شکستهای مصلحین اسلام در آن پنجاه سال به دست ایادی داخلی بیگانگان. و این نقطه ی حرکت و کمالی است در مشی خیابانی. و اما در چند مورد این اظهارات جای نظر است.
الف- مرقوم شده است: «این کار را تنها با دست خود می خواست»... نقل است که خیابانی پس از آگاهی از جریان جنگل حاجی آخوند را به دست میرزا کوچک خان گسیل می دارد برای طلب ارتباط و همکاری. و این نقض نظریه ی بالاست. زیرا خیابانی با توجه به شخصیت و اهداف میرزا کوچک خان او را به همکاری دعوت کرده است. و به حتم این تصور را داشته است که ممکن است مبارزه مسلحی چون میرزا کوچک خان، زمام همه ی نهضت را به دست گیرد و سردار کل شود.
و خیابانی خود به صورت یک متفکر و روحانی در هیئت رهبری نهضت درآید با این وصف از اتیجاد ارتباط با جنگل ابا نورزیده است. پاسخ دیگر اینکه ممکن است خیابانی، در آن اطراف، کسی را که از هر جهت شایسته باشد که کار جنبش را به او سپارد نمی شناخته است. از این رو وظیفه ی خود می دانسته است که با ایجاد وحدت در رهبری نهضت را اداره کند.
ب- «و کسی را با خود به همبازی نمی پذیرفت». می دانیم که در آن ایام کسانی از سوی کشورهای بیگانه در ایران بوده اند و در نهضتها دخالت مستقیم می کرده اند. خیابانی خوب درک می کرده است که اگر لحظه ای غافل شود ممکن است کار رهبری به دست آن کسان افتد و ان کوششها و تلاش ها به زیان اسلام و ایران تمام شود. چنان که می بینیم در شرح حال وی آشکارا نوشته اند: «از نفوذ کمونیسم جلوگیری می کرد» و خود کسروی نوشته است:
راستی این است که خیابانی گرایش به بلشویکها نمی داشت و جز در پی اندیشه های خود نمی بود. بنابراین، فلسفه ی وی در اینکه کسی را به انبازی خویش، در ادامه ی رهبری نهضت نمی پذیرفته است، البته اگر این سخن را بپذیریم، خوب روشن است.
ج- «یک راه روشنی در اندیشه نمی داشت» این تعبیر مایه ی شگفتی است. یک روحانی انقلابی و یک مجاهد اسلامی، و یک رهبر قرآنی، چه راه روشنی باید در اندیشه می داشته باشد، جز استقرار بخشیدن به احکام و بسط عدالت قرآن؟ هویت شیخ محمد خیابانی، خود راسم و نمودار اندیشه ی او بوده است، و جهت او را در جنبش اصلاحی وی نشان می داده است. و برای یاران او، و مردم فراوانی که بدنبال او می رفته اند، روشن بوده است که خیابانی می خواهد، با از بین بردن نفوذ بیگانگان، و قطع کردن دست خائنان داخلی، و دادن جهت اجتماعی و اصلاحی به جامعه به طرف یک حکومت «ملی- اسلامی» گام بردارد. و از این رو هم خود می دانسته است و هم یاران او می دانسته اند که «وقتی رشته را به دست آورد، هر نیکی را که بخواهد [و موافق احکام اسلام و نوامیس قرآن تشخیص دهد] در توده پدید خواهد آورد.»
کسروی، سپس درباره ی خیابانی و نهضت او (خیزش خیابانی)، به تفصیل سخن می گوید، از جمله تصریح می کند که او گرایشی به بیگانگان نداشته است، و این امر بدیهی است. چگونه یک مصلح روحانی مسلمان به غیر از اسلام و اهداف و احکام اسلام به چیزی گرایش تواند داشت، و چه نیازی به این گرایش دارد؟
«رشته فرمانروایی، در سراسر آذربایجان، به دست خیابانی افتاده این زمان به آن پرداخت که به شهرها حکمران از سوی خود فرستد، و به اداره ها رئیس از کسان خود گمارد...
گروهی از آذربایجانیان به پشتیبانی از خیزش خیابانی می کوشیدند، ولی دسته هایی نیز دشمنی نشان می دادند. زیرا بسیاری از سران دموکرات این بر نمی تافتند که خیابانی به کار بزرگی برخیزد و بنام گردد، و از روی رشک خرده گیری می نمودند. کسانی هم با وثوق الدوله پیوستگی می داشتند و به هواداری از او از بدگویی باز نمی ایستادند...
خیابانی در این هنگام نیز دور اندیشانه رفتار کرد...
خیابانی تبریز را از نمایندگان دولت و از بدخواهان تهی گردانید.
خیابانی این می خواست که آذربایجان در دست او باشد، که جدا سرانه فرمان راند و سپس که نیرومند گردید به سر تهران رفته آنجا را هم اصلاح کند.»
در آنچه آورده شد، آشکارا یاد شده است که:
1- خیابانی اهدافی بلند و اصلاحی داشته است. و نظر به آزمونهای دیگر مصلحان دینی آن روزگار، او در اندیشه ی ایجاد قدرت دینی بوده است، و منبر و موعظه را بسنده نمی دانسته است.
2- دسته هایی درباره ی او دشمنی نشان می داده اند و تحمل نمی کرده اند که یک عالم روحانی یک نهضت اصلاحی بزرگ را به سامان برساند. بنابراین، خرده گیری ها از روی رشک بوده است و حسد و تنگ نظری.
این امور همواره مانند داشته است. و حاکی است از اینکه بسیاری از کسانی که دم از اصلاح می زنند و بای مردم و تضییع حقوق مردم دل می سوزاندند، دروغ می گویند. وگرنه این چه جای رشک و حسادت است؟ اگر دریافت حقوق جامعه و گستردن صلاح و زدودن تباهی منظور باشد، چه تفاوت می کند که درفش افراز نهضت روحانی باشد یا دیگری. همواره از سوی برخی از مردمان و از جمله برخی از تحصیلکردگان و روشنفکران این حسادت و رشک نسبت به جنبشهای روحانی دیده شده است. و همین بسیاری از کوشش ها و تلاشها را بر باد داده است. و این حاکی است از پلیدی دل و تنگی نظر و نداشتن ایمان، نه ایمان فردی و نه ایمان اجتماعی.
3- ایادی وثوق الدوله، به ویژه از بدگویی از خیابانی باز نمی ایستاده اند. و این امر دیگر بحث و تحلیل نمی خواهد و هویت آن، همواره شناخته است.

منـابـع

محمدرضا حکیمی- بیدارگران اقالیم قبله- صفحه 157-161

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها