روایاتی از اهل بیت علیهم السلام درباره قضا و قدر
فارسی 3466 نمایش |صدوق در کتاب توحید با سند خود تا امام حسن (ع) و ابن عساکر در تاریخ با سند خود تا ابن عباس آورده اند: (عباس از صدوق است) «دخل رجل من العراق علی امیرالمومنین (ع) فقال: اخبرنا عن خروجنا الی اهل الشام ابقضاء من الله و قدر؟ فقال له امیرالمومنین (ع) اجل یا شیخ، فوالله ما علوتم تلعه و لاهبطتم بطن واد بقضاء من الله و قدر، فقال الشیخ: عندالله احتسب عنائی یا امیرالمومنین، فقال (ع) مهلا یا شیخ! لعلک تظن قضاء حتما و قدرا لازما، لو کان کذلک لبطل الثواب و العقاب و الأمر و النهی و الزجر، و لسقط معنی الوعید و الوعد، و لم یکن علی مسیء لائمه و لا لمحسن محمدة، و لکان المحسن اولی باللائمه من المذنب و المذنب اولی بالاحسان من المحسن تلک مقاله عبدة الأوثان وخهماء الرحمان وقدریه هذه الامه و مجوسها. یا شیخ! ان الله عزوجل کلف تخییرا!، و نهی تخذیرا، واعطی علی القلیل کثیرا و لم یعص مغلوبا. و لم یطع مکرها ولم یخلق السموات و الأرض و ما بینهما باطلا ذلک ظن الذین کفروا فویل للذین کفروا من النار؛ مردی عراقی بر امیرمومنان (ع) وارد شد و گفت: آیا خروج ما بر شامیان به "قضا و قدر" الهی است؟ امام به او فرمود: آری یا شیخ! به خدا سوگند از هیچ بلندی بالا نرفتید و در هیچ پستی فرود نیامدید مگر به "قضا و قدری" از خداوند! آن مرد گفت: امیدوارم رنج من نزد خدا به حساب آید!
امام (ع) به او فرمود: آهسته ای شیخ! شاید پنداشتی "قضای حتمی و قدر قطعی" را می گویم! اگر چنین باشد که ثواب و عقاب و امر و نهی و پیش گیری باطل شده، و ترساندن و مژده دادن بی معنی است، نه ملامتی بر گناهکار به جاست و ستایشی از نیکوکار رواست به ملامت سزاوارتر از بدکار بوده و گناهکار به نیکی شایسته تر از نیک رفتار است! این گفتار بت پرستان و دشمنان خدای رحمان و "قدری مسلکان" و مجوسان این امت است! ای شیخ! خدای عز و جل بندگان را مکلف ساخت تا به اختیار خود عمل کنند و آنان را نهی کرد تا خود بازایستند، و بر کار اندک پاداش بسیار دهد، شکست خورده نافرمانی نشده و ناخواسته اطاعت نگردیده، او آسمانها و زمین و موجودات میان آن دو را به باطل نیافریده، این گمان کسانی است که کافر شدند، پس وای بر کسانی که کافر شدند از عذاب آتش!» (ص/ 27)
راوی گوید آن شیخ برخاست و سرود:
انت الإمام الذی نرجو بطاعته *** یوم النجاة من الرحمن غفرانا
او ضحت من دیننا ما کان ملتبسا *** جزاک ربک عنا فیه إحسانا
فلیس معذرة فی فعل فاحشه *** قد کنت راکبها فسقا وعصیانا
تو همان امام حقی که به یمن طاعت او *** به قیامت آرزویم کرم خدات باشد
تو ز دین ما به یک دم همه شبهه را زدودی *** مگر از خدات خواهم بر او جزات باشد
پس از این بیان روشن نسزد گناه بر من *** که نه معذرت توانم نه مرا نجات باشد
روایت دوم را از ششمین امام از امامان اهل بیت (ع)، امام ابو عبدالله جعفربن محمد الصادق (ع) می آوریم که فرموده: «إن الناس فی القدر علی ثلاثه اوجه: زعم ان الله عزوجل اجبر الناس علی المعاصی فهذا قد ظلم الله فی حکمه فهو کافر. و رجل یزعم ان الأمر مفوض إلیهم فهذا قد اوهن الله فی سلطانه فهو کافر. و رجل یزعم ان الله کلف العباد ما یطیقون و لم یکلفهم ما لا یطیقون و إذا احسن حمد الله و إذا اساء استغفر الله فهذا مسلم بالغ؛ مردم درباره "قدر" بر سه راه رفته اند:
1- کسی که عقیده دارد خدای عزوجل مردم را بر گناهان مجبور کرده است، او درباره فرمان (باز دارنده) الهی به خدا ستم کرده، پس او کافر است.
2- کسی که معتقد است همه کارها به مردم واگذار شده او خدا را در قدرت و سلطنت خویش ضعیف و ناتوان پنداشته، پس او (نیز) کافر است.
3- کسی که عقیده دارد خداوند بندگان را به آنچه می توانند مکلف کرده، و آنچه را در توانشان نیست از آنان نخواسته است، او هرگاه کار نیکی انجام دهد خدا را سپاس گوید و اگر کار بدی از او سر زند خدا آمرزش می خواهد، این همان مسلمان (به حق) رسیده است.»
از هشتمین امام از ائمه اهل بیت، امام علی بن موسی الرضا (ع) است که فرموده:
1- «ان عزوجل لم یطع باکراه، و لم یعص بغله و لم یهمل العباد فی ملکه هو المالک لما ملکهم و القادر علی ما اقدر هم علیه فان ائتمر العباد بطاعته لم یکن الله منها صادا، و لا منها مانعا، و ان ائتمروا بمعصیته فشاء ان یحول بینهم و بین ذلک فعل و ان لم یحل و فعلوه فلیس هو الذی ادخلهم فیه؛ خدای عز و جل از روی اجبار اطاعت نشده، و از ضعف و شکست نافرمانی نگردیده، و بندگان را در مملکت خویش بیهوده نگذاشته، او بر همه آنچه که در اختیارشان نهاده مالک، و بر همه اموری که توانشان داده توانمند است. اگر بندگان در پی طاعتش باشند خداوند راه آنان را نمی بندد و از طاعت بازشان نمی دارد، و اگر به دنبال نافرمانی اش باشند و او بخواهد میان آنان و گناه فاصله شود، خواهد کرد، و اگر مانع از گناه نشد و آنان انجامش دادند، او نیست که آنان را در آن راه انداخته است.»
یعنی انسانی که خدا را پیروی می کند مجبور بر این پیروی نیست و انسانی که خدا را نافرمانی می کند بر اراده و خواست خدا چیره نشده بلکه این خود خواست که می خواهد بنده در کارش مختار و آزاد باشد.
2- و فرموده خدای متعال می فرماید: «یا ابن بمشیئتی کنت انت الذی تشاء لنفسک ما تشاء، و بقو تی ادیت الی فرائضی، و بنعمتی قو یت علی معصیتی، جعلتک سمیعا بصیرا قویا، ما أصابک من حسنه فمن الله و ما أصابک من سیئه فمن نفسک؛ ای فرزند آدم! با خواست من است که تو گزینشگر شده و هرچه را بخواهی برای خود اختیار می کنی، و با نیروی من که واجباتم را با جا می آوری، و با نعمت های من است که با نا فرمانی ام توانمند شده ای، من تو را شنوا و بینا و توانا ساختم، (پس این را بدان که) هرچه از نیکوئی به تو می رسد از خداست، و هر چه از بدی به تو رسید از خودت می باشد.»
در روایت دیگری آمده است: «عملت بالمعاصی بقوتی التی جعلتها فیک؛ با نیرویی که در تو نهاده بودم به گناهان اقدام کردی!»
از امام صادق (ع) روایت است که فرموده:
1- «لا جبر و لا تفویض و لکن امر بین امرین، قال قلت: و ما امر بین امرین؟ قال (ع): مثل ذلک رجل رأیته علی معصیه فنهیته فلم ینته فترکته ففعل تلک المعصیه، حیث لم یقبل منک فتر کته کنت انت الذی امرته بالمعصیه؛ نه جبر است و نه تفویض، بلکه چیزی میان این دوست. راوی گوید: گفتم: چیزی میان این دو یعنی چه؟ فرمود: مثال آن مثال کسی است که در حال گناه است و تو او را نهی می کنی و او نمی پذیرد پی از آن رهایش می کنی و او آن گناه را انجام می دهد، پس چنان نیست که چون از تو نپذیرفت و تو به حال خود رهایش کردی، این تو بوده ای که به گناه فرمانش دادی!»
2- «ما استطعت ان تلوم العبد علیه فهو منه و ما لم تستطع ان تلوم العبد علیه فهو من فعل الله، یقول الله للعبد: لم عصیت؟ لم فسقت؟ لم شربت الخمر؟ لم زنیت؟ فهذا فعل العبد و لا یقول له لم مرضت؟ لم قصرت؟ لم ابیضضت؟ لم اسوددت؟ لأنه من فعل الله تعالی؛ هر کاری را که بتوانی بنده را بر آن سرزنش کنی، از آن اوست، و هر چه را که نتوانی بنده را بر آن سرزنش نمائی، از آن خداست. خداوند به بنده اش می فرماید: چرا سرکشی کردی؟ چرا نافرمانی نمودی؟ چرا شراب خوردی؟ چرا زنا کردی؟ زیرا، اینها کار بنده است، خداوند از بنده اش نمی پرسد: چرا مریض شدی؟ چرا قدت کوتاه است؟ چرا سفید رنگی؟ چرا سیاه رویی؟ چون اینها کار خداوند است.»
منـابـع
سیدمرتضی عسگری- عقاید اسلام در قرآن کریم- صفحه 527-532
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها