فرهنگ از دیدگاه دایرة المعارف بریتانیکا
فارسی 5314 نمایش |در دایرة المعارف بریتانیکا درباره فرهنگ چنین آمده است:
فرهنگ را می توان در قالب ویژگی های رفتاری نوع بشر همراه با دیدگاه های عینی و مادی موثر در شکل گیری مجموعه ی رفتاری او به ویژه عوامل خاصی همچون فرهنگ، زبان، عقاید، عادات، رسوم، مجموعه ی قوانین، نهادهای اجتماعی، ابزار، فنون، آثار هنری، آیین های مذهبی، مراسم و نظایر آنها تعریف نمود. وجود و بهره گیری از فرهنگ منحصرا مستلزم وجود نوعی استعداد خاص بشری است. از این استعداد پیوسته تحت عنوان ظرفیت تفکر عقلانی یا تجریدی نام برده شده است. اما مثال مناسب برای تفکر عقلانی حتی در جانوران مشاهده شده بنابراین معنای انتزاع و تجرید به قدر کافی دقیق و روشن نیست. از این رو واژه ی سمبل یا علامت یابی برای معرفی استعداد تجرید یا علامت مشتمل بر اطلاق معانی خاص بر چیزها و رویدادهایی است که اکتساب آنها تنها از طریق حواس عملی نیست.
فصاحت گفتار در زبان مثال خوبی به دست می دهد. از اصوات و تلفظ کلمه ی سگ خود به خود معنای سگ حاصل نمی شود. این مفهوم، به طور آشکار و قراردادی، استنادی است که انسانها انتخاب کرده اند. انتخاب سمبل یا علامت نوعی رفتار است که به صورت عینی قابل تعریف می باشد.
طبق تعریفی که ادوارد برنت تایلر مردم شناس انگلیس در سال 1871 ارائه داده:
فرهنگ عبارت است از مجموعه کاملی از دانش، عقاید، هنر، اخلاقیات، قوانین، رسوم و هر گونه توانایی ها، ظرفیت ها و عاداتی که توسط انسان به عنوان عنصری از جامعه کسب می گردد. تایلر در سال 1881 تصریح نمود که بر مبنای این تعریف، فرهنگ صرفا توسط انسان کسب می گردد. این مفهوم تا پنجاه سال بعد هم مورد قبول علمای مردم شناسی قرار داشت. با پیشرفت علم مردم شناسی تعمق بیشتری بر ماهیت موضوع و مفاهیم منجر به انتشار و انشعاب تعاریف گوناگون گردید.
در سال 1952 دو عالم مردم شناس آمریکایی به نام های آ. ال. کروبر و کلاید کلاک هان در کتاب بررسی مفاهیم و تعاریف ارائه شده از فرهنگ را حدود یک صد و شصت و چهار مورد ذکر کرده اند.
بهترین تعریف یا بهترین مفهوم فرهنگ از نظر این دو اندیشمند و نیز اندیشمندان سال های اخیر، عبارت است از یک تجرید و یا به طور دقیق تر عبارت است از تجریدی از رفتار انسانی.
این گونه مفاهیم یا نارسا یا ناقص هستند. وجود سنت های رفتاری- الگوهایی از نحوه ی رفتارها که غالبا از جامعه انتقال می یابند تا عوامل موروثی زیستی که توسط ژن ها منتقل می شوند قطعا درباره ی موجودات غیر انسانی نیز مشخص شده است. (مانند زنبوران عسل، موریانه ها، مورچه ها) مفهوم فرهنگ به عنوان یک تجرید یا انتزاع در مرحله ی نخست به سؤال حقیقی بودن فرهنگ (تا آن جا که تجرید غیر قابل ادراک تلقی شود) و در مرحله ی دوم به نفی وجود آن مربوط می شود، بنابراین فرهنگ به عنوان شناخت غیر بیولوژیک انسان چون امری غیر موجود در عین حال واقعی تلقی گردیده بدون وجود امور و رویدادهای واقعی و عینی در جهان خارج وجود نخواهد داشت.
سرانجام کروبر و کلاک هان استدلال کردند که اگر فرهنگ همان رفتار باشد به واسطه ی ماهیت خود موضوع علم روان شناسی قرار می گیرد به همین دلیل آنها نتیجه گیری کردند که فرهنگ عبارت است از انتزاع (تجریدی) از رفتار ملموس و محسوس خود آن رفتار.
حال این سوال پیش می آید که انتزاع مراسم ازدواج یا کارهای کوزه گری در مثال کروبر و کلاک هان چه می باشد؟ این گونه سوال ها مشکلاتی را پدید می آورند که به طور کامل مورد توجه اندیشمندان یاد شده قرار نگرفته است. شاید یک راه حل آن باشد که لسلی. آ. وایت در سال 1959 در کتاب مفهوم فرهنگ ارائه داده است. وی استدلال می کند: نکته این نیست که آیا فرهنگ به راستی یک واقعیت است یا یک ذهنیت بلکه باید به محتوای تفسیر علمی آن توجه شود. هرگاه که چیزها و رویدادها در قالب ارتباط آنها با ارگانیسم انسان مورد بررسی قرار بگیرند، رفتار به وجود می آورند. هرگاه آنها نه در ارتباط با ارگانیسم انسان بلکه در ارتباط با یکدیگر مورد بررسی قرار بگیرند، طبق تعریف به فرهنگ تبدیل می شوند. حرام شمردن مادر زن یا نامادری مجموعه ای از مفاهیم برخوردها و حرکات است. هرگاه شخصی آنها را در ارتباط با ارگانیسم بشری بررسی نماید یعنی به عنوان چیزهایی که ارگانیسم انجام می دهد آنها را طبق تعریف رفتار می نامند. به این ترتیب هرگاه حرام شمردن مادر زن یا نامادری در ارتباط با بافت جامعه و محل سکونت تقسیم سنتی میان زن و مرد و نقش آنها در شیوه ی سکونت در جامعه و دفاع از حق باشد باز هم بنا به تعریف فرهنگ قلمداد می شود.
این وجه تمایز دقیقا نکته ای است که سال ها مورد توجه قرار گرفته است چنان چه کلمات را در قالب کردارها رفتار تلقی می کنند. اما اگر به صورت ارتباط با یکدیگر مورد بررسی قرار بگیرند ضمن ارائه ی تعاریف واژه نامه روش های دستوری و علم نحو آنها تبدیل به زبان می گردند و نه تنها موضوع علم روان شناسی بلکه موضوع علم زبان شناسی را نیز تشکیل می دهند. از این رو فرهنگ عبارت است از اسم اطلاق شده به طبقه ای از چیزها و رویدادهای وابسته به نشانه های انتخابی که در قالب نوعی محتوای مافوق حیات طبیعی بشر مورد بررسی قرار می گیرند.
مطالب مهمی که از تعاریف و تحقیقات به عمل آمده و در این دایره المعارف می توان در نظر گرفت به قرار زیر است.
1. فرهنگ را می توان در قالب ویژگی رفتاری نوع بشر همراه با دیدگاه های عینی و مادی موثر در شکل گیری مجموعه ی رفتار او به ویژه عوامل خاصی هم چون فرهنگ، زبان، عقاید، عادات، رسوم، مجموعه ی قوانین، نهادهای اجتماعی، ابزار، فنون، آثار هنری، آیین های مذهبی، مراسم و نظایر آنها تعریف نمود.
ایرادی که به عبارت فوق می توان گرفت به قرار زیر است:
الف. خود فرهنگ را در تعریف فرهنگ آوردن از نظر منطقی صحیح نیست، زیرا به اصطلاح معرف باید روشن تر از معرف باشد و الا لازمه ی آن تعریف شیء به وسیله ی خود آن است که موجب دور و مستلزم تناقض است.
ب. برای تعریف فرهنگ به میان آوردن قالب های ویژه رفتاری نوع بشر کفایت نمی کند زیرا این قالب ها مانند زبان، عقاید و عادات نمودهایی از فرهنگ را ارائه می دهد نه خود آن را. عبارت بعدی دایره المعارف می تواند شاهد این معنی باشد: وجود و بهره گیری از فرهنگ منحصرا مستلزم وجود نوعی استعداد خاص بشری است.
بدیهی است که اگر آن استعداد خاص معلوم نگردد معنای ماهیت اصلی فرهنگ برای ما روشن نخواهد شد به خصوص با نظر به این که نمودها عناصر فرهنگی و یا به تعبیر این دایره المعارف قالب های فرهنگی به قدری با یکدیگر مختلف اند که در بعضی موارد شاید قابل جمع در یک مفهوم کلی به عنوان ماهیت فرهنگ نباشند. مانند آن قسمت از آثار هنری ضد اخلاق و مذهب که در یک حقیقت به نام فرهنگ قابل جمع نیستند. توضیحی که درباره ی استعداد مزبور (استعداد فرهنگی) در عبارت بعدی داده شده، این است:
از این استعداد پیوسته تحت عنوان ظرفیت تفکر عقلانی یا تجریدی نام برده شده است.
سپس به این نام گذاری اعتراض کرده می گوید: اما مثال مناسب برای تفکر عقلانی حتی در جانداران مشاهده شده بنابراین معنای انتزاع و تجرید به قدر کافی دقیق و روشن نیست.
باید گفت: اگر هم تفکر عقلانی در دیگر جانداران (غیر از انسان) مشاهده شود با تعقل انسان قابل قیاس نخواهد بود زیرا فعالیت عقلانی در انسان آگاهانه بوده و از قضایای کلی که حتما کلیت آنها مفاهیم تجرید شده است بهره برداری می کند؛ در صورتی که در غیر انسان تا آن جا که برای ما قابل درک است تعقل در حیوانات نوعی جریان راه یابی از مقدمات به نتایج و تحرک از هدف گیری هایی برای به وجود آوردن و تنظیم مقدمات است مانند آشیانه سازی حیوانات برای زیست و توالد.
اما این که معنای انتزاع و تجرید به قدر کافی دقیق و روشن نیست، مبتنی بر یک خطای آشکار درباره ی فعالیت های دقیق و ظریف کارگاه مغز است و آن خطا این است که عده ای گمان می کنند ماهیت پدیده ها و فعالیت های مغزی و آنچه را که مربوط به من است می توان با همان راه هایی که نمودها و حرکات فیزیکی را برای ما قابل درک می سازند، مورد شناخت قرار داد. این عده باید توجه کنند که ما هرگز توانایی شناخت ماهیت خودهوشیاری (علم حضوری) را نداریم. با این حال کسی که به مراحل رشد مناسب مغزی رسیده باشد همان گونه که عمل خودهشیاری را در درون خود مشاهده می کند. عمل تجرید و انتزاع را هم درک می کند و آن را انجام می دهد. توضیح این گونه فعالیت های درونی با مفاهیم قابل درک مشکل تر از توضیح لذت و الم و حیرت و احساس برین تکلیف نیست.
ج. از این رو واژه ی سمبل یا علامت یابی برای معرفی استعداد تجرید بی مانند بشر مناسب تر تشخیص داده شده است.
باید در نظر گرفت که واژه ی سمبل و علامت یابی مانند سایر الفاظ از قراردادهای اعتباری بوده و توانایی ارائه ی محتوای خود را مانند آیینه ندارند. این مطلبی است که در جمله ی بعدی با دو مثال خوب توضیح داده خواهد شد.
2. فرهنگ عبارت است از:
مجموعه ی کاملی از دانش، عقاید، هنر، اخلاقیات، قوانین، رسوم و هرگونه ظرفیت ها و عاداتی که توسط انسان به عنوان عنصری از جامعه کسب می گردد.
اگر منظور از پدیده های فوق حقایق باشند که با یکدیگر در یک مجموعه ی کامل ارتباط پیدا کرده و در کیفیت ها و کمیت های یکدیگر تاثیرگذار بوده اند این تشکل ناشی از ارتباط می تواند حقیقت واحدی را به نام فرهنگ اثبات کند ولی همان گونه که اشاره کردیم ما نمی توانیم از شناخت یک یا چند نمونه از پدیده های فرهنگی تعریف حقیقی از خود فرهنگ ارائه دهیم.
این که گفته شده است:
«ما اگر بتوانیم با شناسایی پدیده های فرهنگی رابطه ی خود را با کل ماهیت فرهنگ حفظ کنیم نیازی به درک کامل تعریف فرهنگ نخواهیم داشت.»
سخن صحیحی نیست زیرا خود این قضیه که ما می توانیم با شناسایی یک یا چند پدیده ی فرهنگی رابطه ی خود را با کل ماهیت فرهنگ حفظ کنیم مورد اشکال و مبنی بر اشتباه بزرگی است که بعضی ها مرتکب آن شده اند و گمان کرده اند با شناخت چند پدیده ی معلول می توان حقیقت علت آنها را درک و دریافت کرد. برای اثبات این مطلب مهم باید گفت: اشتیاق به درک حقیقت فرهنگ حیات بخش، در ذات انسان نهفته است.
منـابـع
محمدتقی جعفری- فرهنگ پیرو فرهنگ پیشرو- صفحه 64-71
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها