بعثت پیامبر اکرم (ص) و ظهور اسلام

فارسی 4674 نمایش |

محمد (ص) سال ها پیش از رسیدن به درجه پیغمبری از وضع نابسامان مردم عربستان رنج می برد؛ مخصوصا بت پرستی آنان بیش از همه خاطر او را آزرده می ساخت. هنگامی که بحیرا در ضمن گفتگو بدو گفت تو را به لات و عزی (نام دو بت معروف قریش) سوگند می دهم، محمد (ص) گفت نام لات و عزی را پیش من مبر که ناخوش آیندترین چیزها نزد من این بتانند و بحیرا او را به خدا سوگند داد. محمد (ص) در سال های نزدیک به بعثت از مردم کناره می گرفت و به پرستش خدای یکتا می پرداخت. سالی یک ماه در کوهی که بنام حراء معروف است منزوی می شد و عبادت می کرد. در این مدت هر مستمندی نزد او می رفت به او طعام می خورانید. سپس با سپری شدن ماه عبادت، به مکه می آمد و پیش از آن که به خانه برود هفت بار یا بیشتر کعبه را طواف می کرد و به خانه خود می رفت. در یکی از همین سال های گوشه گیری وی در حراء بود که به پیغمبری مبعوث شد. محمد (ص) گفته است: جبرئیل نزد من آمد و گفت بخوان. گفتم خواندن نمی دانم. دیگر بار گفت بخوان. گفتم چه بخوانم؟ گفت: «إقـــرأ باسم ربک الذی خلق.» چنان که مشهور است سالیان عمر او بهنگام بعثت به چهل سال رسیده بود.
رسول خدا (ص) با تلقی آیه های آغاز سوره العلق که نخستین آیه های نازل شده بر او است و با تشریف رسالت از خلوتگاه خود به داخل مکه باز می گردد. در چنین حالت که تا آن شب برای او سابقه نداشته است، طبیعی است که پیش از هر کار دیگر به خانه برگردد. در خانه او سه تن به سر می برند: خدیجه بانوی گرامی وی، پسرعموی او علی بن ابی طالب و زیدبن حارثه. و باز طبیعی است که نخستین کس از مردان که به پیغمبر (ص) گروید علی (ع) باشد و از زنان خدیجه، چنان که نوشتیم این موضوع نهایت طبیعی به نظر می رسد و نیازی به بحث و بررسی روایت ها ندارد. گذشته از آن امیرالمومنین در چند جا از خطبه های خود بصراحت می گوید: من نخستین کسی بودم که به رسول خدا (ص) ایمان آوردم. اما پس از اینان چه کسانی زودتر مسلمانی را پذیرفته اند، چنان که می دانیم میان نویسندگان سیره اختلاف است. و باز طبیعی است که این اختلاف پس از عمر صحابه و آغاز عصر تابعین پدیدار شده باشد. هر خانواده ای کوشیده است بزرگ خود را سابق در اسلام بشناساند، تا از امتیازات معنوی آن برخوردار گردد. و جز این انگیزه های دیگری نیز در میان بوده است که کم و بیش بر آشنایان به تاریخ معلوم است.
نوشته اند پس از آن که محمد (ص) به پیغمبری رسید تا مدت سه سال دعوت او پنهانی بود. لیکن بعضی با توجه به ترتیب نزول آیه های قرآن کریم گویند که دعوت عمومی به فاصله ای اندک از بعثت بوده است. در آغاز پیغمبر (ص) مردم را به ترک پرستش بتان و به پرستیدن خدای یگانه می خواند. در ابتدا نمازها دو رکعتی بود. بعدها بر غیر مسافران چهار رکعت و بر مسافران دو رکعت واجب شد. مسلمانان هنگام نماز و پرستش خدا، از مردم پنهان می شدند و در شکاف کوه ها و جاهای دور از رفت و آمد نماز می گزاردند. اندک اندک مسلمانی در مکه پراکنده شد. چنان که مشهور است چون سه سال از بعثت وی گذشت پروردگار او را مأمور کرد که آشکارا مردم را به خدای یگانه بخواند: «و أنذر عشیر تک الأقربین. واخفض جنا حک لمن اتبعک من المومنین فإن عصوک فقل إنی بریء مما تعملون.»؛ «و خویشاوندان نزدیک را بترسان و برای هریک از مومنان که تو را پیروی کند فروتن باش. پس اگر تو را نافرمانی کردند بگو من از آنچه شما می کنید بیزارم.» (شعراء: 214-216)
ابن اسحاق نوشته است چون این آیه ها نازل شد پیغمبر، علی (ع) را فرمود: یا علی خدا مرا فرموده است تا خویشاوندان نزدیک خود را به پرستش او بخوانم، گوسفندی بکش و صاعی نان و قدحی شیر فراهم کن. علی (ع) چنان کرد و در آن روز چهل تن یا نزدیک به چهل تن از فرزندان عبدالمطلب فراهم آمدند و همگی از آن خوردنی سیر شدند، اما همین که رسول خدا (ص) خواست سخنان خود را آغاز کند، ابولهب گفت او شما را سحر کرد. مجلس به هم خورد. رسول خدا (ص) دیگر روز آنان را خواند و گفت ای فرزندان عبدالمطلب گمان ندارم از عرب کسی بهتر از آنچه من برای شما آورده ام برای قوم خود آورده باشد. دنیا و آخرت را برای شما آورده ام. یونس بن بکیر که یکی از راویان ابن اسحاق است گفتار رسول خدا را تا بدین جا ضبط کرده و عمدا یا سهوا (نمی دانم) دنباله آن را نیاورده. ابن هشام که از طریق بکائی از ابن اسحاق روایت می کند تنها به نقل آیه اکتفا کرده و بر آن چیزی نیفزوده است.
اما طبری که از مورخان قدیمی و کتاب او از سندهای دست اول است نویسد: چون رسول خدا (ص) دعوت خود را به خویشاوندان رساند گفت: گدام یک از شما مرا در این کار یاری می کند تا برادر من، وصی من و خلیفه من در میان شما باشد؟ همه خاموش شدند و علی (ع) گفت ای رسول خدا (ص) آن من هستم. پیغمبر (ص) فرمود: این وصی من و خلیفه من در میان شماست؛ سخن او را بشنوید و از او فرمان برید.
این روایت را بدین سان، دیگر مورخان و نویسندگان سیره نیز آورده اند و از حدیث های مشهور است.

منـابـع

سیدجعفر شهیدی- تاریخ تحلیلی اسلام- صفحه 47-43

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها