جنگ احد

فارسی 6333 نمایش |

ابوسفیان نمی توانست شکست جنگ بدر را به آسانی تحمل کند زیرا ارزش ریاست او در دیده مردم مکه بسیار کاسته شده بود. نیز بازرگانان مکه راه رساندن کالای تجاری به سوریه یا دیگر جاها را از دست داده بودند. ابوسفیان ناچار به کوشش برخاست و با تلاش بسیار توانست قبیله ها را با هم متحد کند و لشکری که شمار آن را تا سه هزار مرد و دویست اسب و هزار شتر نوشته اند، فراهم آورد و رو به مدینه نهاد.
خبر حرکت این لشکر به پیغمبر رسید. روز جمعه در مسجد شورای جنگی تشکیل داد. در این شورا عبدالله بن ابی نیز شرکت داشت. پیغمبر از مسلمانان پرسید چه باید کرد؟ گروهی که عموما از سالمندان کارآزموده بودند گفتند باید حالت دفاعی به خود بگیریم و جنگ را به داخل حومه شهر بکشیم. ولی دسته دیگر، جوانان، که گرمی بیشتر داشتند می خواستند بیرون شهر بروند و به دشمنان حمله برند. عبدالله جزء دسته نخست بود.
سرانجام رأی دسته دوم که اکثریت داشتند غالب شد. پیغمبر سلاح پوشید و برای بیرون شدن از یثرب آماده شده اما جوانان پشیمان شدند که چرا پیغمبر را به قبول نظر خود مجبور ساختند و گفتند ما از رأی خود برگشتیم. پیغمبر (ص) که می دید قطعیت در تصمیم از شرایط رهبری و فرماندهی است و هر لحظه نمی توان نظری تازه را پذیرفت گفت: «برای پیغمبر سزاوار نیست وقتی لباس جنگ می پوشد آن را از تن در آورد، مگر آن گاه که جنگ کند.» سپاهیان مکه خود را به ذوالحلیفه رساندند و از آن جا به سوی شمال یثرب رفتند و در کنار کوهی به نام احد توقف کردند. در این لشکرکشی سپاهیان پیغمبر هزار تن بود. پیش از شروع جنگ عبدالله بن ابی به عنوان اعتراض با سیصد تن از مردم خود برگشت و گفت «محمد از بچه ها پیروی کرد و نظر مرا نادیده گرفت.»
این آیه در وصف عبدالله نازل شده است:
«ولیعلم الذین نافقوا و قیل لهم تعالوا قاتلوا فی سبیل الله أو دفعوا قالوا لو نعلم قتالا لاتبعناکم هم للکفر یومئذ أقرب منهم للایمان یقولون بافواههم ما لیس فی قلوبهم؛ آنان که نفاق ورزیدند و به ایشان گفته شد بیایید و در راه خدا کارزار یا دفاع کنید، گفتند اگر می دانستیم کارزای در پیش است پیروی شما می کردیم، بدانید که به کفر نزدیک ترند تا به ایمان. به زبان چیزی می گویند که در دلشان نیست.» (آل عمران/ 167)
با جدا شدن عبدالله و پیروان او از سپاهیان پیغمبر، تنها هفتصد تن باقی ماند که اسب و شتر نداشتند. هنگام صف آرایی، پیغمبر عبدالله بن جبیر، سردسته گروه تیراندازان، را گفت: «مواظب باش دشمن از پشت سر به ما حمله نکند. جنگ به سود ما یا به زیان ما باشد تو نباید از جای خود بجنبی.»
در حمله نخست پیروزی با مسلمانان بود و دشمنان را عقب راندند، اما دسته تیراندازان که مأموریت جلوگیری از سواره نظام دشمن را داشتند، به محض عقب نشینی آنان به طمع گردآوری غنیمت موضع خود را ترک گفتند. سواره نظام دشمن به سرکردگی خالدبن ولید ناگهان حمله کردند و مسلمانان را شکست دادند. در این جنگ حمزه عموی پیغمبر به دست وحشی غلام جبیر بن مطعم کشته شد و پیغمبر نیز زخم برداشت. ابوسفیان فریاد می کرد: «اعل هبل». پیغمبر که در همان حالت در موضع خود ایستاده بود گفت بدو پاسخ دهید: «الله اعلی و اجل». پیغمبر بر اثر ضربتی که به دندان و پیشانی او رسیده بود در گودالی افتاد که مشرکان مکه سر راه مسلمانان کنده بودند. مشرکان در آن گیرودار آواز دادند: محمد کشته شد و مسلمانان منهزم شدند.
به نوشته طبری یکی از کسانی که بالای کوه ایستاده بود گفت: اکنون که محمد کشته شد، «کاش فرستاده ای نزد عبدالله بن ابی بفرستیم تا از ابوسفیان برای ما امان خواهد. مردم پیش از آن که کشته شوید به خانه های خود برگردید.» لکن انس بن نضر فریاد کرد: Lمردم اگر محمد کشته شده خدای محمد زنده است. خدایا! من از آنچه اینان می گویند عذر می خواهم.»
سپس به دشمنان حمله برد. سرانجام در آن گیرودار علی بن ابی طالب (ع) دست پیغمبر (ص) را گرفت و او را از زمین برداشت و طلحه بن عبیدالله با آن که زخم خورده بود زیر بدن او رفت و او را بلند کرد تا مسلمانان ببینند پیغمبر زنده است. علی (ع) در پیش روی پیغمبر ایستاد و اگر کسی نزدیک می شد او را می راند یا می کشت. سرانجام گروهی از مسلمانان برگشتند و گرد پیغمبر را گرفتند و لشکر از نو سامانی یافت. ابوسفیان با آن که در این نبرد پیروز شده بود و می توانست به مدینه حمله برد بازگشت و وعده داد که سال آینده در بدر مسلمانان را خواهد دید. چرا ابوسفیان از گرفتن مدینه چشم پوشید، سبب آن را جز امداد غیبی نمی توان دانست. خدا بیمی در دل او افکند تا از محاصره مدینه و گرفتن آن شهر چشم بپوشد.
بعض اسلام شناسان غربی می گویند ابوسفیان بدان جهت از محاصره مدینه منصرف شد که می ترسید به اندازه کافی وسیله گرفتن شهر را در اختیار نداشته باشد، که البته این تحلیلی بسیار ضعیف می نماید. بهتر همان است که از قرآن کریم پیروی کنیم و بگوییم خدا در دل آنان بیم افکند.
جنگ احد در شوال سال سوم هجرت روی داد. یک روز پس از جنگ، پیغمبر مردم را مأمور کرد که به دنبال دشمن بروند. در این تعقیب زخمداران و بیماران نیز شرکت کردند. مقصود پیغمبر این بود که دشمن گمان نکند سپاه او به کلی از پا درآمده است. به هر حال نتیجه ای را که مکه از این جنگ می خواست به دست نیاورد؛ چه اولا تلفات مسلمانان نسبت به مشرکان با در نظر گرفتن شمار کشتگان آنان در بدر تقریبا مساوی بود. هر دو دسته در دو جنگ به اندازه هم کشته داده بودند و برابر سنت قبیله ای از این جهت مکه بر مدینه برتری نداشت؛ به علاوه، مشرکان نتوانستند زیانی به شهر یثرب برسانند و چنان که وعده داده بودند به مردم یثرب درسی بدهند که دیگر گستاخی نکنند. گویا بازگشت دوباره فراریان و آماده شدن آنان برای جنگ، ابوسفیان را نگران کرد و هزیمت نخستین را نوعی حیله جنگی دانست که میان عرب معمول بود و پنداشت که آن عقب نشینی برای غافلگیری دشمن بوده است. به هر حال به ظاهر هیچ گونه انگیزه ای برای بازگشت ابوسفیان در این جنگ آن هم پس از چنان پیروزی دیده نمی شود. تنها می توان گفت که خدا بر دل او بیم و یا نگرانی انداخت و برای همین بود که بدون تعرض به مدینه، برگشت.
جنگ احد هر چند به ظاهر برای مسلمانان شکست آورد، اما نتیجه معنوی بزرگی همراه داشت. نگاهی به آیاتی از سوره آل عمران که در این باره نازل شده است، این نتیجه را روشن می سازد: «شما در جنگ بدر خوار بودید ولی خدا شما را یاری کرد. اما شما صبر کنید و پرهیزگاری پیش گیرید، خدا شما را مدد خواهد کرد. اگر به شما زیانی رسیده دشمن شما نیز زیان دیده است. مگر نه این است که شما آرزوی کشته شدن را داشتید، اکنون به آرزوی خود رسیدید.»
این سخنان آسمانی که لحنی اندرزآمیز داشت مسلمانان را مطمئن ساخت که پیروزی آنان در جنگ بدر به سبب آن بود که برای خدا جنگیدند و خدا آنان را یاری کرد. اما در این جنگ چون نافرمانی رسول را کردند و به دنبال غنیمت مال دنیا رفتند شکست خوردند.
جنگ احد گذشته از تلفات جانی مشکلاتی اجتماعی نیز به دنبال داشت. گروهی زنان بی شوهر و اطفال بی سرپرست باقی ماندند. در آغاز سوره نساء می بینیم که به مسلمانان اجازه داده می شود تا چهار زن عقدی داشته باشند و با آنان توصیه می شود از یتیمان بی سرپرست نگاهداری کنند و در حفظ مال آنان بکوشند و به مال آنان دست اندازی نکنند.

 

منـابـع

سیدجعفر شهیدی- تاریخ تحلیلی اسلام- صفحه 86-89

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها