نقد نظر فردریک مایر درباره تربیت
فارسی 4234 نمایش |فردریک مایر در کتاب تاریخ فلسفه تربیتی خود، در باب ضرورت تربیت استدلال هایی را مطرح می کند. از جمله:
1- «تربیت به آرامی و به صورت سیر تکاملی، مؤثر می افتد». نتیجه تدریجی بودن تأثیر تربیت این است که: «مدینه فاضله را آنی ایجاد نمی کند، داروی سحر آمیز نمی دهد...»
این، یک واقعیت صددرصد صحیح است، چرا که به وجود آمدن دگرگونی اساسی در درون آدمی، خصوصا اگر سالیان عمر بیش تری را سپری کرده باشد، هرگز با سرعت انجام نمی گیرد، زیرا کاملا واضح است تربیت دو کار بسیار مهم انجام می دهد که به آسانی و با سرعت، در درون انسان تأثیر نمی گذارد.
دو کار تربیت
یکم- تعدیل احساس های خام و تموج های وابسته به غرایز حیوانی (یعنی: قرار گرفتن احساسات و غرایز در مجرای صحیح خود.) و اثبات خطا بودن محتویات غلطی که در مغز و روان انسان های مورد تربیت جای گرفته و پیشرفت کرده اند. گاه تعدیل و اثبات مزبور تا حد دگرگون کردن شخصیت یا حداقل تا آن جا که انسان مورد تربیت چنین تصور کند که شخصیتش به وسیله تربیت دگرگون می شود، پیش می رود. بی تردید، در هر دو صورت، «من» یا «شخصیت» انسان مورد تربیت، تا مدتی مقاومت نشان خواهد داد.
دوم- تلقین و قابل پذیرش ساختن واقعیت ها، آرمان و ارزش های عالی انسانی برای انسان مورد تربیت.
این کار، در دو موقعیت راحت تر بوده، خوشایند و ملایم طبع است:
الف، پس از آن که مغز و روان انسان مورد تربیت، در مرحله اول، یعنی تعدیل احساسات خام و تموج های وابسته به غرایز حیوانی و اثبات خطا بودن محتویات غلطی که در مغز و روان انسان های مورد تربیت جای گرفته و پذیرفته شده اند، توفیق یافت، پذیرش واقعیات و آرمان ها و ارزش های عالی انسانی، نه تنها برایش سنگینی نمی کند، بلکه نشاط بخش و مسرور کننده نیز خواهد بود، زیرا شکی نیست که پاک کردن مغز و روان انسانی به وسیله تعدیل و اثبات خطا، با دلایل و شواهد صحیح منطقی انجام خواهد گرفت. بنابراین، پس از تعدیل و اثبات مزبور، هم از آن رو که مغز و روان آدمی نمی تواند همیشه احساس خلأ نماید، هم به خاطر اشتیاق درباره واقعیات و آرمان ها و ارزش های عالی که امتیاز آن ها را تربیت و تعلیم اثبات می کند، سبب نشاط و تحرک و تکاپو برای پذیرش امور یاد شده و توجیه شخصیت به وسیله آن ها خواهد شد.
ب، مشاهده تدریجی نتایج تربیت، قطعا پاسخ گوی همه ابعاد و استعدادهای انسانی است.
فردریک مایر می گوید:
2- «... تربیت وعده های بی قید و شرط عرضه نمی دارد.»
این مطلب بسیار عالی است؛ به این معنی که: تربیت که خود بهترین عامل نفی وعده های بی قید و شرط است، نمی تواند مرتکب چنین امر نابکارانه ای شود. مربیان کارآزموده و آگاه به این پدیده با اهمیت و دارای جهت های متنوع، بهتر از همه می دانند که با قوانین بسیار لطیف و ظریف و حساس مغزی و روانی انسان ها سر و کار دارند و با کم ترین بی توجهی به قیود و شرایط و نتایج
آن ها، تنها عمل تربیت خنثی می شود، بلکه چه بسا سرکنگبین صفرا افزاید و روغن بادام خشکی مزاج را نتیجه دهد:
از قضا سرکنگبین صفرا فزود *** روغن بادام خشکی می نمود (مثنوی معنوی، دفتر اول)
3- «فردریک مایر در ادامه می گوید: تربیت، مستلزم کوشش و انضباط است.»
یکی از شرایط بسیار با اهمیت به نتیجه رسیدن تربیت، شرط سوم است. این شرط، هم برای خود مربی ضرورت دارد و هم برای متربی (انسان مورد تربیت). به نظر می رسد کوشش و انضباط، دو معلول یک علت اصلی هستند که عبارت است از: جدی گرفتن امر تربیت، زیرا قطعی است تنها با جدی تلقی کردن امر تربیت است که طرفین تربیت (مربی و متربی)، در راه به ثمر رساندن آن مسامحه ننموده، بلکه کوشش فراوان خواهند کرد. هم چنین، جدی تلقی کردن تربیت موجب افزایش آگاهی های هر دو طرف بر ضرورت انضباط خواهد بود، زیرا آگاهی و توجه به ضرورت انضباط، ناشی از این است که تربیت، چهره ها و ابعاد و نتایج خود را آشکار سازد. آشکار شدن این امور، زمانی امکان پذیر است که تربیت امری جدی و حیاتی تلقی شود. این مسئله یکی از موارد آن قانون کلی است که به این صورت بیان می شود: «هر حقیقتی، هر اندازه حیاتی تر تلقی شود، به همان اندازه جدی تر تلقی می گردد و هر چیزی که جدی تلقی شود، موجب احساس لزوم تحصیل آگاهی های همه جانبه درباره امر جدی می شود.»
با توجه به این مطلب، می توان اساسی ترین علت ثمربخشی تربیت را در قابل پذیرش ساختن مقدمه بودن جدی زندگی مادی محض برای تکامل و برخوورداری از اصول تعالی و تصعید (تصعید= بالارفتن، بررفتن، صعود کردن، بالا روی) روحی درک کرد. به عبارت دیگر: از این قاعده کلی که ذکر شد، به خوبی معلوم می شود راه و روش ها و مقدمات زندگی مادی محض، ضروری و حیاتی بودن خود را از همه جهت ها برای انسان اثبات می کند و او می داند که اگر آن راه ها و مقدمات را نداند، دیر یا زود، از زندگی مطلوب محروم خواهد شد. ولی متاسفانه چون پذیرش اصول تعالی و تصعید روحی، به گذشتن از هوی های نفسانی و تعدیل فعالیت غرایز حیوانی و تنظیم خودخواهی برای به دست آوردن «صیانت ذات کمال جو» نیازمند است، از این رو، ضروری و حیاتی بودن این تربیت معنوی و پذیرش اهداف و مقتضیات آن، معمولا درک نمی شود. فردریک مایر در ادامه نظر خود می گوید:
4- «تربیت، بشر را متوجه امکانات خلاقه خود می کند؛ همان چیزی که ویلیام جیمز بدان «خود گسترده تر» نام داده است.»
در این که تربیت در توجه انسان به استعدادهای خلاقه بسیار مؤثر است، نمی توان تردید روا داشت، ولی آیا بشر تا امروز توانسته است به وسایل و راه هایی دست یابد که بتواند با به کار بستن آن ها در تربیت، خلاقیت های مطلوب و توجیه شده به نتایج مثبت و سازنده را، آگاهانه و با هدف گیری قبلی به فعلیت درآورد؟
به عنوان مثال، آیا تعلیم و تربیت در مطلق آموزشگاه های بشری از مراحل پایین گرفته تا عالی ترین مراحل آن ها توانسته است کاری کند که نبوغ ده فیزیک دان را که هم اکنون مورد نیاز است، کشف نماید و آن را برای حل مجهولات معینی در شرایط و زمان تعیین شده به ثمر برساند؟ به دیگر سخن: آیا تعلیم و تربیت، چنان انجام می گیرد که هر ده نفر آن ها به اکتشافات و حل مجهولاتی معین که مورد نیاز جدی است، نایل شوند؟ آیا تعلیم و تربیت می تواند نبوغ هنری عده ای را کشف کند و آن ها را برای خلاقیت در هنرهای معین، با شرایط و زمانی معین به ثمر برساند؟ آیا تربیت و تعلیم کنونی می تواند راه و روش هایی ارائه دهد که عده ای از محصلان علوم سیاسی به گونه ای پرورش یابند که هم از نظر نبوغ سیاسی و هم از حیث اخلاق انسانی، مدیریت جامعه را در حد اعلا، یا از آن بعد که مورد نیاز جامعه است، به عهده بگیرند و در این راه موفق شوند؟ پاسخ این قبیل سؤال ها منفی است، زیرا با همه پیشرفت هایی که در قلمرو علوم روان شناسی، با تخصیص بودجه های بسیار کلان در راه بروز خلاقیت متنوع صرف می شود، هنوز قانون بروز خلاقیت از همه جهت ها و ابعاد روشن نشده است. بنابراین، به یقین هنوز آن نوع تربیت که از عهده به فعلیت رساندن نبوغ ها و خلاقیت برآید، در دسترس بشر قرار نگرفته است.
5- ویلیام جیمز، «خود» ی را که متوجه امکانات خلاقه خویش شده، «خود گسترده تر» نامیده است. به نظر می رسد، اصطلاحی که او به کار برده است، اگر مقصودش همان معنا باشد که از آن برمی آید، اصطلاحی صحیحی نیست، زیرا «خود گسترده تر»، خواه به معنای «خود با احاطه تر» از نظر علم و آگاهی باشد و خواه به معنای گسترش زیاد احساس و غیر آن، ضامن به وجود آوردن خلاقیت و یا به فعلیت رساندن آن ها نیست.
این، یک مطلب اثبات شده است که به گفته کلود برنارد:
«هیچ قاعده و دستوری نمی توان به دست داد که هنگام مشاهده امری معین در سر محقق، فکر درست و مثمر که یک نوع راهیابی قبلی ذهن به تحقیق صحیح باشد- ایجاد شود. تنها پس از آن که فکر به وجود و ظهور آمد، می توان گفت چگونه باید آن را تابع دستورهای معین قواعد منطقی مصرح که برای هیچ محققی انحراف از آن ها جایز نیست- قرار داد، ولی علت ظهور آن نامعلوم و طبیعت آن کاملا شخصی و چیزی است خاص که منشا ابتکار و اختراع و نبوغ هر کس شمرده می شود.» (شناخت روش های علوم، فیلیسین شاله، ترجمه یحیی مهدی، انتشارات دانشگاه تهران /48)
علاوه بر این، «خود گسترده تر»، اگر کاری به ارزش ها و آمال و اهداف عالی انسانی نداشته، تنها خویشتن را ببیند و خود را محور همه چیز قرار بدهد، مزاحم همه «خود»های دیگر انسان ها خواهد بود، و آن انسان ها به وسیله غریزه بسیار اصیل «صیانت ذات»، قطعا برای حفظ موجودیت خود، در صدد محدود کردن گسترش آن «خود گسترده تر» و یا نابودی آن برخواهند آمد. بدین ترتیب
«خود گسترده تر»، ریشه محدودیت گسترش و یا نابودی خویش را در ذات خود پرورش خواهد داد. براین اساس، می توان گفت بدان جهت که «خود گسترده تر»، از یک طرف در معرض تزاحم با دیگران قرار دارد و از طرف دیگر، فعالیت مثبت «خود» های دیگران با یکدیگر و با آن «خود گسترده تر» همواره در حال تأثیر و تأثرند، بنابراین اگر هم «خود گسترده تر» متوجه امکانات خلاقة خود باشد، نخواهد توانست آن امکانات را به فعلیت رسانده و از آن ها برخوردار شود.
اگر در مشاهدات و تجارب بسیار فراوانی که از سرگذشت بشری به دست آمده، دقت کنیم، و اگر علوم سیاسی انسان ها را حتی در همین دوران مورد توجه جدی قرار دهیم، به این نتیجه خواهیم رسید: حقیقتی که باید تعلیم و تربیت درباره آن فعالیت کند، عبارت است از: «خود کمال جوی»، نه «خود قابل گسترش محض»، بدون توجه به این که آن «خود» از کدامین مبدأ باید روشن کند در چه مسیری گسترش یابد و رو به کدامین هدف برود!
منـابـع
محمرتقی جعفری- ارکان تعلیم و تربیت- صفحه 57-52
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها