مقایسه جهان بینی مولانا با مکتب مشاء ارسطویی
فارسی 1969 نمایش |از مقایسه جهان بینی مولوی با مکتب مشاء ارسطویی با نکات زیر پی می بریم:
1. مولانا همان اهمیت را که مکتب مشاء به تعقل و استدلال قائل است، منظور نموده، هیچ مدعایی را بدون دلیل مطرح نمی کند. تفاوتی که روش معرفتی مولانا با مکتب مشاء دارد، در دو چیز است:
الف- محدود ساختن روش تعقل و استدلال منطقی در قلمرو احتصاصی خود که عبارت است از پدیده های روبنای جهان طبیعت. و چنان که حواس ظاهری آدمی نمی تواند از قلمرو کمیت ها و کیفیت ها و جریانات محسوس تجاوز نماید، همچنین تعقل نظری و استدلال منطقی معمولی نمی تواند از فعالیت روی محصولات حواس فراتر رود.
ب- چگونگی خود استدلال است که مکتب مشاء می کوشد هر استدلالی را با روش قیاسی صریح یا ضمنی عمل کند.
در صورتی که مولانا مغز آدمی را به واقعیت های قابل دریافت در خویشتن نیز توجیه می نماید. او برای اثبات اختیار مثلا به اضافه دلایل رسمی، انسان را به دریافت وجدانی خود تحریک می کند:
درک وجدانی به جای حس بــود *** هر دو در یک جدول ای علم می رود
2. مولانا قانون علیت را مطرح نموده و استناد همه علل و محرک های عالم هستی را به علل و محرک های فوق طبیعت و سپس به سازنده علت ها (مسبب) مستند می دارد. این همان طرز تفکر مکتب مشاء است که ابن رشد از ارسطو آورده و آن را تفسیر کرده است.
یک تفاوت مهم که میان این مکتب و طرز تفکر مولانا درباره علیت وجود دارد، این است که مولانا قانون علیت را یک جریان سنتی در روبنای هستی می داند و با نظر به واقعیت زیربنایی هستی، فیضان جهان را در هر لحظه از خداوند مبدأ فیاض پیش می کشد.
3. مولانا اعتقادی به شیء مطلق و پایدار (قوه محض) در جهان به نام هیولا (ماده مطلق) ندارد، در صورتی که مکتب مشاء اصرار به ثبوت هیولا دارد. اگر هم در موردی کلمه هیولا به کار برده باشد، به عنوان یک مفهوم متداول مطرح کرده است، نه به عنوان یک واقعیت قابل قبول. با نظر به مجموع طرز تفکر مولانا و اصول اساسی دو مکتب اشراق و مشاء می توان گفت: مولانا اصول اساسی دو مکتب مزبور را با یک مهارت عالی با یکدیگر تلفیق نموده و پیش از صدرالمتألهین شیرازی این گام بزرگ را برداشته است.
منـابـع
محمدتقی جعفری- مولوی و جهان بینی ها- صفحه 66-67
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها