اندرزنامه حضرت علی (ع) به امام حسن مجتبی (ع) - اخلاقیات
فارسی 8125 نمایش | اندرزنامه حضرت علی (ع) به فرزند گرامیش امام حسن مجتبی (ع) یکی از اسنادی است که برای رهپویان به سمت کمال، درسی کامل است. و از سفارش اوست به حسن بن علی (ع) که آن را هنگام بازگشت، از صفین، در حاضرین نوشته است.
از پدری که: در آستانه فناست و چیرگی زمان را پذیراست، زندگی را پشت سر نهاده، به گردش روزگار گردن داده، نکوهنده این جهان است. و آرمنده سرای مردگان، و فردا کوچنده از آن.
به فرزندی که: آرزومند چیزی است که به دست نیاید، رونده راهی است که به جهان نیستی در آید. فرزندی که بیماریها را نشانه است و در گرو گذشت زمانه. تیر مصیبتها بدو پران است، و خود دنیا را بنده گوش به فرمان. سوداگر فریب است و فنا را وامدار، و بندی مردن و هم سوگند اندوههای (جان آزار) و غمها را همنشین است و آسیبها را نشان، و به خاک افکنده شهوتهاست و جانشین مردگان.
اما بعد، آنچه آشکار از پشت کردن دنیا بر خود دیدم، و از سرکشی روزگار و روی آوردن آخرت بر خویش سنجیدم، مرا از یاد جز خویش باز می دارد، و به نگریستنم بدانچه پشت سر دارم نمی گذرد جز که من، هر چند مردمان را غمخوارم بـیشتر غم خود دارم. این غمخواری رأی مرا بازگردانید، و از پیروی خواهش نفسم بپیچانید. و حقیقت کار را برایم آشکار نمود، و مرا به کاری راست واداشت که بازیچه ای در آن نبود، و با حقیقتی (روبرو ساخت) که دروغی آن را نیالود. و تو را دیدم که پاره ای از منی، بلکه دانستم که مرا همه جان و تنی. چنانکه اگر آسیبی به تو رسد به من رسیده، و اگر مرگ به سر وقتت آید، رشته زندگی مرا بریده. پس کار تو را چون کار خود شمردم، و این اندرزها را به تو راندم تا تو را پشتیبانی بود. خواه من زنده مانم و تو را در کنار، یا مرده و جایگزین دارالقرار.
تو را سفارش می کنم به ترس از خدا، و پیوسته در فرمان او بودن، و دلت را به یاد او آبادان نمودن، و به ریسمان اطاعتش چنگ در زدن، و کدام رشته استوارتر از طاعت خدا میان خود و او داری، اگر بگیریش و بدان دست در آری؟
دلت را به اندرز زنده دار و به پارسایی بمیران، و به یقین نیرو بخش و به حکمت روشن گردان، و با یاد مرگش خوار ساز، و به اقرار به نیست شدنش وادار ساز. و به سختیهای دنیایش بینا گردان و از صولت روزگار و دگرگونی آشکار لیل و نهارش بترسان، و خبرهای گذشتگان را بدو عرضه دار، و آنچه را به آنان که پیش از تو بودند رسید به یادش آر؛ و در خانه ها و بازمانده های آنان بگرد و بنگر که چه کردند، و از کجا به کجا شدند و کجا بار گشودند و در کجا فرود آمدند. آنان را خواهی دید که از کنار دوستان رخت بستند و در خانه های غربت نشستند، و چندان دور نخواهد نمود که تو یکی از آنان خواهی بود.
پس در نیکو ساختن اقامتگاه خویش بکوش، و آخرت را به دنیا مفروش. در آنچه نمی دانی سخن را واگذار و آنچه را بر عهده نداری بر زبان میار. و راهی را که در آن از گمراهی ترس مسپار، که هنگام سرگردانی گمراهی، باز ایستادن بهتر است تا در کارهای بیمناک افتادن. به کار نیک امر کن و خود را در شمار نیکوکاران در آر. و به دست و زبان کار ناپسند را زشت شمار. و از آن که کار ناپسند کند با کوشش خود را دور بدار. در راه خدا بکوش، چنانکه شاید، و از سرزنش ملامتگرانت بیمی نباید. برای حق به هر دشواری، هر جا بود در شو. و در پی آموختن دین رو. خود را به شکیبایی عادت ده در آنچه ناخوشایند است، که شکیبایی ورزیدن عادتی پسندیده و ارجمند است. در همه کارها نفس خود را به پناه پروردگارت در آر، که به پناهگاهیش در آورده ای استوار، و نگاهبانی پایدار و آنچه از پروردگارت خواهی تنها از او خواه، که به دست اوست بخشیدن و محروم نمودن؛ و فراوان طلب خیر کن و نیک در کارها بـبـین و آن را که بهتر است بگزین و وصیت مرا دریاب و روی از آن متاب، که بهترین گفته سخنی است که سود دهد و بدان که سودی نیست در دانشی که فایدتی نبخشد، و نه در فراگرفتن علمی که دانستن آن سزاوار نبود.
پسرکم! چون دیدم سالیانی را پشت سر نهاده ام و به سستی درافتاده، بدین وصیت برای تو پیشدستی کردم، و خصلتهایی را در آن برشمردم، از آن پیش که مرگ بشتابد و مرا دریابد. و آنچه در اندیشه دارم به تو ناگفته ماند، یا اندیشه ام نیز، همچون تنم نقصانی به هم رساند، پا پیش از (نصیحت) من پاره ای خواهشهای نفسهانی بر تو غالب گردد، یا فریبندگیهای دنیا تو را بفریبد. پس همچون شتری باشی گریزان و سرسخت و نا به فرمان و دل جون همچون زمین ناکشته است، هر چه در آن افکنند بپذیرد، پس به ادب آموختنت پرداختم، پیش از آنکه دلت سخت شود و خردت هوایی دیگر گیرد، تا با رأی قاطع روی به کار آری، و از آنچه خداوندان تجربت در پی آن بودند و آزمودند بهره برداری، و رنج طلب از تو برداشته و نیازت به آزمودن نیفتد. پس به تو آن رسد که ما (به تجربت) بدان رسیدیم، و برای تو روشن شود آنچه گاهی تاریکش می دیدیم.
پسرکم! هر چند من به اندازه همه آنان که پیش از من بوده اند نزیسته ام، اما در کارهاشان نگریسته ام و در سرگذشتهاشان اندیشیده، و در آنچه از آنان مانده، رفته و دیده ام تا چون یکی از ایشان گردیده ام، بلکه با آگاهی که از کارهاشان به دست آورده ام گویی چنان است که با نخستین تا پسینشان به سر برده ام. پس از آنچه دیدم، روشن را از تار و سودمند را از زیانبار باز شناختم و برای تو از هر چیز زبده آن را جدا ساختم و نیکویی آن را برایت جستجو کردم، و آن را که شناخته نبود از دسترس تو به دور انداختم، و چون به کار تو چونان پدری مهربان عنایت داشتم و بر ادب آموختنت همت گماشتم، چنان دیدم که این عنایت در عنفوان جوانیت به کار رود و در بهار زندگانی، که نیتی پاک داری و نهادی بی آک، و اینکه نخست تو را کتاب خدا بیاموزم، و تأویل آن را به تو تعلیم دهم، و شریعت اسلام و احکام آن را از حلال و حرام بر تو آشکار سازم و به دیگر چیز نپردازم. سپس از آن ترسیدم که مبادا رأی و هوایی که مردم را دچار اختلاف گردانید تا کار بر آنان مشتبه گردید، بتازد و بر تو نیز کار را مشتبه سازد. پس هر چند آگاه ساختنت را از آن خوش نداشتم استوار داشتنش را پسندیده تر داشتم تا آنکه تو را به حال خود واگذارم، و به دست چیزی که هلاکت در آن است بسپارم، و امید بستم که خدا توفیق رستگاریت عطا فرماید، و راه راست را به تو بنماید. پس این وصیت را در عهده ات میگذارم (و تو را به خدا می سپارم).
و بدان پسرکم آنچه بیشتر دوست دارم از وصیتم به کار بندی، از خدا ترسیدن است و بر آنچه بر تو واجب داشته، و رفتن به راهی که پدرانت پیمودند و پارسایان خاندانت بر آن راه بودند، چه آنان از نگریستن در کار خویش باز نایستادند چنانکه تو می نگری، و نه از اندیشیدن چنانکه تو می اندیشی، و انجام کار چنانشان کرد آنچه را شناختند به کار بستند، و از بند آنچه بر عهده شان نبود رستند، و اگر نفس تو پذیرفتن چنین نتواند، و خواهد چنانکه آنان دانستند بداند، پس بگوش تا جستجوی تو از روی دریافتن و دانستن باشد، نه به شبهه ها و جدال را بالا بردن، و پیش از اینکه این راه را بپویی باید از خدای خود یاری جویی. و برای توفیق خود روی بدو آری و آنچه را به شبهه ای دچار سازد یا به گمراهی ات در اندازد، واگذاری.
و چون یقین کردی دلت روشن شد و ترسید، و اندیشه ات فراهم شد و به کمال رسید، و هم تو بر یک چیز مقصود گردید، در آنچه برایت روشن ساختم بنگر (و چون نگریستی به کار ببر). و اگر آنچه دوست داری تو را دست نداد و آسودگی فکر و اندیشه ات میسر نیفتاد، بدان راهی را که درست نمی بینی می سپاری، و در تاریکی گام می گذاری؛ و آن که در طلب دین است نه آن است و نه این است، و در چنین حال بازداشتی خویش بهترین است.
پس پسرکم وصیت مرا نیک دریاب و از به کار بستن آن روی متاب و بدان! آن که مرگ را بر سر آدمی می آرد، همان است که زندگی را در دست دارد، و آن که می آفریند همان است که می میراند، و آن که نابود می سازد آن است که باز می گرداند و آن که به بلا می آزماید هم او عافیت عطا می فرماید و بدان که جهان بر پای نمانده جز بر سنتی که خدا کار آن را بر آن رانده یا نعمت است و یا ابتلا، و سرانجام پاداش روز جزا، یا دیگر چیزی که خواست و بر ما ناپیداست.
پس اگر دانستن چیزی از این جمله بر تو دشوار گردد، آن دشواری را از نادانی خود به حساب آر! چه، تو نخست که آفریده شدی نادان بودی سپس دانا گردیدی؛ و چه بسیار است آنچه نمی دانی و در حکم آن سرگردانی، و بینشت در آن راه نمی یابد، سپس آن را نیک می بینی و می دانی. پس چنگ در (رشته بندگی) کسی زن که تو را آفریده، و به اندامت کرده و روزیت بخشیده. پس تنها بنده او می باش و روی به سوی او آر و تنها از او بیم دار!
و بدان! پسرکم که هیچ کس چون رسول خدا (ص) از خدا آگاهی نداده است، پس خرسند باش که او را را عبرت گیری و برای نجات، پیشوای اش را بپذیری. من در نصیحت تو کوتاهی نکردم. و تو هر چند بکوشی و درباره خود بیندیشی، به پایه اندیشه ای که من در حق تو دارم نخواهی رسید!
و بدان پسرکم، اگر پروردگارت شریکی داشت پیامبران او نزد تو می آمدند و نشانه های پادشاهی و قدرت او را می دیدی، و از کردار و صفتهای او آگاه می گردیدی. لیکن او خدای یکتاست. چنانکه خود خویش را وصف کرده است. کسی در حکمرانی وی مخالف او نیست، و ملک او جاودانه و همیشگی است. آغاز همه چیزهاست و او را آغازی نیست، و آخر است پس از همه اشیاء و او را نهایت نیست. برتر از آن است که ربوبیت او را دلی فرا گیرد و یا در دیده ای جای پذیرد؛ و چون این را دانستی کار چنان کن که از چون تویی باید، که خرد منزلت است و بیمقدار، و توانایی اش کم و ناتوانیش بسیار و طاعت خدا را خواهان و از عقوبتش ترسان، و از خشم او هراسان که خدا تو را جز نیکوکاری نفرموده و جز از زشتکاری نهی ننموده.
پسرکم! من تو را از دنیا آگاه کردم، و از دگرگون شدنش و از میان رفتن و دست به دست گردیدنش، و تو را خبر دادم از آن جهان، و آنچه در آنجا آماده است برای مردم آن، و برای تو درباره هر دو مثلها راندم تا از آنها پند پذیری و دستور کار خویشتن گیری. داستان آنان که دنیا را آزمودند و شناختند همچون گروهی مسافرند، که به جای منزل کنند، ناسازوار، از آب و آبادانی به کنار. و آهنگ جایی کنند پرنعمت و دلخواه، و گوشه ای پرآب و گیاه. پس رنج راه را بر خود هموار کنند، و بر جدایی از دوست و سختی سفر، و ناگواری خوارک دل نهند. که به خانه فراخ خود رسند، و در منزل آسایش خویش بیارمند. پس رنجی را که در این راه بر خود هموار کردند آزار نشمارند، و هزینه ای را که پذیرفتند تاوان به حساب نیارند، و هیچ چیز نزدشان خوشایندتر از آن نیست که به خانه شان نزدیک کرده و به منزلشان در آورده.
و داستان آنان که به دنیا فریفته گردیدند چون گروهی است که در منزلی پر نعمت بودند، و از آنجا رفتند و در منزلی خشک و بی آب و گیاه رخت گشودند. پس چیزی نزد آنان ناخوشایندتر و سخت تر جدایی منزلی نیست که در آن به سر می بردند و از رسیدن به جائی که بدان روی آوردند.
پسرکم! خود را میان خویش و دیگری میزانی به حساب آر. پس آنچه برای خود دوست می داری برای جز خود دوست بدار. و آنچه تو را خوش نیاید برای او ناخوش بشمار. و ستم مکن چنانکه دوست نداری بر تو ستم رود، و نیکی کن چنانکه دوست می داری به تو نیکی کنند. و آنچه از جز خود زشت می داری برای خود زشت بدان، و از مردم برای خود آن را بپسند که از خود می پسندی در حق آنان، و مگوی (به دیگران) آنچه خوش نداری شنیدن آن، و مگو آنچه را ندانی، هر چند اندک بود آنچه می دانی، و مگو آنچه را دوست نداری به تو گویند.
منـابـع
سیدجعفر شهیدی- زندگانی امیرمؤمنان علی علیه السلام- صفحه 173-179
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها