نمونه ای از آثار اعمال در برزخ، در مشاهدات پیامبر اکرم

فارسی 2367 نمایش |

در یکی از مشاهدات رؤیایی رسول اکرم (ص) نقل شده که فرموده است: دیدم مردی عذاب بر او احاطه کرده بود، وضویش آمد نجاتش داد. مردی را دیدم که فرشتگان عذاب پیرامونش را گرفته بودند، نمازش آمد نجاتش داد. مردی را دیدم که از سوز عطش، زبانش از دهانش بیرون افتاده بود، کنار هر حوضی که می رفت راهش نمی دادند، روزه ی ماه رمضان آمد و سیرابش کرد. مردی را دیدم متحیر و سرگردان بود و به جرگه ی صلحا که می رفت راهش نمی دادند، غسل جنابتش آمد آرامش کرد. مردی را دیدم که آتش شعله ور به سمت او هجوم می آورد، او با دستش آن را از صورتش دور می کرد، صدقه اش آمد و آن را خاموش کرد. مردی را دیدم که از صراط می خواست عبور کند می لغزید و گاهی به شکم روی صراط می افتاد و خودش را می چسباند و مثل خزنده ها حرکت می کرد و گاهی هم پرت می شد و آویخته می شد، دیدم صلوات بر محمد و آل محمد آمد و او را نجات داد. یعنی آثار این اعمال را سبک نشمارید. همین ها که به نظر ما کوچک می آیند، نجات بخش ما در روز جزا خواهند بود.
در مشاهده ی رؤیایی دیگر باز از آن حضرت نقل شده که فرمود: در عالم رؤیا دیدم (البته می دانیم که خواب انبیاء علیهم السلام هم مرتبه ای از وحی است)
دو نفر پیشم آمدند و گفتند: برخیز برویم، با هم آمدیم. دیدم مردی روی زمین خوابیده و مرد دیگری بالای سرش ایستاده و سنگی بزرگ در دست دارد و آن را بر سر آن مرد کوبید و مغز او متلاشی شد. او ناله ای کرد و سنگ به کنار افتاد. آن مرد رفت آن سنگ را برداشت تا برگردد سر این آدم به حالت اولش بازگشت و دوباره آمد و زد به سر او و مغزش متلاشی شد. فریاد کشید. باز سنگ افتاد و رفت که برگردد، باز سرش به حالت اولش برگشت و علی الدوام عذاب او این بود.
مرد دیگری را دیدم که نشسته و یک نفر هم بالای سرش ایستاده بود، در حالی که یک حربه ی آهنی را می انداخت به چاک دهان و سوراخ بینی و گوشه ی چشم او و می کشید تا لب گوشش پاره می کرد او هی فریاد می کشید و بعد می آمد این سمت او، می ایستاد و باز عصا می انداخت به چاک دهان و سوراخ بینی و گوشه ی چشم این سمت او می کشید تا گوشش پاره می کرد و او فریاد می کشید. عذاب او هم علی الدوام این بود.
تنوری پر از آتش دیدم، مردان و زنانی در میان آن که آتش از زیر پاهایشان شعله می کشد و سراپایشان را می گیرد و آنها فریاد می کشند.
مردی را دیدم میان دریاچه ی خون دست و پا می زد و می خواست خود را به کنار برساند، در کنار دریاچه کسی ایستاده بود و سنگ هایی در دست داشت، او همین که نزدیک می شد به ساحل برسد، آن مرد، سنگ ها را به سمت او پرتاپ می کرد او دهان خود را باز می کرد و سنگ ها را به دهان می گرفت و بر می گشت. دوباره دست و پا می زد در میان خون و می خواست به ساحل برسد و باز آن مرد سنگ به دهان او می انداخت. این هم عذاب او بود در میان دریاچه ی خون.
آنگاه آن فرشته ای که همراهم بود به من گفت: آن که سنگ بر مغزش می کوبیدند آدمی است که عالم به احکام قرآن بود اما عمدا زیر پا می گذاشت؛ به آنچه که می دانست عمل نمی کرد و عمدا می خوابید و نمازش قضا می شد، او عذابش در برزخ همین است تا قیامت برپا شود.
آن کس که حربه ی آهنی به چاک دهانش می افکنند، آدمی است که صبح از خانه بیرون می آید و دروغ هایی می سازد و تحویل مردم می دهد، پناه بر خدا می بریم از اینکه امثال بنده که سخنگو در بالای منابر هستیم از این گروه باشیم و دروغ هایی (معاذالله) به خدا و رسول و امامان علیهم السلام نسبت بدهیم که بدترین نوع دروغ هاست؛ مخصوصا در ذکر مصائب اهل بیت علیهم السلام برای آقایان مداحان محترم مسئولیت سنگینی بر دوششان هست و همچنین اصناف دیگر از تاجران و کاسبان و صاحبان بنگاه های معاملاتی که زمینه برای دروغ سازی کثیرا پیش می آید و آدمی را مبتلا به عذاب الیم در برزخ می سازد.
سپس فرشته گفت: آنها که میان تنور آتش دیدی، مردان و زنان بی عفتند که از پایین پایشان آتش شعله می کشد و سراپای وجودشان را می سوزاند، در برزخ عذابشان همین است تا قیامت برپا شود.
آنکس که دیدی در میان دریاچه ی خون دست و پا می زد و سنگ می خورد، او هم نمونه ای از گروه رباخوار خونخوار است و عذابش در برزخ همین است تا صحنه ی عذاب محشری اش پیش آید و مبتلا به عذاب الیم و عظیم جهنم گردد.

منـابـع

سیدمحمد ضیاءآبادی- عطر گل محمدی 7- صفحه 170-172

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها