دین حقیقتی بدون جایگزین
فارسی 2261 نمایش | آیا بشر موجود دردمند و محتاجی است که این نیاز و درد او تنها با دین برطرف می شود، یا اینکه داروی دیگری می توان ساخت که از عهده اجرای نقش دین بر آید؟
در پاسخ به قسمت اول پرسش باید گفت: بشر دردمند نیست، بلکه بشر گمشده ای دارد که نیازمند یافتن آن است. قطعی است که نام این حقیقت هرچه باشد، باید پاسخگوی سؤالات اصلی او باشد که بدون پاسخ به آنها، جز بن بست نیهیلیستی منزلی دیگر پیش رو نخواهد داشت؛ همان بن بستی که بسیاری از انسانهای امروزی در داخل آن با کمال اضطراب درجا می زنند. این سؤالات عبارت است از: من کیستم؟ از کجا آمده ام؟ به کجا آمده ام؟ در اینجا با کیستم؟ به کجا می روم؟ برای چه آمده ام؟
پاسخ مثبت به این سؤالات به قدری حیاتی است که بشر- خصوصا بشر محصور در تمدن جدید- به جهت بی اعتنایی به آنها، توانایی پذیرش هیچ اصلی را ندارد. از این رو، او در امروزهایی زندگی می کند که نه دیروزی داشته است و نه فردایی؛ یعنی اگر بشر در امروز خویش رفاه و آسایش و لذت گرایی اش را اشباع کند، همه چیز- و از جمله گذشته و آینده اش- را دارا می باشد، و به همین جهت می توان گفت که انسان معاصر اکنون زده است. سر رشته تمامی اصول و قوانینی که تکلیف آدمی را در ارتباط های چهارگانه مشخص می نماید. در همان گمشده؛ یعنی دین است. این گمشده یک حقیقت خیالی نیست، بلکه اصالت بخش همه حقایق است و بدون آن هیچ واقعیت بد و خوب، و وجدان و ارزشی نمی تواند مطرح باشد.
اما عاملی که باعث می شود آدمی نخست خود را بیابد و سپس گمشده اش را، توجه به این واقعیت است که بشر، جزئی معنی دار از یک جهان معنی دار است که برای به ثمر رسیدن استعدادها و سرمایه عالی شخصیتش در این جهان باید اموری را در بعد عمل و نظر رعایت کند که این امور و اصول- در چهره دین- قوام خود را همچون حکمت وجودی انسان، از مبدأ هستی آفرین دریافت می کنند. با درک واقعیت مزبور است که آدمی ابتدا خود را و سپس گمشده اش را می یابد.
اما در بررسی قسمت دوم مسئله، باید توجه داشت که اولا مدتی است بس طولانی که در برخی از جوامع، عده ای از مردم، از دین اعراض نموده اند، و می خواهند مفاهیمی مانند اخلاق جهانی، حقوق جهانی، و فرهنگ جهانی و به طور کلی اصطلاح جالب اومانیسم را جانشین دین نمایند و همان گونه که دیده ایم، این اصطلاحات نه از نظر استدلال و نه در قلمرو عمل، نتوانست گمشده اصلی بشر را به ارمغان آورد.
ثانیا با فرض این که بشر بتواند مفاهیم مزبور را از قلمرو دانشگاهی و آکادمیک پایین آورد و آنها را مورد عمل و استفاده قرار دهد، تنها رهاورد آن، تأمین زندگی صحیح و منطقی در عرصه طبیعت و روابط اجتماعی است، ولی آن گمشده حقیقی که باید با پاسخ به پرسشهای ششگانه گذشته پیدا شود، بدون دین پیدا نخواهد شد، وگرنه جوامع شرق و غرب دنیای امروز، این همه ناله و شیون برای پوچی سر نمی دادند. آری گردانندگان بزرگ جوامع برای زدودن اصالت آن گمشده از عقول و دلهای بشر آمپول مخدری کشف نموده اند تا با تلقین و تزریق آن به عقل و روح آدمیان حداکثر بهره برداری را بکنند و آن مخدر چیزی نیست، جز هستی داشتن و بودن به هر شکل ممکن.
منـابـع
محمدتقی جعفری- فلسفه دین- صفحه 133-135
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها