شرایط دوستی
فارسی 4106 نمایش | در کافی حدیثی از امیرالمومنین (ع) هست که راجع به شرایط دوستی می فرماید: «من استحکمت لی فیه خصلة من خصال الخیر احتملته علیها و اغتفرت فقد ما سواها و لا اغتفر فقد عقل و لا دین؛ هر کس تنها یک خصلت خوب داشته باشد احترامش را حفظ می کنم و کاستی هایش را نادیده می گیرم جز کسی که از عقل و دین محروم باشد که او را تحمل نمی کنم».
اگر کسی یک خصلت نیک در او باشد و سایر خصلتها را نداشته باشد برای من قابل تحمل است که به خاطر همان خصلت نیکش با او دوستی کنم. اما دو چیز است که آنها رکن دوستی است. اگر آن دو رکن باشد و هیچیک از خصلتهای دیگر نباشد برای من کافی است. ولی دو خصلت است که اگر آنها را نداشته باشد قابل تحمل نیست، قابل معاشرت نیست. آن دو خصلتی که نبودشان قابل تحمل نیست یکی عقل است و دیگری دین. «و لا اغتفر فقد عقل و لا دین؛ آن چیزی که از نظر من در دوستی قابل بخشش نیست یکی فقدان عقل است و دیگری فقدان دین»، «لان مفارقة الدین مفارقة الامن؛ (خیلی عجیب است !) چون اگر دوست من دین نداشته باشد من از ناحیه او امنیت ندارم»، یعنی یک روزی مرا سودا خواهد کرد. اگر دین داشته باشد می تواند برای من قابل اعتماد باشد که یک روزی روی من و دوستی من معامله نخواهد کرد و مرا نخواهد فروخت. «لان مفارقة الدین مفارقة الامن؛ اگر دین نباشد من اصلا امنیت ندارم»، وقتی امنیت نداشته باشم دائما نگران هستم نکند او یک حقه ای به من بزند.
بعد فرمود: «فلا یتهنأ بحیاش مع مخافة؛ زندگی اگر توأم با بیم و ترس باشد گوارا نیست». پس باید با کسی دوستی کنم که صددرصد از ناحیه او مطمئن باشم. «و فقد العقل فقد الحیاة و لا یقاس الا بالاموات؛ آدمی که عقل نداشته باشد مرده است، با مرده که نمی شود معاشرت کرد».
حدیث دیگری هست که در آن به همین آیه «الا خلاء یومئذ بعضهم لبعض عدو الا متقین؛ در آن روز دوستان، بعضی دشمن بعضی دیگرند مگر پرهیزگاران» (زخرف/ 67) استشهاد شده است.
امام صادق (ع) فرمود: «احذر ان تؤاخی من ارادک لطمع او خوف او اکل او شرب واطلب مؤاخاة الاتقیاء ولو فی ظلمات الارض» بترس از کسی که با تو برادری و دوستی می کند ولی به خاطر یک طمع یا خوف و ترسی که در بین هست». گاهی عامل خوف سبب دوستیها می شود و افراد را به خاطر یک دشمن مشترک با یکدیگر جمع می کند. «او اکل او شرب» از دوستی کسانی که به خاطر شکم با آدم دوست می شوند بپرهیز، مثل آنهایی که به خاطر هم پیالگی و اینجور چیزها با انسان دوست می شوند «و اطلب مؤاخاة الاتقیاء» اما پاکان و پرهیزکاران را دنبالشان برو و آنها را پیدا کن «و لو فی ظلمات الارض» و لو بروی از گوشه های تاریک زمین، از عزلتها و انزواها آنها را پیدا کنی. از آن دسته بر حذر باش و اینها را حتما برو پیدا کن. نسبت به اینها نمی فرماید بی تفاوت باش، می فرماید حتما برو جستجو کن «و ان افنیت عمرک فی طلبهم» هر چند عمرت را در جستجوی اینها فانی کنی، یعنی ولو اینکه عمرت در جستجوی اتقیا صرف شود برو جستجو کن «فان الله عزوجل لم یخلق علی وجه الارض افضل منهم بعد النبیین» خداوند بعد از پیغمبران در روی زمین فاضلتر (و برتر) از پرهیزکاران خلق نکرده است. «و ما انعم الله علی العبد بمثل ما انعم الله به من التوفیق لصحبتهم» خداوند هیچ نعمتی را به اندازه این نعمت به بنده ای نمی دهد، هیچ نعمتی ارزش این را ندارد که انسان با اتقیا و پاکان دوست و معاشر باشد. بعد حضرت این آیه را فرمود: «الا خلاء یومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقین» خواست بفرماید که این گونه دوستیهاست که تا ابد باقی می ماند.
در احادیث نبوی و احادیث ائمه دستورها و تشویقهای زیادی در این زمینه داریم. امیرالمؤمنین (ع) در حکمت 12 نهج البلاغه می فرماید: «اعجز الناس من عجز عن اکتساب الاخوان؛ یعنی ناتوان ترین مردم آن کسی است که نتوانسته است برای خودش دوست پیدا کند»، «و اعجز منه من ضیع من ظفر به منهم؛ از او ناتوان تر آن آدمی است که دوست به دست آورده و بعد، از دست داده است». وقتی دوستی به دست آوردی کوشش کن که از دست ندهی.
دستورهای زیادی داریم راجع به اینکه با دوستان واقعی خودتان، دوستانی که شایسته دوستی هستند چگونه رفتار کنید. همه برای این است که این دوستیها باقی بماند، از قبیل اینکه اگر از نظر مالی احتیاج داشتند به آنها کمک کنید، ایثار کنید. در وقت نیاز، حاجت، گرفتاری، بیماری مراقب آنها باشید. یا وقتی کسی از دوستان آنها فوت می کند و آنها مصاب هستند کسی به کمک و تسلیت آنها برود. دستورهای زیادی که در این زمینه داریم همه برای این است که اسلام می خواهد دوستیهایی که بر مبنای الهی هست حتما باقی بماند. بریدن از مردم و بریدن از خوبان از نظر اسلام کار خوبی نیست.
در یک حدیث دیگر، حضرت صادق (ع) می فرماید: «مودة یوم میلة؛ یک روز دوستی فقط یک تمایل است»، «و مودة شهر قرابة؛ یک ماه دوستی قوم و خویشی است»، «و مودة سنة رحم ماسة؛ و یک سال دوستی رحمی است که با یکدیگر تماس دارد»، خویشاوندی نزدیک است، قطع آن در حکم قطع رحم است. در باب صله رحم چقدر ما شنیده ایم: «من قطعها قطعه الله؛ کسی که رحم را قطع کند خدا ببرد خودش را».
منـابـع
مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 5- صفحه 27-24
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها