وضعیت مسیحیان در زمان ساسانیان
فارسی 6429 نمایش |کریستن سن در کتاب خویش که راجع به مسیحیت ایران بحث می کند وضع کلی عیسویان را در آن عهد چنین شرح می دهد: «برای توضیح روابط بین عیسویت و دیانت رسمی ایران در قرون چهارم و پنجم به ذکر عباراتی چند از "زاخو" مبادرت می ورزیم: عیسویت در عهد ساسانیان همیشه حتی در سخت ترین دوره های زجر و تعدی، مجاز بوده است. اگر چه گاهی بعضی مجامع عیسوی در شهرها و دهات دستخوش آزار عمال ایرانی می شده اند. عیسویان اصول دینی خود را در انجمن هایی که در سنوات 410 و 420 در پایتخت کشور ایران تشکیل یافت با حضور دو نفر نماینده دولت امپراطوری بیزانس برقرار نمودند که یکی "ماروثا" اسقف میافارقین بود و دیگر "آکاس" اسقف آمیدا.
"فرعت" خطب و مواعظ خود را در سخت ترین ایام جور و تعدی، که نسبت به عیسویان در زمان شاپور دوم جاری بود، نوشته است و معذلک اثری در این رسالات دیده نمی شود حاکی از اینکه اجرای مراسم دیانت عیسوی در آن عهد به طور عادی و بدون مانع جریان نداشته باشد. فشار همیشه متوجه علمای دین مسیح بوده اما هیچ گفته نشده است که عامه مسیحیان را زجر یا مجبور به ارتداد نموده باشند. ظاهرا عیسویان چه در کشور ایران، چه در دولت امپراطوری روم، در روابط حقوقی بین خود تابع قانون سریانی و رومی بودند که ظاهرا آن را با عرف محل وفق می داده اند. کشتارهای بزرگ ندرتا اتفاق می افتاد و غالبا عیسویان می توانستند به آرامی تحت هدایت معنوی جاثلیقان و اسقفان خود زیست کنند.» (ایران در زمان ساسانیان، صفحه 321)
به طور کلی مذهب مسیح به عنوان یک اقلیت مذهبی آزاد بوده است و در عین حال مکرر از آزار مسیحیان در فواصل مختلف تاریخ یاد می شود و ظاهرا بیشتر ریشه سیاسی داشته است؛ یعنی اقلیت مسیحی ایران غالبا در کشمکش های ایران و امپراطوری روم به حکم وابستگی مذهبی جانب هم مذهبان خود را نگاه می داشته اند و به همین جهت مورد خشم سلاطین ایران قرار می گرفته اند.
کریستن سن درباره وضعیت مسیحیت در زمان یزدگرد اول می گوید: «.... مسالمتی که یزدگرد اول در روابط خود با عیسویان اظهار می کرد بلا شک معلول جهات سیاسی بود، زیرا با استوار کردن بنیان صلح ایران و روم می توانست مساعی جمیله در تحکیم اقتدار سلطنت خویش به کار برد. ولی علاوه بر این ضرورت سیاسی می توان گفت که طبعا یزدگرد مایل به مسامحه در امور دیانتی بوده است.»
درباره انوشیروان می گوید: «خسرو با روحانیان دین زرتشت متحد شد تا مزدک را چاره کند، لکن نه طبقه روحانیان و نه طبقه اشراف در عهد او به قدرت سابق خود دست نمی یافتند. خسرو اول، بلاشک زرتشتی بوده و از سایر پادشاهان ساسانیان این امتیاز را دارد که در مسائل مذهبی جمود و تعصب نداشته و نسبت به عقاید مختلفه دینی و مذاهب فلسفه وسعت مشربی نشان می داده است. عیسویان را در مؤسسات عام المنفعه استخدام می کرد و در این کار تردیدی به خویش راه نمی داد.»
منـابـع
مرتضی مطهری- خدمات متقابل ایران و اسلام- صفحه 160-162
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها