سیاست استعمار و لزوم «جهاد مقدس» در راه علم و مبارزه با جهل
فارسی 4570 نمایش | اوجب واجبات در عصر حاضر، شرکت در تعلیمات عمومی است. این واجب تنها وظیفه فرهنگ و فرهنگیان نیست، وظیفه هر کسی است که مسلمان است و ادعای مسلمانی دارد، خواه از دولت باشد خواه از ملت، باید به صورت یک جهاد مقدس درآید و به فرمان دین باشد و رنگ دینی داشته باشد. پس علماء روحانی باید این افتخار را ببرند و پیش قدم باشند.
کتاب مبارزه انسان با جهل از نشریات مؤسسه یونسکو است. مؤسسه یونسکو یک مؤسسه فرهنگی وابسته به سازمان ملل متحد است. در این کتاب فعالیتهای این مؤسسه را برای تعلیم و با سواد کردن کشورهای عقب افتاده ذکر کرده است. هر چند از نظری جای مسرت است که آدمی می بیند بالاخره وسائلی فراهم شده که تعلیمات در میان مسلمانان عمومیت پیدا می کند و تدریجا بی سوادی می خواهد از میان مسلمانان رخت بربندد، اما از نظر دیگر موجب تأسف است که ما مسلمان ها آنقدر در وظائف خودمان کوتاهی کنیم که بعد دیگران از ماوراء دریاها و اقیانوس ها بیایند و زحمت ها بکشند و مرارت ها متحمل شوند و پولها خرج کنند تا این وظیفه را انجام دهند، نه تنها به تعلیمات عمومی بپردازند، بلکه سازمانهای دیگری بهداشتی و تعاونی ایجاد کنند و به کمک مردم بشتابند، با بیماریهای آنها مبارزه کنند، باتلاق ها را پر کنند، مالاریا را ریشه کن کنند، شهر و آبادی های آنها را اصلاح کنند. به نقطه هائی از نقاط دور دست بعضی کشورهای اسلامی مانند پاکستان و افغانستان رفته و در آنجا عمران و آبادی کرده اند و به تعلیم و بهداشت مردم خدمت کرده اند که احدی از ما در آنجا پا نگذاشته و یا اگر رفته برای کلاشی و اخذ وجوهات بوده است. مطابق آماری که آن کتاب می دهد بعضی از کشورهای اسلامی تا چند سال پیش در حدود نود و شش درصدشان بی سواد بودند و تدریجا بهتر می شود و به هشتاد درصد رسیده است. در دو سال پیش نمایندگان یونسکو در کشورهای آسیائی، کنفرانسی در کراچی تشکیل داده اند و در آنجا طرحی بیست ساله برای باسواد کردن کشورهای آسیائی تهیه کرده اند، طرحی که از روی دقت و با آمار صحیح و منظم و در نظر گرفتن همه امکانات تنظیم شده است. شوق و رغبتی در عموم ایجاد کرده اند. نوشته بود در کلاسهای مبارزه با بی سوادی افغانستان گاهی مردی دیده می شود با ریش انبوه که تا روی سینه اش آمده، در کنار فرزندان و نوه های خود مشغول فرا گرفتن و باسواد شدن است. من نمی دانم نیت و غرض آنها از این کارها چیست؟ شاید در پشت پرده یک منظور استعماری هم در کار باشد. وای به حال ما مردم اگر استعمار با چنین نیرنگ ها وارد کار شده باشد که کار ما ساخته است. اینکه می گویم نمی دانم نیت و غرض آنها چیست واقعا نمی دانم و البته نمی خواهم با اظهار بدبینی طبق معمول پرده سیاهی روی تقصیر کاری های خودمان بکشم. ما مردم عادت کرده ایم که با حمل به فساد کردن کارهای دیگران، پرده بر روی کوتاهی ها و تقصیرهای خود بکشیم. در همان کتاب نوشته بود که در یکی از کشورهای آفریقائی یکی از ملیون متعصب گفته بود که شما اروپائی ها حالا که احساس کرده اید که قدرت استعمار ضعیف شده و نیروی سیاسی شما در حال از بین رفتن است می خواهید چهره خود را به زیر پرده نیکوکاری و خدمت به خلق خدا پنهان کنید. نیت آنها در این کار هر چه هست برای ما تأثیر ندارد. آنچه برای ما اثر دارد این است که بفهمیم اگر اینها در راهی که پیش گرفته اند موفق شوند و تا بیست سال دیگر کشورهای اسلامی را تعلیم بدهند و با سواد کنند و آنها را از جهل و فقر و بیماری نجات دهند چه اثری در روحیه نسل آینده نسبت به اسلام و مسلمانی پیدا خواهد شد؟ آیا نسلهای آینده نخواهند گفت ما چهارده قرن مسلمان و پیرو دین محمد (ص) بودیم و غرق در جهالت و بدبختی زندگی می کردیم تا بالاخره پیروان مسیح از آن سوی جهان دست دراز کردند و ما را نجات دادند؟! آن وقت چه آبروئی برای اسلام باقی می ماند؟
جواب پیغمبر (ص) را چه بدهیم اگر بفرماید آیا همینطور به دستور من که گفتم «طلب العلم فریضة علی کل مسلم» عمل کردید؟!. یک قاعده طبیعی و تکوینی و روانی است که "الانسان رهین الاحسان" یعنی انسان در گرو نیکی قرار می گیرد. پیغمبر هم فرمود: «من احیی ارضا مواتا فهو له». هر کس زمین مرده را احیاء کند مال خودش است. هر چند این قاعده یک قانون تشریعی است و مربوط به زمین است، اما در مورد تکوینیات هم صادق است. هر گروهی که بیایند ملتی را احیاء کنند، آنها را از جهل و فقر و بدبختی نجات دهند، مالک دلها و روحها و عقیده های آن مردم خواهند شد. پس با این وضعی که پیش آمده ما باید در کمال وضوح این خطر را پیش بینی کنیم که در آینده مالک نسلهائی که بعدا خواهند آمد نخواهیم بود. ممکن است کسی بگوید هرگز مسلمان به مسیحیت رجعت نخواهد کرد، خصوصا اگر مردم عالم هم بشوند هرگز از توحید به تثلیث نخواهند گرائید. عرض می کنم شاید همینطور باشد، ولی قدر مسلم این است که اگر به مسیحیت گرایش پیدا نکنند به اسلام هم دیگر علاقه ای نخواهند داشت. شاید ثمره این کارها به جیب کمونیسم ها برود. اگر در کشورهای اسلامی به موجبی از موجبات، علاقه دینی در جوانان از بین برود ثمره اش عاید کمونیسم است.
پس با این خطر باید مبارزه کرد. راه مبارزه با این خطر چیست؟ آیا راهش این است که طبق معمول رل منفی بازی کنیم و جار و جنجال راه بیندازیم که خیر، یونسکو حق ندارد مسلمان ها را تعلیم دهد و در این راه زحمت بکشد و پول خرج کند، سایر سازمانهای خیریه جهانی حق ندارند با پشه های مالاریا و سایر بیماریهای کشورهای اسلامی مبارزه کنند، به آنها چه مربوط، مگر آنها فضولباشی هستند. شما خودتان فکر کنید آیا همچون سخنی صحیح است؟ آیا دنیا از ما می پذیرد؟ آیا خود ملتهای مسلمان این حرف را از ما می پذیرند؟ یا راهش این است که دامن همت به کمر بزنیم و یک جهاد مقدس آغاز کنیم و این فریضه را به دست خودمان عملی کنیم. البته واضح است که راه دوم صحیح است. باز در همان کتاب نوشته بود که در اندونزی که یکی از کشورهای اسلامی است و بزرگترین کشور اسلامی است، تعلیمات عمومی به صورت یک "جهاد مقدس" درآمده و مردم مانند یک فریضه مذهبی آن را عمل می کنند. در آنجا هر کس که "چیزی می داند" از هر صنفی و دارای هر شغلی که هست فریضه ذمه خود می داند که در مدارس برود و تعلیم دهد، زیرا معلمین رسمی فرهنگ، کافی نیستند برای همه مدارس. این همان دستور اسلام است که تعلیم را بر همه کس واجب کرده. آن دستور شکل اجرائی امروزیش همین است که به نقل آن کتاب در اندونزی عمل می شود.
در یکی از آیات سوره مائده بعد از آنکه ذکری از قرآن کریم و ذکری از کتابهای آسمانی گذشته به میان می آید و اشاره ای پیرامون ادیان گذشته می شود می فرماید: «لکل جعلنا منکم شرعة و منهاجا ولو شاء الله لجعلکم امة واحده ولکن لیبلوکم فیما آتیکم فاستبقوا الخیرات»، «برای هر کدام از امم، راه و طریقه ای قرار دادیم و اگر خداوند می خواست، همه را یک امت و یک ملت قرار می داد، ولی یک امت و ملت قرار نداد تا شما را با آنچه در اختیار شما قرار داده در بوته آزمایش بگذارد که هنر خود را نمایش دهید. پس در کارهای خیر و نیک مسابقه بدهید و گوی سبقت را ببرید»، (مائده/48). مثل این است که این آیه مانند بعضی دیگر از آیات قرآن برای اختلاف ملت ها حکمت و مصلحتی قائل است، و شاید از این آیه استفاده بشود که یک حکمت و مصلحت اینست که ملت های مختلف نسبت به کارهای نیک علمی و عملی در جاده مسابقه بیفتند و به این وسیله در بوته آزمایش و هنرنمائی قرار گیرند تا آن ملتی که شایسته است گوی سبقت را ببرد. آن وقت به مسلمانان می گوید کوشش کنید که گامهای بلند بردارید و مسابقه خیر را ببرید. پس راه مبارزه با خطر این نیست که بخواهیم مانع کار یونسکو بشویم. راه مبارزه با خطر این است که ابتکار این کار را خودمان در دست بگیریم و این مدال افتخار را به سینه خود بچسبانیم، و باز تکرار می کنم تا به صورت یک جهاد مقدس در نیاید و علماء روحانی پیشقدم نشوند و این کار را مقدم بر همه کارها و از همه آنها واجبتر نشمارند فایده ای نخواهد داشت.
در سه چهار روز پیش اتفاقا طرحی را که مؤسسه یونسکو در ایران به موجب همان تصمیمی که در کنفرانس کراچی در دو سال پیش گرفته شده برای ایران تهیه کرده و به وزارت فرهنگ تسلیم کرده و وزارت فرهنگ هم در حدود صد نسخه یا بیشتر برای عده ای از فرهنگیان خبره و با بصیرت فرستاده که نظر خودشان را درباره آن ابراز نمایند، من این طرح را در دست یکی از رفقا دیدم. طرح جامعی است که با رعایت شرائط و مقتضیات ایران تنظیم شده. جهات کار از روی آمار و محاسبه های دقیق در نظر گرفته شده. پیش بینی شده که تا بیست سال دیگر که آخرین مهلت باسوادی عموم است جمعیت ایران چقدر افزایش خواهد یافت، نسبت دانش آموزان به مجموع جمعیت ایران چه نسبت است، اگر بخواهند همه کودکان ایران در این مدت به مدرسه بروند چقدر مدرسه باید اضافه شود، چقدر لوازم کار لازم است، چقدر معلم اضافی باید در نظر گرفته شود، چقدر دانشسرا برای تربیت معلم لازم است، چقدر کارمند غیر معلم از بازرس و غیره لازم است، همه اینها را حساب کرده اند. پیش بینی شده در این مدت در حدود صد و پنجاه هزار معلم، اضافه بر آنچه الان وزارت فرهنگ دارد، با در نظر گرفتن فوتها و استعفاهائی که احتمالا پیش خواهد آمد ضرورت دارد. مجموع مخارجی که در نظر گرفته شده برای همه قسمتها از تهیه لوازم کار، ساختمان مدارس و دانشسراها و حقوق معلمین و غیر اینها در حدود بیست میلیارد تومان است. البته مخارج خیلی زیاد است ولی آنها مردمی هستند که به اصطلاح گز نکرده پاره نمی کنند، تصمیم گرفته اند این کار را بکنند و خواهند کرد. ولی اگر ما به صورت یک جهاد مقدس و دینی این کار را شروع بکنیم، با دهها برابر کمتر از اینها می توانیم این کار را عملی کنیم. دین و ایمان در بسیاری از موارد جای قدرت پول را می گیرد. این اقدامات همه برای مدارس ابتدائی است که اساس کار است. همینکه مسلمانان از این وظیفه فارغ شدند آن وقت نوبت تعلیمات متوسطه و تعلیمات عالیه و بیرون دادن متخصصین و متفکرین درجه اول جهانی است.
ایمان به فریضه بودن علم، لازمه حرکت مردم برای تحصیل علم
در مسائل دینی آن چیزی که در درجه اول اهمیت قرار دارد ایمان عامه است به اینکه چنین فریضه دینی هست و بر آنها لازم است که مانند سایر فرائض به اقامه آن همت گمارند. ما در سایر فرائض دینی که این اعتقاد در عامه مردم پیدا شده می بینیم که چگونه با منتهای اخلاص در راه آنها مجاهدت ها می شود، پولها برایش خرج می شود، رنجها و زحمتها برایش تحمل می شود. تا حدود نیم قرن پیش همین "حج" در اثر نبودن وسائل و نبودن امنیت، یک جهاد به شمار می رفت، حاجی امید برگشتن زیادی نداشت، و در عین حال کمتر کسی پیدا می شد که این فریضه را ترک کند. ما خودمان در میان دهاتی ها افراد زیادی را دیدیم که در گرمای شدید تابستان روزه می گرفتند و در همان حال به درو می رفتند و بسیار اتفاق می افتاد که از شدت تشنگی و گرما بی حال و بلکه بی هوش می افتادند و باز فردا با کمال رضایت و گشاده روئی روزه می گرفتند. ما در تاریخ اسلام جز در صدر اول ندیدیم که عامه مردم در راه علم اینگونه مجاهدت ها به خرج دهند، و اگر کسی اینگونه مجاهدت ها کرده است بعد از آن بوده که در جاده علم افتاده و لذت علم را چشیده باشد. حالا فکر کنید اگر مردم این امر لذیذ و لطیف را به عنوان یک "فریضه" دینی بشمارند و جمله: «طلب العلم فریضة علی کل مسلم» از صورت زینت تابلوهای مدارس و به صورت جدی یک تکلیف شرعی درآید، چه نهضت و حرکتی به وجود خواهد آمد و خود به خود راههای اجرائی آن هم درست خواهد شد. عقبه بزرگ همین است که مردم متوجه این تکلیف شرعی عمومی بشوند و آن را در ردیف سایر فرائض بشمارند.
منـابـع
مرتضی مطهری- ده گفتار- صفحه 186-180 و 189-188
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها