پیامدهای مبارزه با غرایز انسانی به نام دین
فارسی 3114 نمایش |بشر محکوم است از غرایز خود پیروی کند. در وجود بشر غرایزی نهاده شده تا او را به سوی هدفی که در متن خلقت منظور است، بکشاند. البته مقصود این نیست که بشر چشم بسته باید تابع غرایز خود باشد؛ بلکه مقصود این است که وجود غرایز، عبث نیست، نمی توان آنها را نادیده گرفت، نمی توان آنها را مهمل گذاشت و نباید به معارضه و مبارزه کلی آنها پرداخت. غرایز را باید اصلاح و تعدیل و رهبری کرد.
مثلا در انسان تمایل به فرزند هست. این تمایل امر کوچکی نیست، از شاهکارهای خلقت الهی است. اگر این تمایل نبود، خلقت ادامه نمی یافت. منتها در کارخانه خلقت، این تمایل به صورت یک امر لذیذ و شیرین در کام هر حیوانی ریخته شده است تا هر نسلی در خدمت نسل آینده خویش باشد و از این خدمت نیز لذت ببرد. این علاقه را تنها در نسل قبلی قرار نداده است. در انسان، نسل بعد را نیز به نسل قبلی علاقمند گردانیده است، اما نه به آن شدت که گذشته را به آینده علاقمند کرده است. این علاقه ها رمز پیوندهاست.
یکی دیگر از غرایز بشری، حس حقیقت جویی و دانش طلبی و کاوش است. ممکن است مردم را در زمانی موقت از تحقیق و دانش و کاوش منصرف کرد، اما برای همیشه نمی توان بر ضد روح حقیقت جویی و دانش طلبی بشر قیام کرد.
از جمله غرایز انسان مال دوستی است. البته مال دوستی یک غریزه مستقیم در انسان نیست، یعنی اینچنین نیست که انسان مال را به خاطر مال دوست بدارد و مورد علاقه او باشد، اما چون به حسب طبع و غریزه، حوایج مادی زندگی خود را می خواهد رفع کند و در پاره ای اجتماعات مانند اجتماع ما وسیله رفع حوایج، پول و ثروت است اگر انسان پول داشته باشد کلید همه قفلها را در دست دارد و اگر نداشته باشد همه درها به رویش بسته می ماند. از این نظر، آدمی پول را به عنوان کلید همه قفلها از نظر مادیات زندگی دوست می دارد.
همچنانکه گفتیم با یک امر طبیعی و غریزی نمی توان مبارزه کرد؛ بدین معنی که برای همیشه نمی توان آن را تعطیل کرد؛ هرچند ممکن است در یک مدت محدود جامعه را بدان سو کشاند و نیز ممکن است افرادی محدود را برای همیشه بدان سو کشاند؛ اما بشر و جامعه بشری را نمی توان از مقتضیات یکی از غرایز برای همیشه منصرف کرد.
مثلا امکان ندارد که بتوانیم همه افراد را برای همیشه قانع کنیم که راضی شوند همه درها به رویشان بسته باشد و از آن کلید مرموز و جادویی به نام "پول" یا "ثروت" به عنوان یک شیء پلید و منفور دوری گزینند.
مبارزه با غرایز بشری به نام دین
حالا اگر با نام خدا و با نام دین، با این غرایز مبارزه شود؛ اگر تحت نام و عنوان دین، تجرد و رهبانیت و گوشه نشینی مقدس شمرده شود و ازدواج، پلیدی؛ اگر تحت آن نام و عنوان، جهل موجب نجات معرفی گردد و علم سبب گمراهی؛ اگر با آن نام و عنوان، ثروت و قدرت و تمکن مایه بدبختی شناخته شود و فقر و ضعف و عدم دسترسی مایه سعادت و خوشبختی، چه عوارضی دست می دهد؟
انسانی را در نظر بگیرید که از طرفی تحت تأثیر جاذبه دینی و تلقینات دینی است و از طرف دیگر تحت تأثیر جاذبه شدید این امور؛ بالاخره یا این طرف را می گیرد یا آن طرف را و یا مانند بسیاری از مردم در کشاکش این دو جاذبه گرفتار می شود، از کسانی می شود که درباره شان گفته اند:
یک دست به مصحفیم و یک دست به جام *** گه نزد حلالیم و گهی نزد حرام
روحیه مذبذب پیدا می کند: «لا الی هؤلاء و لا الی هؤلاء؛ نه به سوی آنها و نه به سوی اینها) در واقع و نفس الامر، یک بیمار روانی درست و حسابی می شود با همه عوارض و آثارش. کار دین و رسالت دین، محو غرایز نیست، تعدیل و اصلاح و رهبری و حکومت و تسلط بر آنهاست. زیرا غرایز را نمی توان و نباید از بین برد. قهرا در اجتماعاتی که با نام خدا و دین و مذهب برای نابودی غرایز قیام می کنند و خداپرستی را با زندگی، متضاد معرفی می کنند، خود این معانی و مفاهیم عالی شکست می خورند و ماتریالیسم و سایر مکتبهای ضد خدایی و ضد دینی رواج می گیرد. لهذا بدون تردید باید گفت که زاهد مآبان جاهل هر محیطی که بدبختانه در میان خود ما هم زیاد هستند از عوامل مهم گرایش مردم به مادیگری می باشند.
نظریه راسل
برتراند راسل می گوید: تعلیمات کلیسایی، بشر را در میان دو بدبختی و حرمان قرار می دهد: یا بدبختی دنیا و حرمان از نعمتهای آن، و یا بدبختی و حرمان از آخرت و حور و قصور آن. می گوید از نظر کلیسا انسان الزاما باید یکی از دو بدبختی را تحمل کند: یا به بدبختی دنیا تن دهد و خود را محروم و منزوی نگه دارد و در مقابل در آخرت و جهان دیگر از لذتها بهره مند گردد، یا اگر خواست در دنیا از نعمتها و لذتها بهره مند باشد باید بپذیرد که در آخرت محروم خواهد ماند.
نقد نظریه راسل
اولین سؤال و ایرادی که بر این منطق وارد است از ناحیه منطق و توحید و خداشناسی است. آخر چرا خدا الزاما بشر را به تحمل یکی از دو بدبختی محکوم کرده است؟ چرا جمع میان دو خوشبختی ناممکن است؟ مگر خداوند بخیل است؟! مگر از خزانه رحمت او کم می شود؟! چه مانعی دارد خدا، هم خوشبختی دنیا را برای ما بخواهد و هم خوشبختی آخرت را؟ اگر خدایی در کار است که از وجود و قدرت غیر متناهی لبریز است، بایستی سعادت کامل ما را بخواهد، و اگر سعادت کامل ما را می خواهد، هم خوشبختی دنیای ما را می خواهد و هم خوشبختی آخرت ما را.
برتراند راسل از کسانی است که این تعلیم کلیسایی سخت او را آزار می داده است و شاید این تعلیم تأثیر فراوانی در گرایشهای ضد خدایی و ضد دینی او داشته است.
کسانی که این فکر را تبلیغ کرده و می کنند، خیال کرده اند که علت اینکه در دین یک سلسله چیزها از قبیل شراب و قمار و فحشا و ظلم و غیره نهی شده این است که این امور سعادت و خوشبختی و بهجت می آورد و دین با خوشی و بهجت مخالف است و خدا خواسته انسان در دنیا خوشی و سعادت و مسرت نداشته باشد تا بتواند در آخرت خوشبخت باشد! و حال اینکه امر، درست برعکس این است.
این جلوگیریها و محدودیتها به خاطر این است که این امور موجب بدبختی و تیرگی زندگی می گردد. اگر خدا گفت شراب مخور، معنایش این نیست که اگر شراب بخوری در دنیا خوشبخت می شوی و خوشبختی دنیا با خوشبختی آخرت ناسازگار است، بلکه چون شراب موجب بدبختی است، هم در دنیا و هم در آخرت از آن جلوگیری شده است. تمام محرمات اینچنین هستند، یعنی اگر موجب بدبختی نبودند حرام نمی شدند.
و همچنین در مورد واجبات، یعنی واجبات چون موجب خوشبختی هستند و در همین زندگی دنیا نیز اثر نیک دارند، واجب شده اند، نه اینکه واجب شده اند تا قدری از خوشبختی دنیا بکاهند.
قرآن کریم با کمال صراحت فواید و مصالح واجبات و مضار و مفاسد محرمات را توضیح می دهد. مثلا در دو آیه، نیرو بخشی نماز و روزه را بیان می کند و می فرماید: «استعینوا بالصبر و الصلاه و انها لکبیره الا علی الخاشعین؛ از شکیبایی و نماز کمک جویید و آن «نماز» بسی سنگین است مگر برای خشوع پیشگان.» (بقره/ 45)
و درباره روزه می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم لعلکم تتقون؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! روزه بر شما نوشته شده است، همچنانکه بر کسانی که قبل از شما بودند نوشته شد، شاید که با تقوی شوید.» (بقره/ 183) یعنی نماز بخوانید و روزه بگیرید تا روحتان نیرومند گردد و اخلاق زشت از شما زدوده شود. نماز و روزه نوعی کار و عمل و نوعی تمرین و تربیتند که جلوی فحشاء و کارهای زشتتان را می گیرند.
در این تعلیمات، نه تنها مسائل زندگی و مسائل معنوی را با یکدیگر متناقض نمی داند، بلکه مسائل معنوی را وسیله سازش بیشتر با یک محیط زندگی سعادتمندانه معرفی می کند. تعلیمات خلاف حقیقت برخی مبلغین، موجب گشت که مردم از دین فراری شوند و خداشناسی را مستلزم قبول محرومیت و تحمل بدبختی و ذلت این جهانی بپندارند.
منـابـع
مرتضی مطهری- علل گرایش به مادیگری- صفحه 164- 169
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها