نقد لویی بدن بر نظریه اقتصادی مارکس

فارسی 3458 نمایش |

در کتاب "تاریخ عقاید اقتصادی" تألیف، "لوئی بدن"، ترجمه دکتر هوشنگ نهاوندی، نظریه ارزش مارکس نقد می شود.
یکی از آنها این است که می‏ گوید: "عصاره نظریه مارکس این است که اساس ارزش تنها بر کار دستی نهاده‏ شده و تنها بازوی انسان ممکن است خلاق ارزش باشد. نه اختراع تولید ارزش می‏ کند نه سازمان گذاری و نه مدیریت". این بیان از نظر مولد ارزش بودن سازمان و مدیریت، بیان تازه‏ای است‏، از آن نظر که با این که قبول کنیم که منشأ ارزش، کار است، باید قبول کنیم که سازمان و همچنین مدیریت، در ایجاد کار مؤثر است.

در صفحه 143 آن کتاب می‏ گوید:
"کار به خودی خود به وجود آورنده ارزش نیست. یک تابلوی نقاشی‏ زننده نازیبای نامأنوس، ارزشی ندارد ولو آن که ساعتهای طولانی برای ساختن و پرداختن آن به هدر رفته باشد".
این بیان، چندان تازه نیست. فقط مؤید این نظر است که کار، مساوی ارزش نیست، موجد ارزش است، همچنان که جنس و فرم و ابتکار نیز موجد ارزش است. حقیقت ارزش عبارت است از مفید و مطلوب بودن‏ در زمینه عدم عمومیت و رایگانی، و به عبارت دیگر، در زمینه ندرت، و یا به عبارت دیگر، در زمینه قابلیت تخصیص و انحصار.
ایضا در همان صفحه می‏گوید:
"نتیجه منطقی نظریه مارکس این است که ارزش، در زمان، تغییر نمی‏ کند، ولی همه می‏ دانیم که این طور نیست، شراب خوب با گذشت زمان‏ ارزش بیشتری می ‏یابد، حال آن که...".
این ایراد باید به دو ایراد تجزیه شود: یکی این که عامل زمان، بما هو هو، ایجاد ارزش می‏ کند به عنوان قدمت، مثل عتیقه‏ ها، سکه‏ های قدیم، خطوط قدیم، بناهای قدیمی، امثال اینها. دیگر این که خود طبیعت در طول‏ زمان تأثیراتی می‏ کند که ارزش را بالا می‏ برد. ترشی کهنه، سیر هفت ساله‏ و غیره از این قبیل است.
معلوم می‏ شود که طبیعت مرده البته طبیعت نه صنعت، نیز احیانا مانند طبیعت زنده، مولد ارزش می‏ شود، از راه این که عمل می‏ کند، با این تفاوت که طبیعت زنده، مولد مثل است و افزایش دهنده است، ولی‏ طبیعت جامد فقط تغییرات کیفی می‏ دهد.

منـابـع

مرتضی مطهری- نظری به نظام اقتصادی اسلام- صفحه 130-128

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد