نقد و بررسی نظر اگزیستانسیالیست ها
فارسی 3106 نمایش |مطلب این است که آقایان اگزیستانسیالیست بین هدف و وسیله اشتباه کرده اند. آزادی برای انسان کمال است ولی آزادی "کمال وسیله ای" است نه "کمال هدفی". هدف انسان این نیست که آزاد باشد، ولی انسان باید آزاد باشد تا به کمالات خودش برسد، چون آزادی یعنی اختیار، و انسان در میان موجودات تنها موجودی است که خود باید راه خود را انتخاب کند و حتی به تعبیر دقیقتر خودش باید خودش را انتخاب کند. پس انسان، آزاد و مختار است ولی آیا "چون آزاد است، به کمال خودش رسیده است" یا اینکه "مختار است که کمال خودش را انتخاب کند"؟ با آزادی ممکن است انسان به عالی ترین کمالات و مقامات برسد و ممکن است به اسفل السافلین سقوط کند. موجود مختار یعنی موجودی که افسارش را به گردن خودش انداخته اند که ای انسان! تو موجود بالغ و عالم این طبیعت هستی، همه فرزندان دیگر، نابالغند و باید سرپرستی شوند جز تو که مختار و آزاد هستی «انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا»؛ «ما راه را به تو نشان دادیم، یا سپاسگذار است (می پذیرد) و یا کفران می کند»، (انسان/ 3). ما تو را راهنمائی می کنیم و این خودت هستی که باید انتخاب کنی. آزادی خودش کمال بشریت نیست، وسیله کمال بشریت است، یعنی انسان اگر آزاد نبود نمی توانست کمالات بشریت را تحصیل کند، همچنانکه یک موجود مجبور نمی تواند به آنجا برسد. پس آزادی، یک "کمال وسیله ای" است نه یک "کمال هدفی".
عصیان هم همینطور است. اینها از اینجا به این نکته رسیده اند که چون انسان آزاد است، می تواند متمرد و عصیانگر باشد، یعنی می تواند در مقابل هر جبری بایستد و آن را انکار و نفی کند. بعد خیال کرده اند که خود عصیان و سرپیچی برای انسان کمال است و یک انسان آزاد، انسانی است که در مقابل هیچ چیزی تسلیم نباشد و در مقابل همه چیز عصیان بورزد. چون برای عصیان ارزش ذاتی قائل شده اند، نتیجه ای که گرفته شده این است که لازمه این مکتب، هرج و مرج است. مکتبی که در آن عصیان دارای ارزش ذاتی باشد، مستلزم هرج و مرج است. خود سارتر خیلی کوشش می کند که این تهمت را از خودش و مکتبش دور کند ولی نمی تواند. مکتبی که برای عصیان ارزش ذاتی قائل است نمی شود در آن، هرج و مرج نباشد.
در مکتب اسلام "امکان عصیان" است که برای انسان ارزش است، یعنی انسان می تواند عصیان کند و می تواند اطاعت کند، می تواند بالا برود، می تواند پایین بیاید. آیا کسی که عصیان نمی کند، از انسان بالاتر است؟ خیر، او نمی تواند عصیان کند و نمی کند. توانائی اطاعت و عصیان معادل یکدیگرند و برای انسان، کمال محسوب می شوند. موجودات دیگر چنین توانائی را ندارند و لهذا مکلف و آزاد و مختار نیستند.
بله، بعد از عصیان بازگشتنی به نام توبه برای انسان، کمال است. با بازگشت از عصیان است که یک اسم از اسماء حق تعالی یعنی اسم "غفور" و "آمرزنده" تحقق پیدا می کند. اگر عصیانی و توبه ای نبود، غفرانی نبود و خدا غفور و آمرزنده نبود، نه اینکه اگر عصیان نبود خدا غفور نبود. عصیان، سقوط و توبه، بازگشت است، با این سقوط و بازگشت است که غفران حق تحقق پیدا می کند. در روایت است که خداوند متعال فرمود: اگر انسان هائی که من روی زمین خلق کرده ام، عصیان نمی کردند، بار دیگر موجوداتی خلق می کردم تا عصیان کنند و سپس توبه کنند تا آنها را بیامرزم. پس عصیان خودش یک ارزش ذاتی نیست. آزادی یعنی نبودن مانع، نبودن جبر، نبودن هیچ قیدی در سر راه، پس آزادم و می توانم راه کمال خودم را طی کنم، نه اینکه چون آزاد هستم به کمال خود رسیده ام. آزادی مقدمه کمال است نه خود کمال. یک موجود که باید راهی را طی کند و او را آزاد و مختار آفریده اند و تمام موانع را از سر راه او برداشته اند، به مرحله آزادی رسیده است ولی به مرحله آزادی رسیدن، به مقدمه کمال رسیدن است، یعنی آزاد است که راه کمال خود را طی کند. پس اشتباه اول این مکتب این است که خیال می کند اختیار و آزادی انسان با وجود خدا منافی است. اشتباه دوم این است که خیال می کند ایمان و تعلق به خدا مانند وابستگی به اشیاء است و موجب رکود و انجماد و گمراهی و سقوط ارزش هاست. اشتباه سوم این مکتب این است که آزادی را کمال نهائی انسان دانسته است، در صورتی که آزادی "کمال مقدمی" انسان است. آیا آزادی کمال است؟ بدون شک، چون اگر آزادی نباشد انسان نمی تواند به کمال خودش برسد. خدا انسان را طوری خلق کرده است که به کمال خودش از راه آزادی و انتخاب و اختیار برسد. راه کمال غیر از اینکه قدم نهادن انسان با اختیار و آزادی باشد، ممکن نیست جور دیگری طی شود. همین قدر که اجبار آمد، دیگر این راه نرفتنی است.
منـابـع
مرتضی مطهری- انسان کامل- صفحه 309-306
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها