آزادی معنوی در کلام سعدی
فارسی 3893 نمایش | "سعدی" در "گلستان" می گوید دو تا برادر بودند، یکی توانگر و دیگری درویش. توانگر به قول او در خدمت دیوان بود، خدمتگزار بود، ولی آن درویش یک آدم کارگر بود و به تعبیر "سعدی" از زور بازوی خودش نان می خورد. می گوید برادر توانگر یک روز به برادر درویش گفت برادر! تو چرا خدمت نمی کنی از این مشقت برهی؟ تو هم بیا مثل من در خدمت دیوان تا از این رنج و زحمت و مشقت، از این کارگری، از این هیزم شکنی، از این کار های بسیار سخت رهایی یابی. برادر درویش جواب داد: تو چرا کار نمی کنی تا از ذلت خدمت برهی؟ تو به من می گویی تو چرا خدمت نمی کنی تا از رنج و مشقت کار برهی، من به تو می گویم تو چرا کار نمی کنی، متحمل رنج و مشقت نمی شوی تا از ذلت خدمت برهی؟ این، خدمت را با آن همه مال و ثروت و توانایی ای که دارد ولی چون خدمت است، چون سلب آزادی است، چون خم شدن پیش غیر است، ذلت تشخیص می دهد. بعد می گوید: خردمندان گفته اند که نان خود خوردن و نشستن به، که کمر زرین بستن و در خدمت دیگری ایستادن.
به دست آهن تفته کردن خمیر *** به از دست بر سینه پیش امیر
منـابـع
مرتضی مطهری- آزادی معنوی- صفحه 30-29
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها